شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

بیا با هم یک چیز خوب بخوانیم!

  فایلهای مرتبط
بیا با هم یک چیز خوب بخوانیم!

نوشتن برای شما خیلی خوب است، امّا گاهی دلم می‌خواهد می‌شد کنار هم بنشینیم و از کتاب‌هایی که دوست داریم، از آن سطرها که دلمان می‌خواهد زیرش خط بکشیم با هم حرف بزنیم. مثلاً این قسمت از کتاب فوق‌العاده‌ی شازده کوچولو درباره‌ی دوستی. قسمتی که دلم می‌خواست با شما بخوانم، جوری‌که انگار کنارتان نشسته باشم. اجازه می‌دهید؟

 روباه گفت: سلام.

شازده کوچولو برگشت، امّا کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت:سلام

صدا گفت: من اینجام زیر درخت سیب...

شازده کوچولو گفت: کی هستی تو؟ چقدر قشنگی!

روباه گفت: من یک روباهم.

شازده کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمی‌دانی چقدر دلم گرفته...

روباه گفت: نمی‌توانم با تو بازی کنم. آخر هنوز کسی مرا اهلی نکرده است.

شازده کوچولو آهی کشید و گفت: معذرت می‌خواهم، امّا اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت: یک چیزی است که پاک فراموش شده. معنی‌اش ایجاد علاقه‌ کردن یا دوست شدن است.

- دوست شدن؟

روباه گفت: معلوم است تو الآن برای من یه پسر بچه‌ای مثل صد هزار پسر بچه‌ی دیگر. نه من هیچ احتیاجی به تو دارم، نه تو هیچ احتیاجی به من. من هم برای تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگر. امّا اگر مرا اهلی کردی تو برای من میان همه‌ی عالم، موجود یگانه‌ای می‌شوی، من برای تو.

شازده کوچولو گفت: کم‌کم دارد دستگیرم می‌شود ...

روباه گفت: چیز بعیدی نیست. رو این کره‌ی زمین هزار جور چیز می‌شود دید.

می‌دانی؟ من زندگی یکنواختی دارم. من مرغ‌ها را شکار می‌کنم، آدم‌ها مرا. امّا اگر تو مرا اهلی کنی، همه چیز عوض می‌شود. آن‌وقت صدای پایی را می‌شناسم که با هر صدای پای دیگر فرق می‌کند. صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت تا سوراخ قایم بشوم، امّا صدای پای تو مثل یک آهنگ قشنگ مرا از سوراخم می‌کشد بیرون.

روباه خاموش شد و مدّت طولانی شازده کوچولو را نگاه کرد. آن‌وقت گفت: انسان‌ها همه چیز را همین‌جور حاضرآماده از دکان‌ها می‌خرند، امّا چون دکانی نیست که دوست معامله کند، مانده‌اند بی‌دوست... تو اگر دوست می‌خواهی خب مرا اهلی کن!

شازده کوچولو پرسید: راهش چیست؟

روباه جواب داد: باید خیلی حوصله کنی. اوّلش یک خرده دورتر از من، میان علف‌ها می‌شینی. من زیرچشمی نگاهت می‌کنم و تو چیزی نمی‌گویی. عوضش می‌توانی هر روز یک خرده نزدیک‌تر بنشینی... کم‌کم به تو عادت می‌کنم ... فردای آن روز شازده کوچولو دوباره آمد و روزهای بعد هم و به این ترتیب شازده کوچولو روباه را اهلی کرد...

 

دلم می‌خواست وقتی این قسمت از کتاب را می‌خواندیم، درباره‌ی دوستی با هم حرف می‌زدیم. درباره این‌که دوست پیدا کردن و دوست ماندن مثل همه‌ی کارهای مهم دنیا، یاد گرفتن و صبر و حوصله می‌خواهد.

شما بلدید دوست خوبی باشید؟

 

کتاب شازده کوچولو بارها ترجمه و چاپ شده، حتماّ از کتابخانه نزدیک آن را امانت بگیرید و بخوانید!

مطمئنم آن را دوست خواهید داشت.

۸۲۳
کلیدواژه (keyword): رشد دانش آموز،یادداشت سردبیر،کتاب خوانی،کتاب،کتاب شازده کوچولو،مرجان فولادوند،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.