کارخانه رویاسازی
۱۴۰۱/۰۱/۰۱
1. سالها پیش، زمانی که کودک بودم یک شخصیت ثابت در همه نقاشیهایم وجود داشت؛ یک غول بهنسبت تپل و طوسیرنگ که دو شاخ کوچک روی سرش بود. غول نقاشیهای من همیشه غمگین و از اینکه دیگران از او میترسیدند ناراحت بود. هرچقدر هم تلاش میکردم شخصیتهای نقاشیهایم با غول طوسی مهربان من دوست شوند، فایدهای نداشت. آن زمان خانه ما کنار خانه یک خانم خیاط بود که قول داده بود برای تولد من هرچیز را که دوست داشته باشم بدوزد. من هم که دوست داشتم غول طوسی مهربانم را از تنهایی میان نقاشیهایم دربیاورم و با او دوست شوم، از خانم همسایه خواهش کردم عروسکی با شکل و ظاهر نقاشیام برایم درست کند. خانم خیاط پارچهای برداشت و آن را با ابعاد و اندازههای غولم برش زد. بعد روی آن را با دکمه و پارچههای دورریختنی، دقیقاً شبیه به غولم، درست کرد. داخل آن را با پنبه پر کرد و دورش را دوخت. از آن روز به بعد دیگر نه من ناراحت غول طوسی مهربانم بودم و نه دیگر کسی میان نقاشیهایم از غولم میترسید.
2. چند روز پیش که در اینترنت دنبال عروسکی برای یکی از بچههای فامیل میگشتم، عروسکی را دیدم شبیه غول نقاشیهای کودکیام. بعد از جستوجو متوجه شدم استارتاپی وجود دارد که نقاشی بچهها را به عروسک تبدیل میکند. بعد از کمی گشتن در آن استارتاپ متوجه شدم از همان طرح نقاشی، بالشت، دفتر، تیشرت و معمای فکری (پازل) و یک مجموعه کامل اکسسوری هم ساختهاند.
3. همان موقع تصمیم گرفتم کمی درباره این استارتاپ و سازندگانش تحقیق کنم و درباره چطور بهوجودآمدن آن فروشگاه خلاقانه و اینترنتی برایتان بنویسم. البته بعد از این کار حتماً از این سازندگان جوان و خلاق، غول طوسی و مهربانی را که مرا یاد خاطرات کودکیام میاندازد، خواهم خرید.
4. حمید، جوانی حدوداً سیساله، وقتی به خاطرات کودکیاش فکر میکند، اولین نکتهای که به ذهنش میرسد، عشق به نقاشیکشیدن است. حمید هشتساله بود که متوجه شد نقاشیکشیدن را بیشتر از هر تفریح و هنر دیگری دوست دارد. شاید باورش برایتان دشوار باشد، اما حمید از هشتسالگی در حد مبتدی و با استفاده از امکانات ِبیستوسه سال پیش، پویانمایی (انیمیشن) تولید میکرده است و از دوازدهسیزده سالگی درآمد داشته است.
5. دوران نوجوانی حمید کمی با سایر همسن و سالهایش متفاوت بود. او هنوز هجده سالش نشده بود که برنامهنویسی را تا حد زیادی از متخصصان این حوزه یاد گرفت و جهان رایانه وکدنویسی برایش علاوه بر سرگرمی و تفریح، منبع کسب درآمد و حرفهای پولساز شد. وقتی هجده ساله شد، برای تحصیل در رشته فناوری اطلاعات وارد دانشگاه شد. نمیدانیم نیمسال اولش در دانشگاه تمام شده بود یا نه که پروژهای را در کنار درسها و کار خود قبول کرد. حمید هرروز چندساعتی را مشغول تحقیق درباره استارتاپ و فروشگاههای اینترنتی گوناگون بود. او تلاش میکرد با شنیدن خاطرات و مسیری که صاحبان باقی استارتاپها برای موفقیت طی کردند، راه خودش را برای رسیدن به رویاهایش بسازد؛ البته بهتر است بگوییم کارخانه رویاهایش را.
6. حمید به کمک مهارتی که در برنامهنویسی داشت، وبگاهی طراحی کرد و ایدههایش را روی آن پیاده کرد. نکته جالب ماجرا اینجاست که آن موقع نمیدانست چیزی که طراحی کرده است، یک استارتاپ است! آن موقع وبگاه او رونقی نداشت و اصلاً در آن چیزی نمیفروخت که کسی بخواهد بخرد. مدت زیادی گذشت. حمید در این سالها شغلهای متعددی را تجربه و ایدههایش را اجرایی کرد؛ ایدهای که کودکان نقاشیهایشان را برای شما بفرستند و شما شروع به ساختن آنها کنید. این کار به گونهای آرزوسازی بود. بچههایی که حالا میتوانستند عروسکهایی شکل نقاشیهایشان داشته باشند.
7. اجرای این طرحِ بهظاهر ساده، مشکلاتی هم به همراه داشت؛ مشکلاتی مثل تأمین سرمایه و نیروی متخصص. سرمایه اولیه این استارتاپ، پساندازهای حمید بود. اما نکته مهم، پیداکردن نیروی ماهر در زمینه پویانمایی (انیمیشن) و رایانه و طراحی دوخت بود. کسی که بهخوبی بتواند نقاشیهای کودکان را با همان طرح و ظاهر بسازد. حمید از گروهی از همکلاسیهایش کمک گرفت؛ کسانی که او و ایدهاش را به خوبی میشناختند.
8. حالا چیزی حدود یک سال از شروع به کار استارتاپی که به قول حمید «کارخانه رویاسازی» است، میگذرد؛ استارتاپی که آن اوایل فقط عروسکهایی مثل نقاشی کودکان میساخت، حالا لباس و کتاب و معمای فکری با طرح نقاشیها درست میکند. البته این انتهای راه این استارتاپ و سازندگانش نیست. آنها برنامههای طولانی مدتی برای پیشرفت استارتاپی که ترکیبی از صنعت و هنر است، دارند. میخواهید بدانید یکی از اولین برنامههایشان چیست؟ منتظر افزایش شعبههای فروش محصولات آنها باشید.
۵۱۳
کلیدواژه (keyword):
رشد هنرجو،استارتاپ،برنامه نویسی،کد نویسی،فروشگاه اینترنتی،استارتاپ کارخانه رویا سازی،کارخانه رویا سازی،ریحانه نعمت اللهی،