شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

بیا بازی

بیا بازی

 طاها و ثنا بازی میکردند و میخندیدند. مامان گفت: «هیس! حوصلهی شلوغبازی ندارم. بچّه باید ساکت باشد.»

طاها و ثنا آه کشیدند و بیصدا نشستند. ولی زود حوصلهشان سر رفت. دوباره بازی کردند و خندیدند. مامان هم دوباره گفت: «هیس! ساکت، ساکت!»

همانوقت بابا آمد. حرف مامان را شنید و گفت: «امام کاظم(ع) چیز دیگری میفرمایند.» طاها و ثنا جلو پریدند و پرسیدند: «چی؟ زود بگو بابایی.»

بابا گفت: «امام کاظم(ع) فرمودهاند: خوب است بچّه در کودکی بازیگوش باشد.» *

طاها و ثنا هورا کشیدند. بابا گفت: «تا وقتی بزرگ شد، باحوصله باشد.»

مامان خندید و گفت: «پس شاید من در بچّگی بازیگوشی نکردهام که حالا بیحوصلگی میکنم!»

ثنا دست مامان را کشید و گفت: «خُب، دیر که نشده.»

طاها هم آن یکی دست مامان را کشید و گفت: «آره مامانی. میآیی قایمباشکبازی؟»

بابا گفت: «پس من چی؟»

و چهارتایی رفتند دنبال بازی.

 

* منبع: کتابِ من دیگر ما. نویسنده: محسن عبّاسی ولدی ناشر: آیین فطرت

۷۷۰
کلیدواژه (keyword): رشد کودک،حرف های گل گلی،بیا بازی،کلر ژوبرت،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.