علی(ع) به آسمان نگاه میکند و آسمان به علی(ع). چشمان علی(ع) در آسمان دودو میزند، شاید نشانی بیابد از وعدهای که به او دادهاند! چشمان آسمان سوسو میزند، شاید بهانهای بیابد که علی(ع) را ماندگار زمین کند! لبهای مولا در حرکت است و زیر لب زمزمه میکند: «این شبی است که به من وعدهی شهادت داده شده است» (مجلسی، ۱۳۸۷: 336).
شیرخدا بیتاب فرشتهی مرگ است. نگاه آخر را به آسمان میاندازد و دست به در خانه میبرد. کلونِ در دستبهدامان علی(ع) میشود (همان، ۳۳۹). قطره اشکی از آسمان بر زمین میچکد. علی باز زمزمه میکند: «خدایا مرگ را بر من مبارک گردان» (همان، 340).
مرغابیها دامنش را گرفتهاند، صدای التماسشان که به گوش آسمان میرسد، قطره اشک دیگری بر زمین میچکد. امکلثوم آخرین قدمهای پدر را بدرقه میکند و علی(ع) پای در کوچه مینهد.
آسمان هنوز متحیر علی(ع) است و نغمههایش را میشنود: «یا علی(ع)، کمربندت را برای مرگ محکم کن، زیرا او تو را ملاقات میکند» (همان، 336). سپیده که سر میزند، نگاه پسرعم رسولخدا (ص) در چشمان آسمان قفل میشود. مولا قصد خداحافظی دارد. آسمان بر خود میلرزد. اللهاکبرِ اذان بلند میشود. دلهرهای سنگین کوچهبهکوچه را پر میکند. این صدا سَوای روزهای دیگر است. طنین غربتی بیستوپنجساله در آن موج میزند.
از مأذنه پایین میآید و دست بر سر دیوارهای کاهگلی مسجد میکشد. قاتل را از خواب بیدار میکند و به نماز میایستد. آسمان به او اقتدا میکند. به رکوع میرود، تمام ذرات مسجد با او همگام میشوند، سر بر سجده میگذارد، آسمان به خاک میافتد.
شمشیر ابنملجم بر فرق مولا مینشیند. صدایی از عرش در گوش زمین میپیچد: «به خدا قسم! ارکان هدایت فرو ریخت…» (همان، ص34۲). ندایی از محراب به عرش میرود: «به خدای کعبه رستگار شدم!» (همان، ص34۱).
ستارگان آسمان علم و ادب
نام ایران از دیرباز با فرهنگ و تمدن آمیخته است. گاه در فلسفهاش حکیمانی چون ابنسینا و ملاصدرا میدرخشند، گاه بر پیشانیاش زکریای رازی مهر دانایی مینهد و زمانی با ابوریحان بیرونی جهانی را به حیرت وا میدارد و صد البته که در آسمان شعر و ادبش ستارگانی چون فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی همیشه خواهند درخشید.
هر ساله، اردیبهشتماه میزبان بزرگانی است که نامشان تا ابد بر تارک اندیشهی ایران ماندگار خواهدماند:
اول اردیبهشت به نام سعدی شیراز زینت یافته است؛ همو که با بوستان و گلستانش حیاط فکرمان را گلباران کرده است.
سوم اردیبهشت روز بزرگداشت شیخ بهایی است، حکیم، فقیه، شاعر، منجم و دانشمند برجستهای که فهرست خدمات شایستهاش به ایران طوماری بلند خواهد بود. این روز را روز ملی کارآفرینی نیز نام نهادهاند.
بیستوپنجم ماه به نام فردوسی رقم خورده است. تاریخ به احترام این حکیم فرزانه تا ابد خواهد ایستاد.
بیستوهشتم اردیبهشت بهانهای برای بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری است. اگرچه وی را بیشتر به رباعیاتش میشناسیم، اما آوازهی او در فلسفه و ریاضیات و نجوم نیز مثالزدنی است.
نهم اردیبهشت؛ روز جهانی قدس
جمعههای آخر ماه مبارک رمضان مسلمانان در نقاط گوناگون جهان حمایت خودشان را از مردم فلسطین به نمایش میگذارند. روز قدس نهتنها روز فلسطین، بلکه روز اسلام و حکومت اسلامی و مقدمهای برای بسیج عمومی اسلامی و تشکیل حزب مستضعفین در تمام دنیاست (خمینی قدسسره، 1389: ۲۷۸).
دهم اردیبهشت؛ روز ملی خلیج فارس
نام خلیج همیشه فارس را به خاطر میسپاریم.
هجدهم اردیبهشت، روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر
این روز بر تمام کسانی که جانشان را بر طبق اخلاص نهادهاند تا جانی را نجات بخشند، مبارک باد.
۱۲ اردیبهشت؛ سالگرد شهادت استاد شهید مطهری و بزرگداشت معلم
کلاس اول که به نیمه رسید، معلم برایمان حکم مادری را پیدا کرد که یک روز ندیدنش ما را دلتنگ مدرسه میکرد. گویی دورهی تولد بار دیگر آغاز شده بود، باز کسی آمده بود و یک حرف و دو حرف بر دهانمان مینهاد تا این بار نوشتن بیاموزیم و خواندن فرا بگیریم.
اوایل کلاس دوم بودیم که تاک وجودمان در حال قدکشیدن بود. باید ریشه میدواندیم در زمینی که تغذیهمان میکرد و با آب محبت و خاک معرفت رشدمان میداد. معلم که برایمان از یار مهربان و چوپان درستکار و مورچهی اشکریزان میگفت، کمکم زندگیکردن را تجربه میکردیم.
به انتهای سال سوم که رسیدیم، یقین پیدا کرده بودیم که این نهال نورسیده در برابر گرما و سرما سپر بلایی دارد. سایهبانی که در پناهش آرامش کمترین ارمغانی بود که به دست میآوردیم. برایمان از اَشکال و اعداد میگفت، از رابطهها و الگوها و باز به زیرکی در خطبهخط ریاضی و علوم و فارسی، زندگیکردن را نشانمان میداد.
سال چهارم ساقههایمان رشد کرده بودند. باید برای لحظههای رستنمان هر آن و هر لحظه تدبیری نو اندیشیده میشد. دیگر عقلرَس شده بودیم که زیر سایهاش مینشستیم و او به زیبایی برایمان از راز آفرینش میگفت. به دانایی و هوشیاری میخواندمان. از سرزمینمان ایران میگفت و اینکه چگونه با علم و عمل آبادش کنیم.
دقیقهها، لحظهها، روزها و سالها همچنان گذشتند. برگهایمان سبز، ریشههایمان عمیق و ساقههایمان بلند و بلندتر شدند. سر به آسمان نهادیم و به نزدیکیهای خورشید رسیدیم.
رسیدیم؛ اما اگر سر برگردانیم و خوب نگاه کنیم، شاید هنوز چشمان مهربانی را ببینیم که نگران هجوم بادهای وحشی است، مبادا که درخت تنومندش را گزندی رسد!
اگر خورشید شدهای و بر آسمان زندگیات میتابی، فراموش نکن، دستان معلمت بوسیدنی است.
منبع
1. مجلسی، محمدباقر (۱۳۸۷). جلاءالعیون؛ تاریخ چهارده معصوم، تحقیق سیدعلی امامیان. چاپ یازدهم. سرور. قم.
2. خمینی(ره)، روح الله (1389).. صحیفهی امام. ج۹. مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره). تهران.