چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳

مقالات

دستکش‌های دوقلو

  فایلهای مرتبط
دستکش‌های دوقلو

آوا و آیدا دو تا خواهر دوقلو بودند.

هفته‌ی پیش مامان برای آن‌ها دو جفت دستکش خریده بود. دو جفت دستکش صورتی یک‌شکل با گلدوزی‌های سبز و سرخ روی آن‌ها.

وقتی مامان دستکش‌ها را به آوا و آیدا داد، سفارش کرد که:«مواظب باشید دستکش‌هایتان را گم نکنید!»

 

آن روز ظهر وقتی که مدرسه تعطیل شد، بیرون برف می‌بارید.

آوا دستکش‌هایش را از جیب کیفش بیرون آورد؛ امّا آیدا هرچه گشت، مال خودش را پیدا نکرد.

آوا گفت:«زود باش! بابا بیرون مدرسه منتظراست.»

آیدا باز همه‌ی جیب‌های کیفش را گشت. خبری نبود که نبود. با ناراحتی گفت:«باید یک راهی پیدا کنم تا کم‌کم به مامان و بابا بگویم دستکشم را گم کرده‌ام تا خیلی ناراحت نشوند.»

آوا گفت:«من فکری دارم.»

هر دو از مدرسه بیرون آمدند. دست راست آوا توی یک لنگه‌دستکش بود و دست چپش را کرده بود توی جیب کاپشنش. دست چپ آیدا هم یک دستکش داشت و دست راستش را کرده بود توی جیب کاپشنش.

درِ ماشین را آوا با دست راستش که دستکش داشت باز کرد؛ دفترهای دیکته را آیدا با دست چپش که دستکش داشت به بابا نشان داد، جلوی خانه آوا با دست راستش زنگ زد و آیدا با دست چپش در را هُل داد تا باز شود.

توی خانه، از چیزی که دیدند نزدیک بود از خوشحالی بال دربیاورند. یک جفت دستکش صورتی با گلدوزی‌های سبز و سرخ روی شوفاژ خانه داشت خشک می‌شد. آیدا فهمید اصلاً آن روز دستکش‌هایش را با خودش به مدرسه نبرده است.

آوا دست چپش را از جیبش بیرون آورد، آیدا دست راستش را و بعد با خوشحالی کف دست‌هایشان را به هم کوبیدند.


۱۱۴۹
کلیدواژه (keyword): رشد دانش آموز، داستان، دستکش های دوقلو،سودابه فرضی پور،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.