مقدمه
امروزه هر کشوری باید مسیر خودش را با بهرهگیری از تجربههای علمیبومی خود طی کند. در این صورت است که میتوان انتظار داشت جامعه بهسوی استقلال همهجانبه هدایت شود. از این رو، سیاستگذاران آموزشوپرورش باید بهجای پرداختن به روبنا و ظاهر و تغییرات صوری بسازوبفروشی (تخریب آنچه هست و ساخت بنایی نو از بازیافت مواد و ضایعات)، به مستحکمکردن چارچوبهای درونی و بنیادی نظام آموزشوپرورش (نه نوکردن ظاهر ساختمانها یا بهکاربردن ابزارهای جدیدی که بر اثر فناوریهای جدید رایج شدهاند) بپردازند؛ زیرا از یک سو عناصر نظام آموزشوپرورش بههمپیوستهاند و از یکدیگر تأثیر میپذیرند و از سوی دیگر، نظام آموزشوپرورش بهعنوان نهادی اجتماعی، با سایر نهادهای جامعه رابطهای تنگاتنگ دارد و علاوه بر تأثیری که بر آنها میگذارد، از آنها نیز تأثیر میپذیرد. از این رو، وقتی با بیتوجهی به روابط و ارتباط بین نهادها، به ایجاد تغییرات کلی یا جزئی در نظام آموزشی و پرورشی جامعه اقدام میکنیم، احتمالاً نتیجه آن مطلوب نخواهد بود و افزون بر جامعه آموزشی، کل جامعه را نیز دچار سردرگمی خواهد کرد؛ طوری که رفع و ترمیم آسیبهای ایجادشده در همه ابعاد، بسیار دشوار خواهد بود؛ بنابراین، ضرورت دارد بهگونهای هدفمند و نه برحسب مد روز، عمل شود تا نظام آموزشوپرورش، در طی زمان، استحکام یابد و از خروجیهایی برخوردار شود که در استقلال جامعه نقش سازندهای ایفا کنند.
آنچه در این مجموعه مقالاتی به آن خواهم پرداخت، مفهوم آموزشوپرورش مقاومتی انسانساز است؛ آموزش و پرورشی که خروجی آن شهروندانی است که به تولید علم و بومی کردن دانش موجود اقدام میکنند؛ یعنی افرادی که تولیدکننده علم، نوآور، مسئلهگشا، کارآمد و آماده بهعهدهگرفتن مسئولیتهای اجتماعی هستند.
آموزشوپرورش مقاومتی
یکی از نهادهای اجتماعی مهم، مؤثر و گسترده که مسئولیت انتخاب و انتقال عناصر فرهنگی را به نسل جدید جامعه بر عهده دارد، نهاد آموزشوپرورش است. این نهاد از دیرباز در بقا و تداوم فرهنگ و تمدن جوامع نقش سازنده و بنیادی ایفا کرده است و میکند.
امروزه جوامع بشری با شتابی فوقالعاده در حال تحول و دگرگونی هستند. دامنه معرفت، دانش و فناوری بهسرعت رو به افزایش و گسترش است؛ بهطوری که گفته میشود بهدنبال پیشرفتهای علمی و فنی که از آن به انقلاب علمی و فناوری تعبیر میشود، از چند دهه پیش تاکنون، هر پنج یا هفت سال، حجم انتشار کتابهای علمی به دو برابر افزایش یافته است. از سوی دیگر، اطلاعات و دانش موجود نیز در حال تغییر، تحول و تکامل هستند، بهطوری که عمر مفید و کارایی این اطلاعات در همه زمینهها بهتدریج کوتاهتر میشود. از این رو، میتوان اظهار داشت نهاد آموزشوپرورش با رشد و توسعه جوامع بشری در ابعاد اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، دینی و ارتباطات بینالمللی پیوندی ناگسستنی دارد. میتوان گفت، نقش و رسالت نهاد آموزشوپرورش در دنیای رو به رشد و گسترش امروز تا آن اندازه است که جوامع انتظار دارند این نهاد پاسخگوی نیازهای معنوی و مادی آنها باشد و بهعنوان عامل اصلی و مؤثر بهواسطه تربیت منابع انسانی، تحقق نیازهای فردی و اجتماعی را ممکن سازد. در واقع، آموزشوپرورش سرمایهگذاری یک نسل برای نسل دیگر است؛ بهطوری که میگویند مدرسههای امروز نشانی از جامعه فردا هستند؛ زیرا کودکانی که امروز در مدرسه تحصیل میکنند، با رسیدن به 20 سالگی وارد جامعه و عهدهدار مسئولیتهایی خاص میشوند. از این رو، میتوان نتیجه گرفت، هر چه توجه به آموزشوپرورش بیشتر باشد، زیرساختهای جامعه نیز رشد و قوام بیشتری خواهند یافت. اگرچه ادارهکردن نهاد آموزشوپرورش پرهزینه است، اما باید این هزینهها را بهحساب سرمایهگذاری منظور داشت. به این امید که نظام آموزشی و پرورشی، شهروندانی مولد و آگاه به جامعه تحویل دهد که بتوانند نیازهای معنوی و مادی جامعه را در ابعاد فردی و اجتماعی رفع کنند.
