ساختار سرمایهداری جهانی، در عصر حاضر، بر پایهی کسب نهاییترین سود پیریزی شده است. از طرف دیگر، منابع طبیعی امکان رشد نامحدود ندارد و از این حیث محدود است. تناقض در همینجاست که کسب سود به هر روش و طریقی در نهایت منجر به انکار کمیابی منابع در عمل میشود که سرانجام تخریب و نابودی محیطزیست را به عمل میآورد.
حال مسئلهی اساسی برای ما فعالان آموزشی این است که ارتباط ما به این موضوع چیست یا به تعبیر دقیقتر نقش ما در این جایگاه برای حفظ و صیانت از محیطزیست چیست؟ آیا اصلاً کاری از دست ما بر میآید یا آموزش برای خلق کنشهایی، بهمنظور حفاظت از محیطزیست، از ظرفیت لازم برخوردار هست یا نه؟ ابتدای امر این نکته را باید یادآور شد که علیرغم هرگونه فقدان و نقصان در ساختارهای جهانی که منجر به تخریب محیطزیست میشود، مسئلهی اخلاقیای که در این بین باید بر آن تأکید کرد، «مسئولیت شخصی در دوران نابودی محیطزیست» است.
نهاد آموزشوپرورش در تمامی جوامع بهمثابهی یکی از نیروهای اجتماعی و فرهنگی شناخته میشود. نیرویی که توانسته است مجموعهرفتارها و بینشهای خاص و هدفمندی را بازتولید کند. از طرفی بحران زیستمحیطی در سطح ملی و جهانی ما را ملزم میسازد که از این ظرفیت بالقوه برای تعدیل و حل این معضل ملی و جهانی استفاده کنیم.
برنامهی درسی جمهوری اسلامی ایران در ضمن اهداف عملیِ آموزشی که برای دانشآموزان ترسیم کرده است، «حفظ و تعالی محیطزیست، میراث فرهنگی و سرمایههای طبیعی» را مدنظر قرار داده است. بنابراین از حیث برنامه و اهداف کلان نیز نظام آموزشی ما بیپشتوانه نیست.
محیطزیست مسئلهای است که آموزش مخصوص به خود را میطلبد. روشهای آموزش کلاسیکِ غالب در مدرسهها تاکنون مبتنی بر روشهای تدریس مستقیم و معلممحور بودهاند؛ مانند روشهای سخنرانیمحورِ توأم با پرسش و پاسخ. چنین روش تدریسی منجر به باقیماندن معضل محیطزیست در سطح سؤال میشود، حال آنکه محیطزیست دیگر تبدیل به مسئلهای شده است که به ما تحمیل میشود و مواجهنشدن ما با آن غیرممکن است. بنابراین بایستی از روشهای تدریس نوینی استفاده شود.
اقدامات انجامیافته
کلیت پروژه و هدف آموزشی بنده این بود که با ساختن محیطی شبیهسازیشده از طبیعت و محیطزیست کنونی، نوعی از یادگیری مشارکتی را عملی کنم که در آن تجربه و عمل دانشآموزان محوریترین نقش را در فرایند یادگیری داشته باشد.
نگارنده با آموزشهای عملی، مبتنی بر پسماند صفر و زبالهزدایی، دانشآموزان را به این امر واداشت که حس مسئولیت آنان به ساحت عمل نیز وارد شود. از جمله اقداماتی که در این زمینه صورت گرفت عبارت بود از: ساخت اِکوبِریک، تهیهی خشکاله از پسماند میوهها و جمعآوری درِ بطری پلاستیکی، باتریهای مصرفشده و کاغذهای باطله. نتیجهی چنین اقداماتی موجب تشویق و شکلگیری حسی از وظیفه در بین دانشآموزان میشد که در نهایت این آموزش مشترک و گروهی را تداوم میبخشید.
