معماری و نویسندگی با هم
زمانی که وارد رشته معماری شدم، در کنار رشته تحصیلی خود، به خواندن و نوشتن و بهطور کل جهان ادبیات علاقه زیادی داشتم.
همانطور که عرض کردم، من به هنر هم علاقه داشتم. در انتخاب رشته دانشگاهی با رشته معماری آشنا شدم. فکر کردم این رشته همان چیزی است که من دنبالش بودهام و میتوانم از کلاسهایش لذت ببرم. در واقع، انگار میان تمام رشتههای انتخابی، «معماری» تنها رشتهای بود که به روحیات من نزدیکتر بود. پس طوری انتخاب رشته کردم که حتماً معماری قبول بشوم. به این ترتیب وارد رشته معماری شدم. دوره کارشناسی بد نبود و بعضی کلاسها و درسها تا حدودی پاسخگوی علاقه من بودند. در درسهای نظری خیلی خوب بودم، اما در طراحی کمی بیحوصله بودم.
علاقه من به نوشتن از دوره نوجوانی همراهم بود. در همان دوره هم چندین مطلب در روزنامههای کرمانشاه چاپ کرده بودم. در دوره کارشناسی با چند رسانه و مجله همکاری جدیتری داشتم. در آنجا هم چندین مطلب به چاپ رساندم. علاقه من به هنر و نوشتن، مرا به سمت رشته مطالعات معماری سوق داد که یکی از گرایشهای رشته معماری در دوره ارشد بود. این گرایش به نوعی هر دو علاقه مرا در بر میگرفت. در رشته مطالعات معماری اغلب کارهای شما فکری و نظری است و هر آنچه در ذهن هست، باید به شکل نوشتار در آید. اما شاید ورود من به این رشته، بیشتر از سر شانس و تصادف بود؛ چرا که من آنطور که باید برای آزمون سراسری ارشد نخواندم و حتی در جلسه آزمون سراسری هم به لطف یکی از مراقبهای امتحانی، درست وقتی که تصمیم به ترک جلسه داشتم، ماندم و در آن وقت اضافی چند آزمونه(تست) از درسهای دیگر را جواب دادم. به نظرم همان چند آزمونه باعث شد بتوانم در آزمون مرحله اول که آزمونهای(تستی) بود، رتبه خوبی در گرایش مطالعات معماری کسب کنم. اینکه در آزمون عملی سراسری هم توانستم رتبه یک بیاورم، از آن جهت بود که من سالها تجربه نوشتن و کار پژوهشی و استدلالی داشتم و همین تجربه و علاقه به هنر نوشتن باعث شد بتوانم در بخش آزمون عملی بهخوبی عمل کنم. به این ترتیب توانستم در دانشگاه تهران وارد دوره کارشناسی ارشد مطالعات معماری شوم.
از همان سال شروع کردم به نوشتن درباره هنر معماری و مطالب متنوعی در مجلات و نشریات معماری به چاپ رساندم. در سال 95 با همراهی دیگر دوستان علاقهمند، رسانهای به نام «کوبه» راه انداختیم تا در آن به مباحث معماری ایران و تاریخ آن بپردازیم. همزمان با این فعالیت مستقل، با همشهری معماری نیز همکاری داشتم و مطالبی در آن به چاپ رساندم. بعد از آن در رسانههای رویدادهای معماری نیز فعالیت داشتم و مینوشتم و با بسیاری از نشریات و رسانههای دیگر مثل «ماهور، نویز، گفتوگوی هارمونیک، هنر معماری، دریچه معماری، شیوه و شهر کتاب» نیز همکاری داشتم. تا سال 97 که تصمیم جدی گرفتم رسانهای مستقل داشته باشیم که بتواند هر دو علاقه هنری من را در بر بگیرد. با همراهی یکی دیگر از دوستانم که قبلاً همکار بودیم، یعنی آقای حسین ذبیح، قدمهای اول شکلگیری دالان را برداشتیم.
