کودکی
نمره کمتر از بیست در کارنامه اشکم را در میآورد. یادم هست اول هر سال تحصیلی، مادر کتابهایم را با سلیقه جلد میکرد تا تمیز بمانند. با همین کار ساده به من فهماند که کتاب ارزش زیادی دارد. عروسک بزرگی هم داشتم که اسمش را گذاشته بودم «افتخار»!
نوجوانی
وقتی نوجوان بودم، انقلاب پیروز شد. آن روزها در مدرسه استعدادهای درخشان درس میخواندم. در اردوهای جهادی شرکت میکردم و با دوستانم به مناطق محروم میرفتم. فضای جامعه طوری بود که سؤالهای زیادی در ذهنم ایجاد میشد: آیا خدا وجود دارد؟ آیا خدا عادل است؟ ما در انجام کارهایمان مجبوریم یا آزاد؟ و...
برای رسیدن به جوابهایم کتابهای زیادی خواندم. البته خیلی از مسائل فلسفی را نمیفهمیدم، ولی سعی میکردم به خواندن ادامه دهم. بیشترین جوابهایم را در کتابهای شهید مطهری پیدا میکردم.
جوانی
در دانشگاه صنعتی شریف فیزیک کاربردی میخواندم. میخواستم دانشمند فیزیک شوم و همه میگفتند که یک نابغهام! من هم درس خواندن را جدی گرفته بودم. به ادبیات هم علاقمند بودم و نمایشنامه مینوشتم. یکی از روزهای ترم سوم در نمازخانه دانشگاه، آقای نوری که یک هنرمند بود را دیدم و درباره هنر و تئاتر با او صحبت کردم. آقای نوری یک جانباز قطع نخاعی بود. شخصیت و افکارش آنقدر برایم جالب بود که تمام ذهنم را به خود مشغول کرد. هیچ وقت فکر نمیکردم برای بودن با آقای نوری بتوانم به او پیشنهاد ازدواج بدهم، دانشگاه را رها کنم، به شهرستان بروم و در خانهای خشتی زندگی کنم. اما «عشق» کاری کرد که همه اینها را انجام دادم و حالا بیشتر از سی سال است که از زندگی مشترکمان لذت میبرم.
آقـای نوری قبل از انقلاب نمایشنامهنویس، شاعـر و نقـاش بود. به دلیل نوشتن یک نمایشنامه طنز سیاسـی، توسط ساواک دستگیر و به دلیل شکنجه قطـع نخاع شد. بعد از آن، با گذاشتن قلممـو بین دندانهایش، نقاشی را ادامه داد و روشی جدید در خلق نقاشی ایجاد کرد. بعد از ازدواج، به چند کشور خارجی سفر کردیم تا نمایشگاههایـی از نقاشیهای او برپا کنیم. در این سفرها چند فیلم مستند هم ساختهایم.
چند سال در تربت جام زندگی کردیم و بعد به مشهد رفتیم. در مشهد یک حوزه علمیه نزدیک خانهمان بود و یکی از دوستانـم آن جـا درس مـیخواند. کنجکاوی من را هم به حـوزه کشاند. در حوزه باز همان سؤالات به سراغم آمدند: ما مجبوریم یا آزاد؟... به اصرار آقای نوری و پسرم، دوباره در آزمون سراسری شرکت کردم و با رتبه 24 قبول شدم. سال اول را در دانشگاه فردوسی مشهد خواندم و وقتی به تهران آمدیم، در دانشگاه تهران «فلسفه و کلام اسلامی» را ادامه دادم. دوره لیسانس را در سه سال، فوق لیسانس را در یک سال و دکترا را در سه سال تمام کردم. در هر سه دوره معدل بالای 19 داشتم و رتبه اول بودم. حالا هم عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تهران هستم.
تعدادی از کتابهای خانم دکتر مفتونی:
• نمایشنامه مار زنگی
• فارابی: خیال و خلاقیت هنری
• اخلاق هنر از نگاه فارابی
• پژوهش در آینه اخلاق
• پژوهشی در فلسفه علم دانشمندان مسلمان
• فارابی و فلسفه هنر دینی
• فارابی و مفهوم سازی هنر دینی