در شروع گفتوگو بد نیست کمی درباره جایگاه تربیت اقتصادی و حرفهای در نظام تعلیموتربیت فعلی صحبت کنیم.
نظام آموزشی ما در شاخه نظری، هرچند در سالهای اخیر رشد قابلملاحظهای در زمینه کتابهای جدید از قبیل تفکر و سواد رسانه، کار و فناوری، انسان و محیطزیست، مدیریت خانواده و سبک زندگی داشته، اما همیشـه جـای سرفصـل سـواد مالـی و اقتصـادی در آن خالی بوده است. هرچند در کتاب «کار و فناوری» اندکی به این حوزه نزدیک میشود، ولی متمرکز و راهگشا نیست.
اما در هنرستان، نه به سواد مالی، بلکه به مفهوم اشتغال از زوایای گوناگون پرداخته میشود. کتاب «الزامات محیط کار» در پایه دهم مختص آشنایی با فضای اشتغال و مهارتهایی غیرفنی است که هر فرد در محل کار باید بلد باشد؛ مثل نوشتن کارنامک (رزمه)، ارتباط مؤثر و HSE. کتاب «دانش فنی پایه» نیز فضای اشتغال را پررنگ میکند و کاربردیتر است. اتفاقاً در این کتابها به رسانه بهعنوان ابزار توجه شده و توصیههایی مثلاً درباره ارگونومی استفاده از ابزارهای دیجیتال، یا نحوه انتشار رزومه در فضای مجازی شده است. البته بهطور خاص در رشته «شبکه و نرمافزار» فنیوحرفهای به موضوع کسبوکار در فضای مجازی کاملاً پرداختهشده و فرایند اشتغال و کسب درآمد بهطور کامل آموزش داده میشود.
بهطورکلی، در شاخه نظری نسبت به شاخه فنیوحرفهای، موضوع اشتغال اصلاً مهم نیست و در کل تربیت اقتصادی و اشتغال هدف قرار نگرفته است. در نتیجه امکان پررنگکردن تربیت اقتصادی در فضای مجازی هم وجود ندارد.
فضـای ذهنـی و آمادگـی دانشآمـوزان در این باره چطور است؟
به دلیل شرایط خاص اقتصادی جامعه مثل گرانی، تورم، بیکاری و کمبود شغل برای تحصیلکردهها، دانشآموزان فهم خیلی بیشتری از مسائل اقتصادی پیدا کردهاند و درک انضمامیشان از شرایط شغلی قویتر از بیست سال پیش است. اما این آمادگی ذهنی بچهها در ساختار آموزشوپرورش جهتدهی نمیشود. گاهی اوقات بعضی از موضوعات در مدرسه بهطور پیشدستانه و قبل از آنکه دانشآموز به آن نیاز داشته باشد مطرح میشود. اما در این باره، هرچند دانشآموز در حال لمس مسئله است، اما مدرسه به نیاز بچهها توجهی نمیکند. باید دقت داشته باشیم، «مسئلهشناسی» دانشآموزان در حوزه تربیت اقتصادی قوی است، اما «اطلاعات» و «تجربه» آنها کم است و متأسفانه در مدرسه هم تقویت نمیشود.
بالاخره هنرستانها در این زمینه فعالیتهایی دارند.
طبیعی است شاخه فنیوحرفهای در متوسـطه دوم در این باره سرآمد است، اما گستردگی ندارد. لذا اگر بخواهیم اصولی کار کنیم، باید از دبستان و متوسطه اول شـروع کنیـم. در متـوسطه دوم در شاخه نظری، چون فشـار آزمون سراسری حاکم است، حتی اگر سرفصل سواد اقتصادی را پررنگ کنیـد، کما اینکه در کتاب «کار و فناوری» اندکی به این سمت رفتهاند، با فشار آزمون سراسری موضوع به کنار زده میشود؛ مثل برخوردی که با درس «تفکر و سواد رسانهای» میشود.
اگر از سمت دیگر به ماجرا نگاه کنیم، بچهها در مهارتهای رسانهای قوی هستند.
