خیابانی را در نظر بگیرید با مغازههای بسیار زیاد که البته بسیار هم جذاب هستند؛ مغازههایی که با ویترینهای پرنور عابران این خیابان را به خود جذب میکنند. البته این خیابان یک وصله ناجور هم دارد؛ کوچهای تاریک، باریک و البته طولانی. انتهای کوچه مغازه کوچکی وجود دارد که همان مغازه کفشفروشی شماست. کارتان بسیار سخت است. زیرا باید عابران پیاده را از آن خیابان جذاب و زیبا به داخل این کوچه تنگ و باریک هدایت کنید تا حداقل نگاهی به ویترین مغازه شما هم بکنند. از دوست خود خواهش میکنید سر کوچه بایستد تا توجه عابران را به سمت کوچه جلب کند. دوستتان هم شروع به جارزدن میکند: بدو جا نمونی... بدو بدو کفش تازه، تهیهشده از چرم بهترین گاوهای منطقه... همه جور کفش موجوده... کفش سیندرلا...
سختی کار به اینجا ختم نمیشود. ویترین مغازه شما کوچک هم هست. پس لازم است با بهکارگیری ترفندهایی، مشتریها را از پشت ویترین به داخل مغازه هدایت کنید تا بتوانید جنسهای بیشتری به آنها نشان دهید. برای همین بهترین کفشهایی را که در مغازه دارید در ویترین قرار میدهید. دقت میکنید گرد و خاکی روی کفشها نباشد. آنها را تمیزشده و با نورپردازی جذاب و بهطور خاص در ویترین قرار میدهید. حتی ممکن است وسایل تزئینی دیگری در ویترین بگذارید.
چالش بعدی فائقآمدن بر سرسختبودن مشتری است. افرادی که از آن خیابان جذاب به داخل مغازه شما کشانده شدهاند، به راحتی به شما اعتماد نمیکنند. باید به نحوی این افراد را به خرید قانع کنید. مثلاً ممکن است یکی از کفشهایی را که در مغازه دارید بپوشید. یا به مشتریهایی که نگران اصل یا تقلبیبودن چرم کفشها هستند، ضمانت بدهید، یا با انجام آزمایشهایی، به آنان ثابت کنید که چرم کفشها طبیعی است.
بالاخره آن لحظه طلایی فرا میرسد و فردی از مغازه شما کفشی خرید میکند. ممکن است در این لحظه از خوشحالی بال دربیاورید، ولی صبر کنید. پرواز نکنید، چون کار هنوز تمام نشده است. شما برای این مشتری خیلی زحمت کشیدهاید. او را از خیابان به داخل کوچه آوردهاید، مجابش کردهاید از پشت ویترین به داخل مغازه بیاید تا در نهایت از شما یک جفت کفش بخرد. پس نباید او را رها کنید. برای همین بهتر است شماره همراهش را بگیرید تا زمانی که کفش جدیدی برای ورزش میآورید، به او پیام دهید تا در جریان قرار بگیرد یا اینکه پس از مدتی با او تماس بگیرید و در مورد کیفیت کفشها صحبت کنید یا به او کالابرگ (کوپن) تخفیفی پیشنهاد بدهید تا برای خریدهای بعدی تشویق شود. بدین طریق شما ارتباط خود را با مشتری حفظ خواهید کرد.
همه اقدامات این مثال، بخشهایی از فرایند بازاریابی هستند. یعنی اقداماتی که قبل از خرید، حین خرید و بعد از خریدکردن انجام میدهید تا در مجموع افراد بهصورت منظم از شما خرید یا کسبوکار شما را به دیگران معرفی کنند.
حتی اگر شما کسبوکار اینترنتی نیز داشته باشید، همچنان مراحل بازاریابی شبیه به مثال مطرحشده پیش میرود. زیرا در ابتدا باید کاری کنید که افراد در فضای پر زرقوبرق مجازی، میان انبوهی از اطلاعات، به صفحه مجازی شما مراجعه کنند. سپس آن را دنبال کنند تا در نهایت از آن محصولی خرید کنند.
دنیای بازاریابی به همینجا ختم نمیشود. موفقیت شما در روند بازاریابی تنها به اجراشدن این فرایند نیست، بلکه باید مقیاس کسبوکار خود و بودجه صرفشده برای آن را نیز مدنظر قرار بدهید. بازاریابی شاخههای گستردهای دارد که در قسمتهای بعد با انواع آنها آشنا میشویم.