از کم، کم تر / مریم هاشم پور
گفتم بیا پایین
من منتظر هستم
فوری فرود آمد
روی کف دستم
از فوت و فوت من
خیلی خوشش آمد
غِل خورد و هی غل خورد
یکدفعه
غیبش زد
رفت از کف دستم
جایش ولی تَر بود
عمر حباب من
از کم، چه کمتر
بود
ردیاب / سمیه بابایی
مامان من با دستمال
دنبال گرد و خاک بود
خانه ولی در چشم ما
خیلی تمیز و پاک بود
دستی به کابینت کشید
دستی به زیر و روی میز
با دستمالش هرچه بود
گرد و غبارش شد تمیز
دیدم که در ردیاب او
یک نقطه حتّی کور نیست
یعنی که یک ذرّه غبار
از چشم مامان دور نیست