سـاحت «زیبـاییشنـاسی و هنری» تعلیموتربیت در سنـد تحول بنیادین آمـوزشوپـرورش بهعنـوان یکـی از ساحتهای ششگانه تربیتی انسان مطرح شده است. آرمـان «تربیت رسانهای» پرداختن به نقاط تلاقـی رسانههـا و سـاحتهای تربیتی است؛ بهنحوی که به رشـد همهجانبه متربیان منجر شود.
ایـن سـاحت به رشـد قوه خیـال و پـرورش عـواطف، احساسات و ذوق زیباییشناختی متربیان، یعنـی تـوان درک موضـوعات و افعال دارای زیبایـی مادی یا معنوی و توان خلق آثار هنری و قدردانی از آثار و ارزشهای هنری ناظر است.
بخــش مهمــی از دنیـای رسانـهها با انواع هنـرهای زبانـی، موسیقایـی، تجسمـی یا نمایشـی آمیخته است. مهمترین بروزات دنیـای رسانـهها که کودکـان و نوجوانـان را درگیـر خود مـیکند، شامـل فیلم و پویانمایـی و موسیقـی و بازیهای دیجیتال، همگی ضمن دارابودن زبان زیباییشناختی خاص خود، تحریککننده قوه خیـال و عـواطف و احسـاسـات مخاطب هستنـد و ضروری است در «تربیت رسانـهای» بهطـور جدی پـرورش ذائقـه زیباییشناسی انسان، از سـواد بصـری و سواد موسیقـی گرفته تا سـواد روایت و سـواد سینـما، مورد توجـه قرار گیـرد. «تربیت رسانـهای» در این ساحت مـیتواند ضمن ارتقای سطح فهم و درک هنـری مخاطب از آثار رسانـهای، به انتخاب آگاهانه و اشتیاق انسان به هنر متعالی و بیمیلـی او به آثار مبتذل و سخیف بینجامد.
حجتالاسلام محمـدخانـی، دانشآموختـه سطـح سـه حـوزه علمیـه قم و کارشنـاس ارشـد کـلام از دانشگاه تهـران است که با چنـدین سـال سابقـه معلمـی و معاونت مدرسه، امروز مدیریت هنرستـان صـدا و سیمـا را بـر عهـده دارد. یک دهـه فعالیت در عـرصههـای تـربیتـی و هنـری از اتحادیـه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، تا تدریس فلسفه هنـر و مشـارکت در اداره یکـی از فعالتـرین هنرستانهای کشـور در رشته پویانمایی و تولید برنامه تلویزیونی، از جمله سوابق ایشان است.
با توجه به تجربیـات و تأملات ارزشمند آقای خـانـی در حوزههای مـرتبط با هنر، رسانه و تربیت، گفتوگویی مفصل با ایشـان داشتیـم که در ادامه آن را میخوانیـد.
در شـروع گفتوگـو بـد نیست کمـی درباره حـال و هـوای هنـری و زیبـاییشناسی بچهها صحبت کنیم. در این روزگار هجوم بیمرز رسانهها، واقعاً حال بچههای ما خوب است؟
متأسفـانه ذائقه هنـری که رسانـههای مرسـوم برای بچههای ما ساختـهاند، ذائقه خوبـی نیست. فرق چنـدانی هم بیـن متدینان و غیـر ایشـان وجود ندارد. از این لحاظ، تفاوت محسوسی هم بین خانوادههای تحصیلکرده و فرهنگی و دیگران وجود ندارد. مثلاً وقتی یک مجموعـه نمایشی هنجارشکن در شبکه نمایش خانگی پخش میشود، عمده بچهها آن را میبینند. ژستهای بازیگران و اطوارهای آنان را میبینند و خوششان میآید. این رفتارها و نمودها را در چندین و چند فیلم و سریال دیگر هم میبینند و جهان هنر از این دریچه برای آنان جذاب میشود. خیلی اوقات بچهها خیال میکنند این رفتارهای نابهنجار بازیگران از آنان هنرمند ساخته است! ما هم نتوانستهایم در مقابل، شخصیتها و منشهای اخلاقی و ارزشمند را جذاب نمایش بدهیم تا ذائقهسازی درست برای بچهها اتفاق بیفتد.