پژوهشها، بهخصوص در کشاکش بحران کرونا، نشان میدهد «سواد فناورانه» بچهها از معلمان و والدین پیشی گرفته است. هرچند که در کلیت مباحث «سواد دیجیتال»، مثل کاربری و تحلیل، چندان تبحری ندارند، اما نسبت به بزرگترها کاربران ورزیدهتری هستند. این یک فرصت بالقـوه و یک تهـدیـد بالفعل است! از یک سو درک طبیعـی اقتصـادی بچهها قویتر شده و از سوی دیگر مهارتهای کاربری ابزارهای رسانهایشان رشد کرده است. بیتوجهی به این واقعیت میتواند مدرسه را بیخاصیت کند!
اگر بخواهیم بهطور اصولی تربیت رسانهای را در ساحت اقتصادی بنا کنیم، به چه مقدماتی نیاز داریم؟
ما زمانی میتوانیم نسبت فضای مجازی و فضای اقتصاد و اشتغال را برای دانشآموز تبیین کنیم که مفاهیم و مبانی دانشی آن را شکل داده باشیم. نظریه «دوفضاییشدن» بیان میکند، فهم هر پدیده اجتماعی مخدوش است، مگر آنکه در دو فضا (واقعی و مجازی) درک شود. وقتی ما در مبانی سواد اقتصادی دوفضایی ضعفهای اساسی داریم، انتظار اینکه برای تربیت رسانهای در ساحت اقتصادی آموزههای مدونی داشته باشیم، معقول نیست. مثلاً مفاهیم بنیادین اقتصاد مثل سرمایهگذاری، پسانداز، درآمد، انواع اشتغال و کاریابی و نسبت آنها با فضای مجازی، هنوز به شکل اساسی در دانشگاههای ما تبیین نشدهاند و در سطح کلان و عرصه عمل ملـی در حـال سعی و خطا هستیم.
از طرف دیگـر، همیـن مفاهیـم بنیادیـن اقتصادی، حتی به شکل کلاسیک آنها، در مدرسه آموزش داده نمیشوند. وقتی فقط در درسی حاشیهای در رشته علوم انسانی به موضوع «اقتصاد» پرداخته میشود، چطور انتظار داریم بتوان جایگاه اقتصاد در فضای رسانه را برای بچهها روشن کرد!؟در حال حاضر نوجوانان با ظرفیتها و استعدادها و امکانات شخصی و به شکل خودانگیخته کاملاً در حال برقراری نسبت بین این دو پـدیـده هستند. لذا ممکن است یک دانشآمـوز بهخاطر وجود روحیه کسبوکار در خانواده، به سمت استفاده از فضای رسانه برای درآمدزایی برود و نفر دیگـر در اثر نبـود چنین زمینهای، هرگز به سمت رشـد اقتصـادی در این فضـا نرود. این دوگانگی و فرصتسوزی بدون آموزش فراگیر حلشدنی نیست.
در همین شرایطی که ترسیم کردید، آیا واقعاً نمیتوان در لایه عمل و مهارتآموزی کاری کـرد؟
به دلیل وجود شکاف سواد فناورانه بین دانشآموزان و والدین، خیلی از امور جاری اقتصادی الکترونیکی خانوادهها برعهده فرزندان نوجوان است. نه فقط در شهرهای بزرگ، بلکه در شهرهای کوچک هم اوضاع چنین است. پرداخت قبض، خرید شارژ و خرید الکترونیکی مواجهه اقتصادی بچهها با فضای مجازی را زیاد کرده است. این اتفاق اگر با آموزشهای کاربردی و تحت مراقبت و نظارت بزرگترها همراه انجام شود، بسیار اتفاق مبارکی است و به یادگیری در عمل منجر میشود. در واقع مقدمهای که برای «رشد» بچهها در فضای اقتصادی ـ رسانهای ضـروری است، «صیـانت» است. صیـانت هم شامل محافظت و آموزش و نظارت است. صیانت خطر استفاده از این ابزارها را کم میکند و در ادامه به رشد منجر میشود. اما متأسفانه این گامها طی نمیشوند و این فضای رهاشده توسط خانواده و مدرسه، به افزایش خطرات دامن میزند.