از آنجا که آموزشوپرورش نهادی است که زیرساخت منابع انسانی را شکل میدهد، هنگامی موفق خواهد بود که بهطور مؤثر به نیازهای روز و آینده جامعه و فرد پاسخ دهد. از این رو، رشد و تحقق اهداف و دفع نیازهای فرد و جامعه، به کیفیت منابع انسانی و تربیت آنها متکی خواهد بود. برای تحقق این اهداف، تحصیل، انگیزه و نوآوری، اجزای اساسی موفقیت به شمار میآیند. شواهد موجود نشان میدهند، توانایی کشورها برای تقویت پیشرفت و رشد مورد انتظارشان، توسط افراد آموزشدیده و تربیتشده تضمین میشود. از این رو، به حداکثررساندن توانایی نیروی انسانی از طریق اجرای برنامههای آموزشی مطلوب، ضرورت دارد. در این راستا باید بدانیم، همانطور که منابع طبیعی اندازه معینی (محدودی) دارند که باید بهخوبی و با برنامهریزیهای دقیق علمی از آنها بهرهبرداری شود، منابع انسانی نیز نامحدود نیستند و در بهرهگیری از آنها باید کمال مراقبت را به عمل آورد. ما در کشوری زندگی میکنیم که سرشار از منابع طبیعی است، اما باید از آنها برای رسیدن به خودکفایی، استقلال و پیشرفت همهجانبه در ابعاد اخلاقی، دینی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، در گرو تربیت آنگونه از نیروی انسانی استفاده شود که بهخوبی از عهده وظایف و نقشهای فردی و اجتماعیاش برآید. یعنی نیرویی انسانی که از شخصیتی سالم و رشدیافته، ذهنی هوشیار، مغزی اندیشمند و دستانی ماهر و توانا برخوردار باشد. به این منظور، تعلیم و تربیت منابع انسانی کشورمان بیش از گذشته ضرورت دارد تا از این طریق بتوانند بر موانع موجود در به تعالیرسیدن جامعه فائق آیند و بهسوی استقلال در همه ابعاد به پیش بروند. وقوع این امر در گرو حفظ و نگهداری تجربههاست؛ یعنی جذب خلاقانه تمام دستاوردهای فرهنگ ملی همراه با بهرهگیری خردمندانه (نه تقلید ناپخته و طوطیوار) از دستاوردهای علمی سایر کشورها. در نتیجه نگهداری تجربههاست که میتوان آموزش و پرورشی را رقم زد که خروجی آن افرادی تولیدکننده علم، نوآور، مسئلهگشا، کارآمد، و آماده بهعهده گرفتن مسئولیتهای فردی و شهروندی هستند. در این راستا میتوان به برخی از راهبردها به شرح زیر عمل کرد:
- تعیین رویکرد و مقاصد نظام آموزشوپرورش بهطور شفاف و تدوین اهداف کلی و آموزشی بر پایه آن؛
- اصلاح و بازبینی اسناد بالادستی بر پایه نیازها، نیازسنجی و تجربههای بهدستآمده بعد از ابلاغ آنها؛
- بهرهگیری از یافتههای علوم تربیتی (بهویژه یافتهها و تجربههای علمیبومی)؛
- برقراری همسویی بین عناصر برنامههای درسی در سطحهای کلان و خرد؛
- برقراری تطابق و هماهنگی بین برنامههای درسی قصدشده، ادراکشده، اجراشده و کسبشده؛
- فراهمکردن شرایط اجرای برنامههای درسی؛
- پرهیز از تمرکزگرایی صرف و تفویض اختیارات بهمنظور بهبود کیفیت آموزشوپرورش؛
- نقد و بررسی برنامههای اجراشده بر پایه ارزشیابی از نتایج و پیامدهای آنها؛
- بهکارگیری سنجش و ارزشیابی در سطوح گوناگون نظام آموزشی و پرورشی بهمنظور کسب آگاهی از نحوه کارکرد عناصر نظام آموزشی و پرورشی در راستای تصمیمگیریهای مورد نیاز؛
- افزایش بهرهوری (محصول تعامل دو عامل اثربخشی و کارایی) در آموزشوپرورش.