شاید بعضـیها موافق نباشنـد، اما از نظـر من بچههای دبیرستانـی در مواجهـه با الگوهای عملـی درست و ارزشمند رسانهای از خودشان مقاومتی نشان نمیدهند. شاید در میان منتقدان و حرفهایهای عالم هنر، در این زمینه یک رویکرد متفاوت وجود داشته باشد، ولی بچهها حال و هوای دیگری دارند و در جلسات گفتوگو درباره مسائل هنری، خیلی چارچوبها را راحت میپذیرند.
پس علت واقعی این شکاف بین ذائقه بچهها و وضع مطلوب چیست؟
ما در معرفـی حداقلهای موجود در فضای هنـری که قابلیت الگوشدن و سرمشقگرفتن دارند، کوتاهی کردهایم. سر کلاس من از هنـرمندان سطـح بالا و برجستـه نام مـیبرم. بخشی از ایراد به ما بـرمیگـردد که این شخصیتهـا را معـرفی نکـردهایم. شاید علت این غفلت به پیشینه ذهنی معلمـان و مربیـان برمـیگردد. برخی از همکاران ما خیـال مـیکنند برای نزدیکشدن به حال و هوای بچهها باید با آنها درباره همان هنرمندانی صحبت کرد که میشناسند و از آنها خوششان میآید. شاید مربیان فکر میکنند اگر بچهها ببینند معلمشان فلان خواننده نابهنجار و بیسواد را میشناسد، بهتر ارتباط برقرار میکنند. لذا بهعمـد سرکلاس و در مـوقعیتهای تربیتـی، بهجـای زدن حـرف حسـاب و معرفی قلههـای هنـری، بحث را به سمـت همین شخصیتهای سخیف و موضوعات کمارزش میبرند. برخی مربیان بهطور دائم نگران برخی توهمات درباره نوجوان نسل امروز و دهههشتادیها هستند، حال آنکه تجربه من نشـان مـیدهد ایـن طـور نیـست. ایـن طـور نیست که مسئله اول دهههشتادیها چیزهایی از قبیل «استریمـرها و رپـرها و کیپاپ» باشد! نه. اینها مسـائـل نـوجوانـان نیستنـد، بلکه ضریبدادن بیدلیل ما به این سرفصلهـا و موضوعـات، زمان و فرصت مناسب برای گفتوگوی سازنده را از بین میبرد.
شما بهعنوان مدیر هنرستان چه تجربه مثبتی از این گفتوگوها داشتهاید؟
ما در هنرستان خودمان رویدادی داریم با عنوان «ملاقات با اثر هنری». تجربه این برنامـه به من ثابت کـرده است که ذائقه بچهها قابلیت تغییر و جهـتدهـی را دارد. ما در فضـایـی آرام و بـانشاط به همراه بچهها یک فیلم، پویانمایی (انیمیشن) یا قطعهای موزون را میشنـویم و دربارهاش صحبـت مـیکنیم. هر فیلـم خوب، نقاشی خـوب و شعـر خـوب تا حد زیادی میتواند بچهها را به خودش جذب کند. استقبـال بدون قید و شرط بچهها از برخی از این آثار، حتی مـرا هم غافلگیـر میکند. ما خیلی وقتها انتظار نداریم بچهها اینقدر باز و بـدون حـب و بغـض با یک اثـر هنـری خـارج از جریان اصلی مواجه شـوند. اما بارها اتفاق افتاده و این به معنی امکان هدایت ذائقه بچههاست.