بیتردید این تجربهها با روشهای آموزشی توصیفی نمیتوانستند نتیجهی ثمربخشی داشته باشند. میبایست آموزشی را در پیش گرفت که تجربهی بدنمند را برای دانشآموزان خلق کند تا حسی از رابطهی زیستی (ارگانیک) بین دانشآموزان و طبیعت صورت گیرد. تکرار معضلات زیستمحیطی در قالب روشهای توصیفی و سخنرانیمحور، منجر به شکلگیری کلیشه در اذهان دانشآموزان میشود که همین مهم، مسئلهی محیطزیست را برای آنان پیشپاافتاده و بیاهمیت میسازد. ازاینرو استفاده از روشهای تدریس خلاق ضرورت مییابد.
خلاقیت آموزشی منجر به آشناییزدایی و شکافانداختن در ذهن کلیشهوار دانشآموزان میشود. «بازی مار و پلهی محیطزیستی» و «نمایشهای محیطزیستی» چنین کارکردی را داشتند. در بازی مار و پله که طبق قوانین معمول بازی میشد، مار نماد اقدامات زیانآور برای محیطزیست و پله نماد اقدامات مفید برای محیطزیست است. چنین اقدامی با توسل به یکی از بازیهای رایج کشورمان، منجر به مواجههی عمیق دانشآموزان با مسئله و پیامد اعمالشان با محیطزیست میشود. در این زمینه، نمایش نیز با این روند پیش میرفت که میخواهیم برای کرهی زمین آش بپزیم، حال مواد لازم برای پختن آش را باید فراهم کنیم که آن، چیزی نیست جز زبالههای درون زمین.
ازاینرو بایستی بهواسطهی برخورد پیشازبانی و عملی و تجربه از طریق بدن، آموزشهای زیستمحیطی ارائه شود و نوعی هنر تدریسِ بدنمند ایجاب شود تا رابطه زیستی (ارگانیکی) با محیطزیست در اذهان دانشآموزان صورتبندی شود. امر دیگری که در این آموزشِ زیستی انجام شد، انجام پروژههای پاک ورزی بود تا به واسطهی آن رابطهی دانشآموز با طبیعت مستحکمتر شود. بستر واقعیای که در قالب جولان (مانور) محیطزیست شکل گرفت و بهصورتی بود که پیوند عظیمی بین دانشآموز و طبیعت و حتی حیوانات برقرار کرد؛ مثلاً اینجانب سه لیوان آب از محتوای تهسیگار، خردهپلاستیک، ماسک و باتری را در مقابل دانشآموزان قرار دادم و آنان را با این سؤالِ چالشبرانگیز مواجه کردم که چه کسی حاضر است این آب را بنوشد. پاسخ واضح بود. هدفِ من از این عمل روبهروکردن آنان با وضعیت اسفناک حیوانات و طبیعت بود. اقدام دیگری که مکمل اقدامات پیشین بود، «طرح همیار محیطزیست» بود. در این اقدام نوآورانه، به دانشآموزان حکم و کارت همیار محیطزیست اهدا میشد و در یک پیماننامهی مخصوص از آنان تعهد گرفته میشد که همیشه در قبال محیطزیست مسئول باشند و برای نجات آن در حد توانشان عمل کنند. چنین اقدامی منجر میشد تا این تجربهی آموزشی به تمامی حوزههای زندگی یک دانشآموز منتقل شود و مسئلهی محیطزیست امری مختص به محیط مدرسه نشود. داشتن نقش همیار محیطزیست، تعامل افراد با محیط و افراد دیگر را در فرایند زندگی ایجاد میکند.
نتیجهگیری
تجربهی نگارنده میگوید با استفاده از روشهای مبتنی بر تعامل و یادگیری مشارکتی که ویژگی بارز آن، درگیری مستقیم با محیط واقعی بهواسطهی عمل دانشآموزان است، میتوان آموزشهای زیستمحیطی را پیش برد. بایستی توجه کرد که دیگر نمیتوان بر اساس آموزشهای کلاسیک و مستقیم، همانند سخنرانی و تدریس توصیفی، ارتباطی بین دانشآموز و محیط زیست اعمال کرد. بایستی تدریسی بدنمند را ابداع کرد تا بتوان هدف عملی برنامهی درسی ملی، یعنی حفظ محیطزیست را فعلیت بخشید.