زنگ که خورد با عجله رفتم توی کلاس. من هر هفته این ساعت، برای دیدن معلم پرورشیمان، خانم رحمتی، لحظهشماری میکنم. امروز خانم رحمتی مثل همیشه با لبخند و یک بغل برگهی رنگآمیزی آمد توی کلاس و حال و احوالمان را پرسید.
موضوع رنگآمیزی این هفته، تصویر خانمی بود با هالهای از نور در اطرافش. خانم رحمتی پرسید: «کسی میداند این تصویرِ کیست؟»
بچّهها حدسهایشان را بلندبلند گفتند: «حضرت فاطمه (س) ... حضرت زینب (س) ...»
مریم از تهِ کلاس با لبخندی گفت: «شاید حضرت مریم (س) است!»
خانم رحمتی گفت: «بیشتر فکر کنید. راهنمایی میکنم. یک نفر هماسم ایشان توی کلاس داریم! شاید خیلی از شما به زیارت حرمش هم رفته باشید.»
زود از جایم بلند شدم و گفتم: «من... من میدانم!... حضرت معصومه(س)... حرمش در قم است.»
خانم رحمتی گفت: «آفرین معصومه جان! حضرت معصومه(س) خواهر امام رضا (ع) است. او زنی پاکدامن و بلندمرتبه از نسل پیامبر (ص) ماست و حرمش در شهر قم است.»
بعد همانطور که داشتیم رنگآمیزیهایمان را کامل میکردیم، برایمان گفت که وقتی امام رضا (ع) از مدینه به شهر توس آمد، حضرت معصومه (س) که نمیتوانست دوری برادرش را تحمل کند، یک سال بعد، به شوق دیدن او از مدینه حرکت کرد تا خودش را به توس برساند و برادرش را ببیند. حضرت معصومه (س) دختری مؤمن بود و صحبتهای پدرش امام کاظم (ع) را به دیگران میگفت، برای همین به او لقب «محدّثه*» هم داده بودند.
دستم را بالا گرفتم و پرسیدم: «پس چرا حرم حضرت معصومه (س) در مشهد و در کنار برادرش نیست؟»
خانم رحمتی گفت: «دوست دارم خودت دربارهی این سؤال تحقیق کنی و جوابش را هفتهی بعد به همهی ما بگویی!»
تمام مدّتی که از مدرسه به خانه برمیگشتم، این موضوع در ذهنم بود. باید جواب سؤالم را پیدا میکردم. به خانه که رسیدم، زود زنگ زدم به پدربزرگ. مطمئن بودم او جواب سؤالم را میداند. پدربزرگ خوب به حرفهایم گوش کرد و با مهربانی گفت: «حضرت معصومه (س) در مسیر رسیدن به توس مریض شد و از همراهانش خواست او را به شهر قم ببرند، چون میدانست مردم قم از دوستداران خانوادهی پیامبر(ص) هستند. او و همراهانش مدّتی در قم ماندند امّا حضرت معصومه (س) همانجا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد.» گفتم: «پس دیگر هیچوقت برادرش را ندید؟»
- «نه دیگر ندید. امّا حرم او در قم و حرم برادرش امام رضا (ع) در مشهد پناهگاه شیعیان شد.»
با خودم فکر کردم چه حیف که حضرت معصومه (س) نتوانست برادرش را ببیند. از پدربزرگ تشکّر کردم و از او قول گرفتم بهزودی برای زیارت حضرت معصومه (س) به قم برویم.
برگهی رنگآمیزیام را چسباندم به دیوار و جواب سؤالم را در دفترم نوشتم تا هفتهی بعد سرِ زنگ پرورشی برای خانم رحمتی و بچّهها بخوانم. من خیلی خوشحالم که هماسم حضرت معصومه (س) هستم.
* محدّثه به معنای سخنگو و روایتکنندهی اخبار و احادیث اهل بیت (ع) است.