برای برگزاری چنین رویدادی از کجا باید شروع کنیم؟
طبیعـی است باید از یک نقطه اولیه جذاب برای بچهها شروع کنیم. البتـه متأسفانـه امروز بازار هنـری تئاتـر کمتر محیط تربیتـی و مثبتـی دارد، اما بالاخـره میشود قطعات موسیقایی قابل احترامی پیدا کرد. نمایشهای عروسکـی هم میتوانند بسیار جذاب باشند؛ نهتنها برای کودک، بلکه برای نوجوان و بزرگسـال. اما شاید نمایش عروسکی هم شروع خوبی نباشد! باید از خود بچهها بپرسیم: بچهها آمادهاید یک پویانمایـی خوب با هم ببینیم؟ آمادهایـد یک قطعـه فیلم خـوب با هم ببینیم؟ باید شرایط محیطـی را برای این برنامه کاملاً آماده کرد. بعد میبینید که در حین پخش اثر و یا بعد از آن، چه گفتوگوهـای عمیـق و سازندهای میتوانند شکل بگیرند. گفتوگوهایـی که از اثر هنـری شروع و به تمام شئون زندگی بچهها کشیده میشوند.
این «ملاقات با یک اثر هنری» فقط در حیطه هنرهای نمایشی است یا جنبههای تجسمـی هم میتواند داشته باشد؟
دقیقاً میتواند جنبههای بازدیدی هم داشته باشد: بازدید از یک موزه، یک گالری هنری، حضور در یک اثر معماری فاخر مثل خانهها و مسجدها و محلههای قدیمی. همینطور بازدید از پشت صحنه تولید آثار هنری مثل کارگاههای حرفهای تولید، پشت صحنه تولید یک فیلم یا برنامه تلویزیـونـی خوب، و بازدید از یک گروه هنری در حال تولید اثر تجسمـی. این موارد میتوانند به واقعیکردن حس بچهها از آثار هنری کمک کنند. حالا اگر در انتخابمان دقت کرده باشیم و بچههـا با اثـر هنـری فاخری مواجه شده باشند، طبیعی است این به ذائقهسازی مطلوب آنها کمک میکند.
خیلـی از مدرسـهها از این قبیل برنامههای بازدیدی از موزهها یا اردو رفتـن به شهرهـای تاریخی دارند، اما شایـد به چنیـن نتیجـهای که شما میفرمایید نمیرسند. فوت کوزهگری این برنامه کجاست؟
مواجهه بدون مقدمهچینی با چنین آثار یا اماکنی شاید خیلی تأثیرگذار نباشد. چون بچهها بدون ذهنیت و تجربه قبلی وارد این محیطها میشوند و آمادگی ادراک موضوع را ندارند. دقت کنید وقتی بچهها بیمقدمـه با یک اثر هنری یا مثلاً پشت صحنه یک فیلم سینمایـی مواجـه میشونـد، بسیار هیجانزده مـیشوند و این خلاف هـدف اصلـی مـا، یعنـی مواجهـه عقلانـی با اثر هنری است. لذا با همراهی استاد و مربی قبل از رویداد، و ایجاد پیشزمینه نسبت به آن اثر هنری در بچهها، باید تا حدی سرعت غافلگیری بچهها را کند کرد. ما از بچهها میخواهیم قبل از هر رویداد درباره آن اثر کمی تحقیق و جستوجو کنند.
بعد از اتمـام رویـداد هم نباید بچههـا را به حال خودشـان رها کرد. نوشتن گزارش، نقد، تحلیل و یا پاسخدادن به سؤالات بنیادین درباره آن اثر میتواند به امتداد تأثیرگذاری رویداد کمک کند. مثلاً ما یک بار بعد از دیدن فیلم سینمایی «به وقت شام»، مجموعه نقدهایی از بچهها را جمع کردیم و برای آقای ابراهیم حاتمیکیا فرستادیم. این خیلی برای بچهها ارزشمنـد بود که یک کارگردان معـروف نقدهای آنهـا را خوانـده است.
