یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳

مقالات

ابر مهربان

  فایلهای مرتبط
ابر مهربان

در آسمان آبی ابری بود که دلش می خواست باران شود و ببارد.  ابر همراه باد به راه افتاد.  رفت و رفت و رفت تا به دریا رسید.  بالای سر دریا کمی ایستاد. قطره های آب داشتند با شادی روی موجهای دریا با هم بازی میکردند.

ابر یاد خاطره های خود از دریا  افتاد. لبخندی زد و رفت تا جایی دیگر ببارد.

رفت و رفت و رفت تا به جنگل رسید. بالای سر جنگل کمی ایستاد، حیوانات را دید که دور برکه ی آب جمع شده بودند.

جنگل بزرگ و سرسبز بود. ابر لبخندی زد و رفت تا جایی دیگر ببارد.

رفت و رفت و رفت تا به شهر رسید. بالای سر شهر کمی ایستاد.

دختر کوچولویی را دید که با آبپاش به گل ها آب می داد. کودکانی که با آب مهربان بودند.

ابر لبخندی زد و رفت تا جایی دیگر ببارد.

رفت و رفت و رفت تا به روستایی در بیابان رسید. بالای سر روستا کمی ایستاد.

مردمی را دید که به سختی از چاه آب بر میداشتند.

کشاورزی را دید که کنار مزرعهی خود نشسته بود و به آسمان نگاه میکرد.

ابر لبخندی زد و باران شد. بارید و بارید. مردم روستا خوشحال شدند.

آن ها ظرف های خود را آوردند تا قطره های آب باران را جمع کنند.

ابر که دیگر سبک شده بود، در آسمان آبی، همراه باد به دریا برگشت.

۴۳۵
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، زمین ما، ابر مهربان،محیط زیست،آموزش محیط زیست به کودکان،محمدرضا رشیدی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.