شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

تولد خانم مورچه

  فایلهای مرتبط
تولد خانم مورچه
سپهر یک نقطه کشید. گذاشت جلوی خانم معلّم. خانم معلّم گفت: «آفرین سپهر! امّا اینکه همهاش یک نقطه است؟!»

سپهر گفت: «امّا خانم این یک مورچه است که هنوز به دنیا نیامده است!»

خانم معلّم گفت: «خُب به دنیا بیاید.»

سپهر گفت: «امّا الان زمستان است. اگر دنیا بیاید، از سرما یخ میزند!»

خانم معلّم خندید و گفت: «خُب زمستان نباشد!»

سپهر ورق را برگرداند. بهار کشید و همهجا را سبز. خانم معلّم گفت: «آفرین سپهر! پس مورچهات کجا رفت؟»

سپهر گفت: «هیس خانم! زیر برگ خوابیده است و دارد استراحت میکند.»

خانم معلّم گفت: «الان چه وقت خواب است؟»

سپهر یواش گفت: «دیشب تا دیروقت خانه مامانبزرگش بود و داشت با داییاش بازی میکرد.»

خانم معلّم گفت: «قبول. تا مورچهات دارد استراحت میکند، تو بقیهی جاهای نقّاشیات را کامل کن.»

سپهر یک خطّ دراز کشید.

خانم گفت: «سپهر، اینکه همهاش یک خط دراز است!»

سپهر گفت: «امّا این جادهی مورچههاست!

خانم گفت: «مورچههایش کجا هستند؟»

سپهر کلّی مورچه کشید که هدیه به دست به مدرسه می رفتند.

خانم گفت: «سپهر توی مدرسه چه خبر است؟»

سپهر گفت: «اجازه خانم! تولّد خانم معلّم مورچههاست.»

خانم گفت: «ای ناقلا!»

بچّهها خندیدند و یکییکی هدیه تولّد خانم معلّمشان را گذاشتند روی میز.

۱۰۴۰
کلیدواژه (keyword): رشد کودک،قصه،داستان کودک،تولد خانم مورچه، نرگس افروز،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.