اجـازه بدهیـد از سمت دیگـر به ماجـرا نگاه کنیم. بالاخره متأسفانـه برخـی محتواهای ناهنجار و ولنگارانه هم در سبد مصرف بچههـا قـرار دارند. آیا شما مواجهه نقادانه بچههـا با آثار هنـری ضعیف یا بیارزش را هم در مسیر ذائقهسازی مؤثر میدانید؟
اینجا لازم است به برخی سنتهای تربیتی که در فرهنگ ما جاری بودهانـد، توجـه جـدی کنیم. یک رویکرد امروز این است که بگذارید بچهها تجربه کننـد. هر چقـدر تجربههـای هنریشان بیشتر باشد، خلاقیت و آفرینش آنها بهتر خواهد بود. اما به نظر میرسد این رویکرد از مبانی اصیل تربیتی فاصله دارد. حتی از نظر تجربی و علمی هم حرف دقیقی نیست و امروز جریانهای هنری جدی وجود دارند که مخالف این رویکرد هستند. یعنی قبول ندارند حتماً هر کسی بیشتر فیلم دیده باشد میتواند بهتر فیلم بسازد. ما هم در رویکرد اسلامی روی «طهـارت باطنـی هنرمنـد» تأکید داریم. یعنی پیشینه معرفتی هنرمند را در تولید اثر هنری بسیار مؤثر میدانیم. چون اثر هنری تراوشات درونی ذائقه هنرمند است که به شکل شعر و نقاشی و فیلم بروز میکند. اگر سرچشمه این تراوشات چشمهای پاک باشد، نتیجه هم پاک خواهـد بود؛ وگرنه با آثار هنری ناپاک روبهرو خواهیم شد.
لذا «تجربـه هـر چیـزی» با هدف رشد، توصیـهای تربیتی نیست و برخی تجربهها حتی برای یک بار هم زیادند! بهخصوص در سن نوجوانی، دیدن یک تصویر و شنیدن یک صدا ممکن است تا مدتها آثار مخرب داشته باشد. در این مورد صرفاً به توصیههای اخلاقی هم نمیتوان اکتفا کرد. باید ترفندهایی برای کمکردن مواجهه تصادفی بچهها با محتوای نامناسب پیشنهاد داد. چون میل جستوجوگری نوجوان انکارکردنی نیست. اما در برابر لغزندگی فضاهای هنری باید با احتیاط بیشتر روبهرو شد.
آیا بهغیـر از مواجهه فعـال با آثار هنـری فاخر، ایده دیگری هم برای ارتقای ذائقه زیباییشناسـی و هنری دانشآموزان دارید؟
در کنـار ملاقـات با اثـر هنری، «ملاقات با هنرمندان» هم حتماً مـیتواند آمـوزنـده و جذاب باشـد. اصولاً ارتباط با «آدمهای اصیل» سبـب رشـد است؛ البته این توصیـه به طـور عمومی برای بزرگسال درست است، اما در مورد نوجوان کمـی باید احتیاط کرد. مثلاً همنشینی با یک نویسنده متخصص درجه یک - حتی اگر خیلی هم مشهور نباشد- حتماً مفید و ارزشمند است. این آدمهای اصیل که از آنها با صفاتی مثل کارکشته، کاربلد و متبحر یاد میکنند، عموماً خصلتهای اخلاقـی برجستهای دارند. مثلاً حتماً آدم پرتلاشی بوده که به این نقطه رسیـده. با اراده بوده، اعتـمادبهنفس مطلوبی داشته، اهل صبر و مداومت بوده، و ...
دقت کنید که نـوجـوان الگوپذیر است و زمانی که با چنین آدمهای اصیلی مواجه میشود، ناخودآگاه آنها را الگوی خودش قرار میدهد. اما همه آدمها در همه حوزهها قابلیت و ارزش الگوبودن ندارند. یعنی یک هنرمند نمایشـی یا ادبـی میتواند در جنبههای حرفهای خودش الگو باشد، اما لزوماً در روابط خانوادگی چنین شأنی ندارد.