یعنی همین کاربریهای ساده و مفید زمینهساز آسیب میشوند؟
بله. نوجوانـی سـن برانگیختگی هیجانات است و بازاریابی در فضـای دیجیتـال هم غالبـاً همـراه با اغواگری و تحریک هیجانات شکل میگیرد. تلاقی وضع موجود فضـای مجـازی با «نـوجـویی» و «کنجکاوی» دانشآمـوزان، به افـزایش خطـرات این محیط برای بچههـا منجـر مـیشود. خطاهـای سـادهای که بچهها در تعاملات اقتصـادی مرتکـب میشوند، عواقب پیچیدهای دارد. طبق آمارهای پلیس فتا، بیشترین میزان جرائم گزارششده در این حوزه، زیرمجموعه «فیشینگ» است. یعنی اغواگریهای فنی مجازی که به افشاشدن اطلاعات مالـی افـراد و کلاهبـرداری و سـرقت الکترونیکی منجـر میشود. اینجـاست که ضرورت آموزش و نظارت بـر کاربـری بچهها دوچندان میشود.
بهغیر از کارپردازی امور جاری خانوادهها، دیگر کدام زمینههای اقتصادیـ مالی در مواجهه بچهها با فضای مجازی قابلپیگیری هستند؟
من دانشآمـوزانـی را که با آنهـا مـواجه بـودهام، به چند گروه تقسیم میکنم:گروه اول کسانی که به سمت درآمدزایی خلاقانه و مثبت از فضای مجازی رفتهاند. مثلاً با یادگیری برنامهنویسی یا سایر مهارتهای دنیای دیجیتال، به نوشتن برنامه یا طراحی و بگاه روی آوردهاند. بخشی دیگر از این گروه با تولید محتوا پول در میآورند؛ مثل تولید و انتشار محتوای تبلیغاتی در رسانههای اجتماعی. این گروه استفاده عرفیتر و رسمیتری از فضای رسانه میکنند.
گروه دوم کسانی هستند که درآمدزاییهای پرخطرتری دارند. مثلاً حسابهای کاربری (اکانت) بازیهای دیجیتال را ارتقا میدهند و به دیگران میفروشند. نکته مثبت درباره گروه دوم، شمّ اقتصادی و تلاشی است که برای درآمدزایی میکنند. هرچند که این دسته دوم اشتغال غیررشدآفرین دارند، اما باید آنها را بشناسیم و کمکشان کنیم.
در واقع این گروه دوم مهارتی کسب کردهاند که نمیتواند به توسعه مهارت در فضای واقعی منجر شود.
از آنها بدتر، گروه سوم هستند که در مسیر انحرافی افتادهاند و به هوای سودهای کلان، درگیر سوداگریهای مضر شدهاند. از بازاریابیهای شبکهای تا تبدیل ارز، شرطبندی و متأسفانه بزهکاریها و کلاهبرداریهای اینترنتی و هک! همه اینها از نتایج نبود آموزش و نظارت هستند.
هیجانات و ناآگاهیهای دوره نوجوانی موجب میشود مثل ماجرای پینوکیو، در هوس درخت سکه، پولهایشان را در زمین بکارند!
بله. گروه سوم بسیار تحتتأثیر اغواگریهای رسانهای قرار دارند و در شرایط ناهموار اقتصادی و اجتماعی به این مسیرها تهییج میشوند. وقتی مدرسه نمیتواند برای انتخاب و پیمودن مسیر اشتغال و اقتصاد به بچهها کمک کند، طبیعی است کمکم مرجعیت خودش را از دست میدهد. مدرسهای که علم نافع بهروز و متناسب با نیازهای اجتماعی یاد بچهها نمیدهد، صرفاً به پاتوقی برای نوجوانان تبدیل میشود! خیلی از بچهها امروز به فکر کمک اقتصادی به خانواده هستند؛ چه بچههای هنرستانی و چه بچههای دبیرستانی. وقتی مدرسه کمکی به این هدف نمیکند، بچهها مدام به فکر گریز از آن میافتند. اینگونه اشتغالات رسانهای به این انگاره دامن میزند که علم کارکرد اقتصادی ندارد و کسبوکار هم به علم (با تعریف مدرسهای آن) نیاز ندارد. این وضعیت بسیار تأملبرانگیز است.
آیا تغییر در سرفصلهای درسی میتواند به این هدف کمک کند؟
نظام آموزشی میتواند این مسئله را حل کند که نیروی انسانی در تراز این حرکت قرار داشته باشد. همین کتابهای جدیدی را که در ابتدا نام بردیم، معلمانی تدریس میکنند که به نسل قبل تعلق دارند یا با شیوههای سنتی به کتاب نگاه میکنند. بهقول معروف، هر معلمی به همان شیوهای که درسخوانده است، درس میدهد! بنابراین، معلمان نمیتوانند بهراحتی خودشان را با این روش جدید تطبیق بدهند. پس فقط تغییر کتاب یا مفاهیم دردی را درمان نمیکند. به نظر میرسد در اینجا مهمترین مؤلفه «کتاب» نیست، بلکه «معلم» است.
