آزمون های خانگی!/ معصومه پاکروان
خب اینکه قبل از آزمون، باید آزمون داد، ایده خانبابا بود. چون میگفت قبل از اینکه آنها تو را ارزیابی کنند، ما اول باید تو را ارزیابی کنیم. اینجوری بود که مامانخانم از آشپزخانه آمد و دست به کمر زد و زل زد به من که مثلا مرا ارزیابی کند. خانبابا سری از تأسف تکان داد گفت: «اینکه معلوم است با این ارزیابی رد میشود. من فقط میخواهم درس خواندنش را ارزیابی کنم.»
برای همین دستور داد که من یکسری سؤال از خودم بنویسم و بیایم جلوی چشمش شروع کنم به جوابدادن. این روش خیلی روش بدی بود، چون مامانخانم در حالی که چشم و ابرو میانداخت و مرا یک آدم کلاهبردار حرفهای معرفی میکرد گفت: «معلوم است که این سؤالهای آسان را میپرسد. خودمان باید سؤالها را طرح کنیم.»
اینجوری بود که مامانخانم خودش نشست از روی کتابهای درسی من سؤال طرح کرد. فقط مشکل این بود سؤالهای مامانخانم از آنور بوم افتاده بود. یعنی سؤالهای سختی که خود نویسندههای کتاب هم نمیتوانستد جوابش را بدهند. مثلاً نوشته بود: «در سطر چندم در صفحه چندم به سلولهای بنیادین اشاره شده است.» یا اینکه: «کلمه اتم در کتاب زیستشناسی چندبار تکرار شده است؟»
و چون من معترض شدم که اینجوری سؤال نمیآید، خانعمو را آوردند تا از من شفاهی سؤال کند. این کار هم یک بدی داشت: خانعمو از من سؤالهایی میپرسید که مثلا جوابش شامل کل کتاب میشد. بعد هم انتظار داشت واو به واو را به زبان بیاورم. بازهم وقتی اعتراض کردم که: «اصلا کنکور که شفاهی نیست! کنکور کتبی است! سؤالها هم جوری هستند که آدم گزینه را میبیند و یاد کتاب میافتد»، همه نگاهم کردند و گفتند که: «نه تو خوبی! تو داری ما را ارزیابی میکنی!»
نشستم و به آنها توضیح دادم که: «اگر هم میخواهید از من بپرسید، لااقل جوری بپرسید که نه سیخ بسوزد و نه کباب!» و همینجا بود که یادم افتاد چقدر دلم برای خودم کباب است از دست اینها و چند وقت است که کباب نخوردهام... شروع کردم به ارزیابی روشی که مامانخانم داشت و بعد روشی که خانبابا داشت و از من میپرسید همین الان بگو چه خواندی، و روش خانعمو و همه را رد کردم. گفتم شیوههای نوینی برای ارزیابی آمدهاند که لااقل میتوانید از آنها استفاده کنید.
خانبابا هم طبق معمول، آنچه را که باید میگفت، گفت: «تو اگر درس بخوان باشی که نیاز نیست کسی ارزیابیات کند. ما میدانیم تو درس بخوان نیستی ... اگر کنکوری بودی الان اینجا ننشسته بودی برای ما سخنرانی کنی. الان در اتاقت بودی ... از همین الان نتیجه کنکورت را ارزیابی کردم ... کنکوری هم کنکوریهای قدیم!»
راهکارهای ابتکاری برای ایمنی در برابر زلزله/ سناء شایان
هر وقت به زلزله فکر میکنم، یاد وسایل و کتابها و هر چیزی میافتم که میتواند مرا زیر خودش دفن کند. از آنجا که دستم به بنا و معمار خانهمان نمیرسد تا اگر ساختمانی که با آب دهان بنا کرده، بر سرمان ریخت، شاکی شوم، تلاش میکنم که حداقل وسایل خودم و خانوادهام بر سرم نریزند. بنابراین همیشه به مادرم که یکتنه سطح مطالعه جامعه را بالا برده است، توصیه میکنم که مطالعهاش را کمتر کند. یا حداقل از طریق تلفن همراه کتاب الکترونیک بخواند. همچنین با دست و دلبازی تمام، یواشکی کتابهایش را به دوستان و آشنایان هدیه میدهم.
اما اوضاع پدرم بهتر است. او با موتورسیکلت رفت و آمد میکند و من هر چند وقت یک بار، کلاه موتورش را برمیدارم و قایم میکنم. پدرم عصبانی میآید و دنبال کلاهش میگردد، ولی زهی خیال باطل. من به اندازه تعداد اعضای خانواده کلاه موتورسیکلت ذخیره کردهام و برنامه دارم برای فامیل هم ذخیره کنم.
اما درباره خوراکی هم برنامههایی دارم. مثلاً هر روز به مادرم گیر میدهم که غذا را دوست ندارم، یا اینکه برای ناهار مدرسه، کنسرو میخورم. ولی یواشکی لقمه نان و پنیر با خودم میبرم. در حال حاضر، بانکی از انواع کنسرو دارم؛ کنسروهایی که شاید شما از وجودشان با خبر نباشید و کارخانه فقط یک بار تولیدشان کرده باشد. مثلاً کنسرو کله گوسفند، کنسرو نان قهوهای، کنسرو ساندویچ ماکارونی، کنسرو سالاد سیبزمینی آلمانی و کنسرو شیرینی ناپلئونی. به همین سبب شما را دعوت میکنم در روز پس از زلزله به ما بپیوندید، تا در بزم کنسروی گرد هم بیاییم.
اما از آنجا که کرونا نشان داد درس و مشق، حتی در شرایط بحران، تعطیلیبردار نیست و همه چیز از گوشی تلفن همراه پیگیری میشود، تمام تلاشم این است که هیچ وقت صفحه گوشیام نشکند. برای همین چند بار به مغازههای وسایل جانبی موبایل مراجعه کردهام و ازشان خواستهام قویترین محافظ را برای گوشی من بگذارند، ولی بعد که امتحانشان میکنم، متأسفانه سر بلند در نمیآیند.
مثلاً آن بار فروشنده معتقد بود که این محافظ وزن ۱۰۰ کیلوگرم را با سرعت 100 کیلومتر بر ثانیه تحمل میکند، ولی وقتی یک آجر را آن هم در فاصله نزدیک روی گوشیام پرتاب کردم، نه تنها محافظ که خود گوشی هم آش و لاش شد و مادر و پدرم اشکشان درآمد؛ چون باید یک گوشی دیگر برایم بخرند و هنوز نخریدهاند. به همین سبب فعلاً به آموزش مکتوب روی آوردهام.
خلاصه اینکه نگارنده این سطور جانفشانیهای زیادی برای ایمنی در برابر زلزله انجام میدهد و هنوز در پی تحقیق و جستوجو برای ایمنترشدن است.