لذا همانطـور که در رویداد «ملاقـات با اثر هنری» به زمینهسازی و مقدمهچینـی نیاز بود، اینجـا هم بچههـا باید توجیه شـوند که بین جنبههـای حرفـهای کـار هنرمنـد و سایر جنبههای زندگی او فاصله بگذارند. البته میدانیم که پذیرش این نکته برای نوجوان سرشار از احساسات و عواطف بسیار دشوار است.
شما دارید به یک آسیب بزرگ اشاره میکنید که به «بُتساختن» از چهرههای هنری و طرفداری افراطی از آنان منجر میشود. یعنی دلبستن به همه ابعاد شخصیتی یک هنرمند که ممکن است در طـول عمـر هنـری خود یک یا چند اثر فاخـر خلق کرده باشد؛ اما در سایر شئون زندگی خودش آدم شاخصی نباشد!
غرقشدن نوجوان در «یک فرد» خطـر تربیتـی بزرگی دارد. آثار هنری، این ظـرفیت و جـذابیت را دارند که به غرقشدن نوجوان در هنر و هنرمند منجـر شـوند. پیامـد این رفتـار، الگوبرداری افراطی و هویتسازی تدریجی نوجوان است.
فقط با تقویت تفکر منطقی و تمرین تفکر انتقادی مـیتوان جلـوی این آسیب را گـرفت. کلیـدواژهای کـه زیـاد به کـار بردیـم و به کار میبریم، «مواجهـه خودآگاه و عقلانی» با اثر هنـری است که به نظر میرسد با پیشفرضهای عالم هنـر که «مواجهه حسی و ناخودآگاه» را ترویج میکند، تناقض دارد!
این رویکـرد خودآگاه و عقلانـی چقـدر رایج است و چقدر میتواند مطلوب نوجوانان باشد؟
یک نگاه رایج این است که این خصلتها و نیازها برای نوجوان طبیعی هستند. پس باید آنها را بپذیریم و آنها را برآورده کنیم. یعنی اگر نوجوان از هیجان بازی دیجیتال یا فلان گروه موسیقـی لذت میبرد، ما هم باید به همان بپردازیم. شاید این روشی تسکیندهنده محسوب شود، اما درمان اصلـی نیست. نتیجه آن هم همـان میشود که الان در سرتاسر جهان شاهد آن هستیم.
نگاه تربیتی این است که شاید این خصلتها و نیازها برای نوجوان طبیعی باشد. اما بایـد آنها را مدیـریت کـرد تا به رشـد و سعـادت او منجر شود. ممکن است این رویکرد در ابتدا مطلوب بچهها نباشد و جذابیتهـای ابتدایـی آن کـم باشـد. اما ما از پرداختـن به «حکمت رسانه» ناگزیریم تا این مواجهه عقلانی را تقویت کنیم. توصیه بچهها به «خلـوت» و «آرامش» شایـد جـذابیت ظاهـری نداشته باشد، اما گمشده بچهها همین است. خیلی حرفها شاید مطابق میل و ذائقه امروزی بچهها نباشد، اما حتماً نیاز آنان است.
به نظر میرسـد نقش سایر محیطهای تربیتی هم در ایجاد این خودآگاهی مهم باشد.
بله. وقتی صحبت از تربیت رسانهای میکنیم نقش اولیا بسیار تأثیرگذار است. متأسفانه اولیا اطلاع دقیقی از فضای رسانهها ندارند و لذا امکان نظارت و هدایتشان بسیار کم شده است. در برخی موارد خـود پـدر و مـادر هم دچـار آسیبهـایـی هستنـد کـه مشـکلات بچهها را تشدید میکنند. مدرسههـا باید برای اولیـا جلسات تخصصی دانشافزایی برگـزار کنند تا با دنیـای هنـر و رسانه با رویکرد تربیتی آشنا شوند.
از حضور شمـا در این گفتوگـو سپاسگزارم.