امروز همان روزی است که از مدّتها قبل برایش زحمت کشیدهایم. قرار است جشنوارهی روزنامهدیواریهای مدرسه با حضور پدران و مادران برگزار شود. موضوع جشنواره هم جاهای دیدنی کشورمان ایران است. من و دوستانم که کلاس سوّمی هستیم، تصمیم گرفتیم جاهای دیدنی شهر کاشان را برای روزنامهدیواریمان انتخاب کنیم. من معّرفی شهر «قمصر» را در روزنامهدیواری بر عهده گرفتهام.
شهر قمصر در نزدیکی شهر کاشان قرار دارد. معمولًا این شهر را به گُلابش میشناسند. گلاب از گل محمّدی گرفته میشود و عطر و بوی خیلی خوبی دارد. مردم از سراسر دنیا برای دیدن مراسم گلابگیری به شهر قمصر میآیند. زمانِ گلابگیری اردیبهشت ماه است. بهترین زمان برای شرکت در این مراسم هم، صبح زود قبل از طلوع آفتاب است؛ چون میگویند طلوع آفتاب گلها را پژمرده میکند. راستی، میدانستید خانهی کعبه را هم با گلاب قمصر کاشان شستوشو میدهند؟
امّا بهجز گلاب و گلابگیری، جاهای دیدنی دیگری هم در این شهر هست. مثلًا خانهی احسانیها که مثل خیلی از خانههای شهرهای کاشان و اصفهان ساخته شده است و ما را به یاد خانهها و شهرهای قدیمی میاندازد.
کنار مطلبـی که با دستخط خودم نوشتهام، چند عکـس از مـراسم گلابگیری و گـُل محمّدی هـم چسبانـدهام. به پیشنهاد پارسا، کمـی گلاب هم روی روزنامهدیواری پاشیدم. کنار روزنامهدیواریام ایستادهام و منتظر هستم تا برای یکی از بازدیدکنندگان دربارهی شهر قمصر توضیح بدهم. ناگهان چهرهی آشنای پدر و مادرم را میبینم که از دَر مدرسه وارد میشوند. مادرم که به من مـیرسد، مـیگوید: «سلام علیآقا! عطر روزنامهدیواریتان کلِّ مدرسه را پر کرده است! دیگر عکسها و دستخـط قشنگش که جای خود دارد...!»
از تعریف مادرم ذوقزده میشوم و خـودم را در آغوش گرم او جا میدهم.