من سوپرمارکت ... یعنی فروشگاه مواد غذایی دارم؛ یک مغازه دونبش، در یک خیابان پر رفتوآمد، با دو شاگرد.
از صبح علیالطلوع تا نیمههای شب سر پا هستم؛ بدون تعطیلی. نه عید دارم و نه عزا، نه شب دارم و نه روز، نه تابستان و نه نوروز!
تو بگو استراحت، تو بگو تفریح، تو بگو زیارت و سیاحت و فراغت، ... هیچ!
بعضی وقتها به خودم میگم: «تو هم مثل بقیه، پدر و مادر و خواهر و برادر داری. کس و کار داری. آخه حالی، احوالی، سری، سراغی، رفتوآمدی ... همه تعطیل؟!»
و بعد، به خودم جواب میدم: «کسب و کارم این طوریه دیگه ... خب چهکار کنم؟»
اون وقت چی میشه؟
میگن فلانی عروسیشه، میگم مبارکش باشه! میگن فلانی مرد، میگم خدا رحمتش کنه! میگن فلانی مریضه، میگم خدا شفاش بده!
من که نمیتونم کرکره مغازه رو به خاطر این و اون هی بکشم پایین. من از خودم هم غافلم، چه برسه به اونای دیگه! مگه کار مهلت میده؟!
به خودم میگم: «خب، سر ظهر و سر مغرب، نیمساعت برو مسجد سر کوچه، نمازت رو بخوان.» اما میبینم نمیشه! کار رو بسپری به دست شاگرد، فاتحه مغازه خونده است! با این همه پول پیش و کرایه، چقدر باید کاسب باشم که خرج دررفته، برام ده الی دوازده میلیون هم بمونه؟ اینه که باید یه جورهایی سر و ته خرج و دخل رو جور کنم! غیر از اینه؟
من دفتر معاملات املاک دارم؛ در یک جای خوب شهر، با دو سه کارشناس خبره. ملکش هم مال خودمه و آقابالاسر ندارم.
صبحها ساعت 5/9 کلهپاچه رو میزنم و مییام دفتر. ظهرها دو ساعتی برای ناهار تعطیل میکنم و بعد برمیگردم دفتر. حوالی غروب همه کارها رو میسپارم دست کارشناسها و خودم میرم استراحت! دلشوره هم ندارم ... همه کارها رایانهاییه و نظارت کاملش با خودمه. تنظیم قراردادها و گرفتن چک و بقیه موارد هم با خودمه. هر کدام از این کارشناسها هم بخوان پاشون رو کج بذارن، اخراج ... خلاص!
وضع درآمدم؟ ... ای بد نیس! نه که خوب باشهها ... بد نیس!
ده دوازده سال پیش وضعم توپ بود. روزی دو سه تا اجاره و خرید و فروش داشتم و یکی دو میلیون کاسب بودم. مشارکت هم که جای خودش رو داشت. اما حالا چی؟ میبینی هفتهای ده بیست میلیون هم در نمییاد. چیه؟ بازار خرابه!
اون وقتها، یه پام اینجا بود یه پام سفر! آی خوش میگذشت! اما حالا سالی یکی دوبار میرم سفر. کساده آقا ... کار کساده!
یه روز رفته بودم مجلس ختم. آقا بالای منبر میگفت: «تا نمردی، حساب درآمد و خمس و زکاتت رو بکن.»
حالا ما که خدانشناس نیستیم، حساب خمس و زکاتمون رو انجام میدیم، ولی چیه؟ بازار خرابه ...
من بیکارم!
هی دور خودم میچرخم. دست به هر کاری میزنم، نمیشه. کار و کسب سرمایه میخواد که من ندارم. هی مجبور میشم از این و اون قرض کنم و بزنم به زخم کار، اما جواب نمیده.
رشتهام الکترونیکه. چند سال پیش، یه مغازه کوچیک گرفتم و رفتم تو کار رایانه. شریکم سرم کلاه گذاشت و جنسها رو هاپولی کرد و رفت.
یه پراید قراضه داشتم. گفتم میرم مسافرکشی. از صبح تا شب، یکسره کار میکردم و میدیدم روزانه، نصف درآمدم رو باید خرج تعمیرات و جریمه و پول بنزین کنم. دیدم نمیشه! پراید رو با یه وانت پیکان عوض کردم و رفتم بارکشی. اما بعد از سه چهار ماه، کمر درد گرفتم، چه جور! همین بود که عطای اون کار رو به لقاش بخشیدم.
بعد رفتم تو کار خرید و فروش وسایل الکترونیک. دیدم بدون جا و مکان نمیشه. وانت رو فروختم و باز مغازه گرفتم، اما دیدم از این هم چیزی در نمییاد. اون قدر رقیب کارکشته و زبل ریخته توی بازار که نمیشه باهاشون رقابت کرد.
بعد رفتم توی کار ساخت و ساز؛ مسئول یه کارگاه ساختمانی شدم. دیدم نمیشه. گفتم میرم سراغ تولید. باز کلی قرض کردم و سرگرم تولید چند تا وسیله برقی شدم، اما دیدم جنسی که با هزار مصیبت تولید میکردم، گرونتر از جنسهای چینی در مییاد! کلی ضرر کردم و کشیدم کنار.
دیدم همین طوری راستراست راه برم، ضررش کمتر از تولیده! اینه که فعلا بیکارم و همین طور دور خودم میچرخم!
راستی، چرا بعضیها در کسب و کار نانشان توی روغن است و بعضیها با اینکه زحمت میکشند، کارشان نمیچرخد؟ این گره کسب و کار از کجا ناشی میشود؟
بهراستی معنای کار و کسب و پیشه ـ از هر نوع ـ چیست؟
روزی حلال چطور به دست میآید؟
در این وادی تخصص مهمتر است یا تجربه یا سرمایه و یا رنج و تلاش؟
قطعا همه این عوامل در سالمبودن یا نبودن کسب و کار مؤثرند.
به نظر میرسد که «شرایط کار»، «نوع کار»، «طرز نگریستن به درآمد»، «نحوه کسب درآمد» و هر آنچه در این حیطه شاهد آن هستیم، با «سبک صحیح کسب و کار و درآمد» شباهتی ندارد.
چقدر خوبه که در پایان این مطلب کام شما را با چند حدیث از اهل بیت (ع) شیرین کنیم.
- مردانی هستند که نه تجارت و نه داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپایی نماز و دادن زکات باز نمیدارد (سوره نور، آیه 37).
- پیامبر (صلی الله علیه و آله): «عبادت 10 جزء دارد که 9 جزء آن طلب {روزی} حلال است» (میزان الحکمه، ج 4، ص 444، ح 7406).
- امام علی (علیهالسلام): «آدمی به سبب بیصبری خودش را از روزی حلال محروم میکند و بیشتر از روزی مقدر هم نصیبش نمیشود» (میزان الحکمه، ج 4، ص 450، ح 7433).
- امام صادق (علیهالسلام): «هر صنعتگری برای کسب و کار خود از سه چیز ناگزیر است: مهارت در کار، امانت داری و جلب توجه مراجعهکنندگان» (تحفالعقول، ص 515، ح 64).