آقا خاش خاشی
از تو چند سؤال دارم: از خمیربازی خوشت میآید؟ تا حالا نانوابازی کردهای و با خمیرهایت نان پختهای؟ نان واقعی چطور؟ تا حالا پختهای؟
میتوانـی تصّور کنـی که نانوا هستـی و یک نانوایـی بزرگ با کُلّـی مشتری داری؟ هر روز هم از صبـحِ زود کُلّی نان خوشمزّه میپزی و همیشه کُلّی آدم برای خرید صف میکشند و خیلی زود نانهایت را میفروشی؟
حالا فکر کن یک روز به آخرین نان که میرسی، دو تا مشتری با هم سر میرسند؛ یکیشان پیرمردی ضعیف است و یکیشان یک مردِ پولدار. نان را به کدامیک میدهی؟ اگر مرد پولدار برای یک نان، پولِ چند تا نان را بدهد چطور؟
میدانستی «آقاخاشخاشی» هم که یک نانوای خوب است، توی شرایطی شبیه این قرار میگیرد و باید انتخاب کند؟ به نظر تو او چهکار میکند؟
اگر دوست داری بدانی، میتوانی کتاب آقاخاشخاشی نوشتهی افسانه موسوی گرمارودی از نشر طلایی را بخوانی تا ببینی تصمیمش چه میشود و چه اتّفاقاتی برایش میافتد.
تلفن نشر طلایی: 66483066-021
ابرک و دختر دانا
سلام دوستم!
تا حالا شده وقتی داری آسمانِ آبی قشنگ با ابرهای پنبهای سفید را نگاه میکنی، دلت بخواهد تو هم ابر باشی؟ از آن بالابالاها راحت برای خودت بروی اینور و آنور و همه چیز و همه کس را ببینی؟ خصوصاً چیزها و کسانی را که خیلی دوستشان داری؟ من که همیشه ابر بودن را خیلی دوست داشتم.
نظرت چیست که چشمهایمان را ببندیم و فکر کنیم ابر هستیم؟ خُب، بگو ببینم بیشتر از همه دوست داری کجا بروی و چه کسی را ببینی؟ من که دوست دارم فقط به شهرهای خوب و قشنگ بروم و آدمهای خوب را ببینم.
راستی، میدانستی یک ابر کوچولو هم بوده که توی یک شهرِ خوب زندگی میکرده و دختری خوب و دانا را خیلی دوست داشته است؟ میدانستی که ابرک همیشه به خانهی آنها سر میزده است؟ میدانی اسم این دختر کوچولو چی بوده است؟ معصومه خانم، دختر امام کاظم(ع). اسمش خیلی قشنگ است نه؟ دوست داری تو هم داستانش را بفهمی؟ اگر بله، میتوانی کتابِ ابرک و دختر دانا، نوشتهی سیده نرگس میرفیضی را تهیه کنی و بخوانی.
تلفن نشر میچکا: 61094256-021