در واقع، آینده مطلوب هنری که هر دو علاقه من در زمینه نوشتن و معماری بود، در دوره ارشد فرصت رشد بیشتری پیدا کرد. چرا که واقعاً با وجود اینکه با علاقه زیادی وارد رشته معماری شده بودم، با اتمام تحصیل در دوره کارشناسی و ورود به بازارکار آن، کاملاً متوجه شدم من روحیه این کار را ندارم که درگیر مباحثی مثل درگیری با کارفرما و پیمانکار و مسائل اقتصادی پروژههای معماری باشم. من به دنبال نزدیک شدن به هنر وارد رشته معماری شده بودم و با اتمام دانشگاه این قرابت را حس نمیکردم، چراکه فضای دانشگاهی رشته معماری از فضای کاری خارج از دانشگاه آن بسیار متفاوت است. اما مطالعات معماری ادغام علاقههای من بود. با کمک این رشته به نوشتن و معماری رسیدم. ورود به کار رسانه برای من کمککننده بود و مرا هزار بار بیشتر به هدفی که میخواستم نزدیک کرد. قطعاً فقط از معماری نوشتن نمیتواند نهایت خواستهام باشد، من میخواستم در حوزه رسانه معماری کسی باشم که صاحب سبک است و نام و نشانی دارد و این یکی از دلایلی است که دالان به این شکل درآمده است.
(حالا که در بسیاری از نقاط کشور هنرستان وجود دارد و تنوع رشتههای هنری ـ عملی در آنها زیاد است، دالان میتواند فضای مطالعاتی جذابی برای هنرجویان رشته معماری باشد و اطلاعات هنرجویان را بهروز و عمیق کند؛ بهخصوص هنرجویانی که اهل نوشتن نیز باشند، با وجود دالان متوجه میشوند چطور میتوانند هر دو هنر را با هم پیش ببرند و به آنچه میخواهند برسند.)
آنچه از دنیای هنر معماری نمیدانیم
در فضای دانشگاهی، خلاقیت و ویژگیهای زیباییشناسانه معماری مهم است، اما در دنیای واقعی مواردی مثل قیمت زمین و مصالح و غیره، شما را از آن فضا دور میکنند. البته این موضوع منطقی است، چراکه دانشگاه فضایی کاملاً دانشگاهی دارد. اما من فکر میکنم، یکی از ایرادهایی که به رشته معماری وارد است، همین است که این انفصال و جدایی از دنیای واقعی میان معماری دانشگاهی با معماری خارج از آن بسیار زیاد است.
در فضای تحصیلی، به اقتضای محتوای درسی، باید روی مسئلهای کار و چیزهایی را طراحی کرد که میتوان گفت بعضی از آنها هرگز قرار نیست بهطور مستقیم در دنیای بیرون از دانشگاه به کار بیایند و از آن استفاده کنید. البته این مسئله، نکته مثبتی هم دارد و آن اینکه شما در همین فضای دانشگاهی میتوانید آزادانهطراحیکردن را تجربه کنید، چرا که خارج از این چارچوب و بهخصوص در اول مسیر، شما باید طبق اصول و آنچه کارفرما از شما میخواهد، دست به طراحی بزنید و این موضوع دست معمار را در طراحی میبندد.
معماران نویسنده
نویسندگان مجله ما، دالان، و اعضای تحریریه، بیشتر بچههای دانشگاهی هستند که با وجود داشتن تفاوتهای فکری، در نهایت یک مسیر را دنبال میکنند؛ زمانی که این مجله راه افتاد، اینترنتی بود، اما بعدتر، به دلیل استقبالی که از آن صورت گرفت، بعد از تلاشهای بسیار، به این دفتر مجلهای رسیدهایم که امروز خانه دالان است. آنچه ما را در این مسیر کمک کرد، علاوه بر کمک حامیان و همراهیشان، همین نیروی جوانی و خوشذوقی و خوشفکری است. با وجود چنین نیرویی در اطرافمان، ذوق شکلگیری دالان چندبرابر میشد، چراکه کسانی را میدیدیم که در زمینههای پژوهشی، تحریری و معماری توانایی بسیار بالایی دارند، اما آنطور که باید از آنها استفاده نمیشود. پس دالان شکل گرفت تا ظرفیتهای یک گروه جوان توانمند را پدیدار کند.