شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

پشت باغچه، زیر درخت شاتوت

پشت باغچه، زیر درخت شاتوت

هـر روز بعدازظهر دمپایـیام را مـیپوشم و پلّههـا را بدوبدو تا خانهی محدّثه پایین میروم. محدّثه سه سال از مـن بزرگتر است. بعد هـم باهـم تا شب در حیاط بازی مـیکنیم؛ امّا محدّثه امروز نیامد. گفت روزه است و مـیخواهد استراحت کند.

من هم بعضی وقتها روزهی کلّهگنجشکی مـیگیرم؛ امّا مامان مـیگوید محدّثه دیگر مثل آدم بزرگها روزهاش کامل است.

کاسهی فلزی را لبهی باغچه مـیگذارم. کمـی سبزی میچینم و با کمی آب در کاسه میریزم. یک چوب بلند از باغچه پیدا میکنم و آب و سبزیها را هم میزنم.

از مـامان یک سفره مـیگیرم و پشت باغچه، زیر درخت شاتوت پهن مـیکنم. با گل، سفره را تزیین مـیکنم. مـیخواهـم به او افطاری بدهـم. محدّثه خیلـی آش دوست دارد.

مثلاً کـاسـهی آش روی گـاز کوچکـم، گوشـهی حیاط دارد قُلقُل میکند. زیر درخت شاتوت مینشینم. شاتوتهایم را نگه میدارم تا افطار با محدّثه بخورم.

فـکر مـیکنم با این کار هـم خـدا، هـم محـدّثه را خیلـی خوشحال مـیکنم.

۵۵۱
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز،من ایرانی مسلمانم،ماه رمضان،روزه،پشت باغچه زیر درخت شاتوت،سنا ثقفی،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.