آیا فضـای رسانههای نویـن و فنـاوریهای آموزشی میتواند به حل این مسئله کمک کند؟
اتفاقاً اکثر بچههایـی که دنبـال مهارتآموزی هستند، مشتری سایتهای اشتراک ویدئوی آموزشیاند. امروزه فضای مجازی بستر آموزشهای ناظر بر مهارت است. از مهارتهای رایانهای و استفاده از نرمافزارها بگیـریـد تا مهارتهای فنیوحرفهای دیگر. دریایی از محتوای کارآمد ویدئویی ایرانی و غیرایرانی در اینترنت وجود دارد. بچهها بهتنهایی به دل این دریا زدهاند و به راهنمایی نیاز دارند.
اگر از منظـر سـواد رسانهای به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم تمرکز بیش از حد بر میزان مصـرف رسانهای بچهها و توصیههای همیشگی مبتنی بر طراحی رژیم مصرف رسانهای، بهاندازه کافی کارآمد نیست و توصیهها باید از کمّیت به سمت کیفیت مصرف متمایل شود. یعنی زمانـی که سـازوکـارهای زندگی مدرن بهگونهای طراحی شدهاند که نمیتوانیم به شکل فراگیر با مصرفگرایی مبارزه کنیـم و مخاطب را به سمـت کاهش میـزان مصرف هـدایت کنیم، ارتقای کیفیت مصرف میتواند گامی روبهجلو باشد. لذا راهبرد جایگزینسازی بسیار کلیدی است و چه جایگزینی بهتـر از محتـوای آموزشی!؟ باید این باور را در بچهها به وجود بیاوریم که میتوانند رشد خودشان را در فضای مجازی رقم بزنند و چه رشدی جذابتر از رشد اقتصادی!؟ باید این هیجان رسانهای بچهها را مصادره به مطلوب کنیم.
آیا ارتقای سواد رسانهای به این هدف کمک میکند؟
از آن مهمتر «سواد دیجیتال» است. در سیر تطور سواد رسانهای در غرب ابتدا مفهوم «سواد اطلاعاتی و رسانهای» متولد شد و بعد از آن به «سواد دیجیتال» رسیدند. هرچند که تا دو دهه پیش همین سواد دیجیتال صرفاً بر وجوه کاربردی دنیای دیجیتال متمرکز بود و آموزش مهارتهـای کاربردی را هدف قرار داده بود، اما امروزه این مفهوم به سواد بهرهگیـری هوشمندانه از فضای مجازی برای بروز خلاقیتها و کارآفـرینی و رقابت اقتصـادی تأکیـد دارد. در واقع وارد عصری شـدهایم که آمـوزههای سواد دیجیتال دیگر نمیتوانند سلبی باشند و ناچاریم به مهـارتهای لازم برای اشتغـال در عصر مجازی بپـردازیم.
با این حساب به نظر میرسد سواد دیجیتال خیلی میتواند به تربیت رسانهای در ساحت اقتصادی و حرفهای کمک کند. اما به نظـرتان چـرا از سـواد دیجیتـال کمتر شنیدهایم؟
کار روی مفهوم «سواد دیجیتال» در کشور ما بهشدت ضعیف است. نمیتوان دنیای جدید را با مفاهیـم دنیـای گذشته درک کرد. نمیتوان از مفاهیم ۶۰ سال پیش برای فهم دنیـای امـروز بهره گرفت. در دنیا همزمان با غروب سواد رسانهای، با طلوع سواد دیجیتال مواجهیم. در این ادبیات جدید، مفاهیم، تعریفها و شایستگیها بهشدت تغییر کردهاند و کاملاً به سمت بهـرهبـرداری حرفـهای و اقتصـادی از فضای مجازی چرخیدهاند.به نظرم لازم است مجامع دانشگاهی و پژوهشگاههای مرتبط به این حوزه بهطور جدی وارد شوند. آموزشوپرورش هم باید نیمنگاهی به این رویکرد جدید داشته باشد.
از شما ممنونم که در این گفتوگو شرکت کردید.