1. بیشتر بچّههای شهری در آپارتمان زندگی میکنند که هیچ نشانهای از طبیعت در آن نیست. آنها نمیدانند وقتی هنوز آپارتماننشینی اینقدر زیاد نشده بود، خانههای شهرهای بزرگ، حیاط، باغچه و حوض داشتند. در هر خانهای مرغ و خروسها در حیاط میچرخیدند و برای خودشان برو و بیایی داشتند.
2. در آن روزها هنوز خبری از تلفن همراه و بازیهای جورواجور رایانهای نبود. بچّهها بیشتر وقت خود را به بازی در طبیعت کوچک خانهشان میگذراندند. آنها با توجّه کردن به زندگی مورچهها، عنکبوتها و کرمهای خاکی به رازهای طبیعت پی میبردند.
آنها سعی میکردند از اسرار زندگی پرندگانی سر در بیاورند که در گوشه و کنار خانهشان لانه داشتند و مرغ و خروسهای همیشه در حال جنبوجوش را زیر نظر بگیرند. بچّهها هر روز چیزهای جدیدی از زندگی گیاهان و جانوران حیاط خانهشان کشف میکردند.
3. حتّی بازیهای آنها مثل هفتسنگ و اَلَک- دولَک هم با عناصر طبیعی مثل سنگ و چوب انجام میشد. آنها به جای این که ساعتها یک جا بنشینند و به صفحهی تلویزیون، رایانه و تلفن همراهشان خیره شوند، دائم در حال دویدن و جنبوجوش بودند.
بنابراین، با استفاده از نعمتهای طبیعی، مـناسب و دور از هر کمبودی، به طور طبیعی رشد میکردند.
4. برخلاف این روزهـا که شاید بیشتر مـا در آپارتمـان محلّ زندگیمان کمتر همسایهای را بشناسیم، همسایههای خانههای قدیمی هر روز با همدیگر رفتوآمد داشتند و درِ خانههای آنها به روی هم باز بود. بچّهها در حیاط خانهشان با بچّههای همسایه، بازیهای گروهی انجام میدادند.
5. اینهـا حرفهـایـی بود که مـادر بزرگ به نوههـایش، پویا و مینا، مـیگفت. پویا و مینا از ماندن در خانه و انجام بازیهای رایانهای خسته شده بودند.
آنها دوست داشتند بدانند قدیمهـا که هنوز هیچ کدام از این وسایـل سرگرمـی نبود، مـادربزرگ چـطور اوقـات فراغتش را پـر مـیکرده است. پویا پرسید: «یعنـی وقتی بچّهها توی حیاط فوتبال بازی میکردند، همسایههای شما مثل همسایههای آپارتمان ما اعتراض نمیکردند؟»
مادر بزرگ گفت که آنها نه تنها اعتراض نمیکردند، بلکه با شنیدن سر و صدای بازی، بچّههای خودشان را هم میفرستاند تا با آنها همبازی شوند!
* پویا و مینا به همراه مادربزرگشان در شمارهی بعد هم با ما هستند.
کاردستی و یا نقّاشی حیاط خانهای که دوست داری را برای ما بفرست.