نوجوانی دوره عجیبی است، نه؟ بزرگترها توقعهای عجیبی از آدم دارند. آنها نه به اندازه کودکی میگذارند اشتباه کنیم، نه به اندازه یک آدمبزرگ میگذارند هر کاری دلمان میخواهد بکنیم. برای همین آدم بعضیوقتها حس میکند خیلی تنها مانده است.
همه جای دنیا نوجوانها از همه بیشتر احساس تنهایی میکنند. البته همیشه هم پای بزرگترها در میان نیست. بعضی وقتها حس میکنیم هیچکس درکمان نمیکند؛ حتی دوستان صمیمی همسنوسال. بعد میرویم توی لاک خودمان و احساس میکنیم که چقدر تنهاییم. حالا با احساس تنهایی چهکار میشود کرد؟ این دفعه میخواهیم درباره همین موضوع حرف بزنیم.
تنهایی شکلهای جورواجوری دارد. بعضی وقتها ما احساس تنهایی میکنیم، چون واقعاً خیلی کسی دوروبرمان نیست. مثلاً تکفرزندیم، پدر و مادرمان هر دو از صبح تا شب سرکارند و در مدرسه هم نتوانستهایم با کسی صمیمی شویم. معلوم است که اینجور وقتها آدم احساس میکند تنهاست.
بعضی وقتها اما تنهایی ربطی به جمعیت دوروبر آدم ندارد. شاید ما پنجتا خواهـر قـد و نیمقـد، دوازدهتا دوست مثلاً صمیمی و چندین همکلاسی و همباشگاهی داشته باشیم، اما باز هم احساس تنهایی کنیم. یعنی احساس کنیم آدمها هستند، اما درکمان نمیکنند.
برای تنهایی چهکار کنیم؟
وقتی که احساس تنهایی میکنی شاید این چند تا توصیه به کارت بیاید.
1. تنهایی را بپذیر!
همه ما آدمها تنها به دنیا میآییم، تنها زندگی میکنیم و تنها از بین میرویم. نه اینکه با کسی دوست نمیشویم یا رابطهای نداریم. وقتی ما با نزدیکترین دوست هم رابطه داریم، ذهن ما از ذهن او جداست. هیچ دو تا آدمی نمیتوانند کامـل کامـل کامـل همدیگر را درک کنند. یک روح و دو بدن مال فیلمها و قصههاست. پس قدم اول این است که بپذیریم قرار نیست آدمها کامل کامل ما را درک کنند. تا حدی همه ما تنها هستیم و این طبیعی است.
2. خلاق باش!
یک شماره دیگر هم درباره خلاقیت حرف زدیم. خلاقیت دوای درد خیلی از احساسهای منفی از جمله تنهایی است. وقتی که شکل زندگی ما اینطور است که خیلی وقتها در خانه تنها هستیم، این تنهایی فرصت خوبی برای خلق چیزهای تازه است: شعر تازه، داستان تازه، فیلم تلفن همراهی تازه، بازی تازه، کاردستی تازه، اختراع تازه یا هر چیز دیگری که استعدادش را داری. وقتی در تنهایی خلاقیت به خرج میدهی، دیگر تنهایی منفی نیست، مثبت بینهایت است.
3. به خودت فکر کن!
تنهایی فرصت خوبی است برای اینکه آدم به خودش فکر کند؛ به خاطراتش، به تواناییهایش، به ضعفهایش، به علاقههایش، به هدفهایش، و به برنامههایی که برای رسیدن به هدفهایش دارد. در تنهایی ما فرصت داریم تمرکز کنیم و به همه اینها فکر کنیم. هر چه خودمان را بهتر بشناسیم، اعتماد به نفسمان بیشتر میشود، تصمیمهای بهتری برای زندگیمان میگیریم و بهتر میتوانیم به هدفهایمان برسیم. اگر تنها نباشیم، فرصت این تمرکز را نداریم. تازه آدم هر روز هم که درباره خودش فکر کند، باز هم جا برای فکرکردن دارد.
4. در رابطهگرفتن با دیگران ماهر شو!
بعضی وقتها ما تنها میمانیم چون نتوانستهایم با دیگران خوب رابطه برقرار کنیم. شاید آنقدر خجالتی هستیم که رویمان نمیشود با کسی دوست شویم. شاید دوستشدن را بلدیم، اما زودرنجیم و هر چه دوستمان میگوید به ما برمیخورد. شاید هم بلد نیستیم احساسمان را به او بگوییم. شاید بلد نیستیم خوب به او گوش بدهیم، خوب از او سؤال کنیم، خوب به او توضیح دهیم، خوب با او همکاری کنیم، خوب با او وقت بگذرانیم، و حتی خوب با او دعوا کنیم. همه اینها مهارتهای اجتماعی هستند.
وقتی که ما این مهارتها را نداشته باشیم، یکییکی دوستان واقعیمان را از دست میدهیم. شاید هنوز آدمهای دوروبرمان زیاد باشند، اما احساس میکنیم دوستی بین ما و آنها دیگر عمیق نیست. برای یاد گرفتن این مهارتها هم میتوانی از مطلبهای همین صفحه در شمارههای گذشته استفاده کنی؛ هم تمرینهای کتاب درسی «تفکر و سبک زندگی» پایههـای هفتم و هشتم به تـو کمک میکند و هم میتوانی از مشاور مدرسهات کمک بگیری.
5. خطر احساس تنهایی را جدی بگیر!
اگر ما خیلی احساس تنهایی کنیم و از راههای بالا هم استفاده نکنیم، شاید راههای نامناسبی برای پر کردن تنهایی پیدا کنیم. شاید غرق بازیهای تلفن همراه شویم. شاید در فضای مجازی با کسی که اصلاً او را نمیشناسیم، رابطه صمیمانه برقرار کنیم. شاید دوستانی انتخاب کنیم که اصلاً مناسب ما نیستند، اما فکر میکنیم تنهاییمان را پر میکنند. اگر هر کدام از این راهها را انتخاب کردهای فکر کن! شاید ریشهاش مشکل احساس تنهایی است و باید آن را حل کنی.
منبع: مهارتهای زندگی (مهارتهای رفتاری ویژه دانشآموزان)، شهرام محمدخانی، ربابه نوری و فرشته موتابی، نشر طلوع دانش، چاپ چهارم 1400