بر اساس مبانی انسانشناسی، دانشآموز:
ـ «فطرت الهی» دارد. فطرت الهی در جنبه معرفتی آن، معرفت حضوری انسان به خداست و در بعد گرایش، میل به پرستش، حقیقتجویی، فضیلتخواهی و زیبادوستی و از اهم گرایشهای فطری است؛
ـ توانایی شناخت دارد (تعقل)؛
ـ صاحب اختیار است؛
ـ استعدادهای طبیعی متنوع، عاطفه و تمایلات گوناگون دارد که میتوانند در هر جهت (مثبت و منفی) فعلیت یابند.
ـ ضمن داشتن طبیعت و فطرت مشترک با دیگران، خصوصیات متفاوت دارد.
ـ همواره در موقعیت است. میتواند آن را درک کند و تغییر دهد.
ـ موجودی اجتماعی است (مبانی نظری تحول بنیادین: 58 تا 72).
بر اساس این مبانی، نقش مدرسه (معلم و مربی) زمینهسازی و خلق فرصتهای مناسب است تا بر اساس این فرصتها ظرفیتهای درونی (فطرت استعداد) شکوفا شود.
لذا تربیت (تدریس، آموزش و پرورش و ...) پیونددهنده ظرفیت و موقعیت است. به عبارت دیگر، نظام تعلیم و تربیت با دو کلمه ظرفیت و موقعیت (ذیل وجود و هستی) در ارتباط است.
موقعیت (خود، طبیعت، اجتماع و ماورای طبیعت) همان جلوههای هستی هستند که قرار است دانشآموزان آنها را درک و اصلاح کنند (با کمک فراموقعیت یعنی خداوند).
لازمه درک موقعیت، ضمن بهرهگیری از ظرفیتهای درونی، کسب شایستگیهاست. لذا در مجموع نظام تعلیم و تربیت با چند کلمه کلیدی شناخته میشود.
ـ ظرفیت (استعدادهای فطری و...)
ـ موقعیت
ـ کسب شایستگی
ـ هویت
ـ حیات طیبه
بازتعریف مفهوم مدرسه
در نگاه سنتی، مدرسه مکانی تلقی میشود که دانشآموزان به آنجا میآیند، در آنجا مطالبی را آموزش میبینند و آزمون میدهند. این تلقی از مدرسه باید بازبینی، بازاندیشی و بازآفرینی شود، چون:
ـ مدرسه فضایی منعطف، پویا، بالنده و هدفمند است که میتواند زمینه کسب شایستگیهای لازم را در متربیان برای درک و اصلاح موقعیت فراهم کند.
ـ مدرسه بهعنوان یک سازمان یادگیرنده، با ایجاد فضایی تعاملی میان متربیان و مربیان، امکان ترکیب و بههمپیوستن تجربهها را برای شناخت نقاط هستیبخش و هستیزا و راههای مواجهه با آن را با توجه به تفاوتهای فردی فراهم میآورد (همان، ص 308).
در اثر این تعامل، فرهنگ مدرسه شکل میگیرد؛ فرهنگ خلاقیت، پژوهش، اخلاق و کارآفرینی و ... . بنابراین، باید از مدرسه بهعنوان یک سازمان اجتماعی و فرهنگی یاد کرد. بهعبارت دیگر، تربیت محصول فرهنگ مدرسه است.
چرخشهای تحولی
بر اساس مبانی تعلیم و تربیت و نقشآفرینی مدرسه در تحقق آن، نیازمند چرخشی تحولی در مدرسه هستیم. این چرخش را میتوان چنین مطرح کرد:
ـ از کنترل بیرونی و ایجاد محدودیت به خویشتنبانی (تقوا)؛
ـ از نگاه تجزیهای و تفکیکی به نگاه یکپارچهنگر و تلفیقی به هویت انسان در تمام ابعاد و ساحتهای تربیت؛
ـ از انباشت اطلاعات به کسب شایستگیها در تمام ساحتهای تربیت؛
ـ از یادگیری موضوعات به اندیشهورزی و درک معنا؛
ـ از یادگیری سطحی به کاوشگری و تعاملیبودن (مسئلهمحوری)؛
ـ از یادگیری سطحی مطالب کتابها به فرهنگ کار و کارآفرینی؛
ـ از نگاه ابزاری به فناوریها به استفاده هوشمندانه از فناوریهای نوین؛
ـ از انحصار یادگیری به کلاس درس به تنوعبخشی به محیطهای تربیتی و یادگیری؛
ـ از سنجش اطلاعات به سنجش شایستهمحور (عملکردی)؛
ـ از جداسازی فعالیتهای فرهنگی و مشاورهای و آموزشی به رویکرد درهمتنیده و یکپارچهنگر؛
ـ از معلم بهعنوان انتقالدهنده دانش به معلم بهعنوان مربی و اسوه تربیتی؛
ـ از نگاه صرف به مهارتهای پایه یادگیری به سبک زندگی اسلامی و ایرانی؛
ـ از نگاه صرف به آموزش به شناخت استعداد و هدایت تحصیلی و شغلی متناسب با ماهیت هر دوره تحصیلی.
منبع
مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران. 1390.