چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳

مقالات

گندم، دوست قدیمی انسان

  فایلهای مرتبط
گندم، دوست قدیمی انسان

یک روز من و خواهرم، آرزو از مدرسه بر مـیگشتیم. توی راه، بابا رحمان را دیدیـم که دوچرخـهاش را به دست گرفـته بود و داشت به خانه بر مـیگشت. جـلو رفتیم و سلام کردیم. او یک مشت توت به مـا داد.

در کنار نانوایی، تکّهای نان روی زمین افتاده بود. بابا رحمان خم شد، آن را برداشت، بوسید و روی دیوار نانوایی گذاشت. آرزو گفت: «بابابـزرگ، چرا نان را بوسیدید؟» بـابـارحمان لبخندی زد و گفت: «دخترم، گندمـی که با آن نان درست مـیکنیم، خیلی باارزش است. گندم، هـدیهی خدا به انسـان است. ما انسانهـا بیشتـر از پنج هزار سال است که گندم میکاریم و از آن استفاده میکنیم.»

باد به خوشههای گندم میخورد و آنها را تکان میداد. شبیه موج دریا شده بود. گفتم: «بابا رحمان، چرا گندم پوستهی محکمی دارد؟» بابارحمان لبخندی زد و گفت: «این پوسته، جلوی کپک زدن و فاسد شدن گندم را میگیرد.» بعد یک خوشه گندم به آرزو داد.

آرزو پرسید: «چرا سر هر کدام از دانـهها یک قسمت تیغمانند وجود دارد؟» بابارحمان گفت: «گندم، غذای مورد علاقهی پرندههاست. این تیغهـا نمـیگذارند پرندهها به خوشههای گندم نزدیک بشوند.» سپس، خوشهی گندم را بین دو دستش گرفت و دستهایش را حرکت داد. خیلی جالب بود! خوشهی گندم در دست بابارحمان چرخید و بالا آمد.

۱۰۲۰
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، یک کشف ساده،گندم،گندم زار،محمدهادی نیکخواه آزاد،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.