عمو جلال خلبان نظامی است. او اطّلاعات خیلی زیادی دربارهی هواپیماها دارد. او چند روز پیش به روستا آمده بود تا ما را ببیند. او برای من و آرزو، دو تا هواپیمای کوچک سوغاتی آورده بود. به عمو جلال گفتم: «من هم دوست دارم مثل شما خلبان شوم تا بتوانم پرواز کنم.» عمو جلال گفت: «گاهی وقتها خلبان شدن خیلی سخت و خطرناک است. برای همین، خیلی از هواپیماها هستند که خلبان سوار آنها نمیشود.» آرزو با تعجّب پرسید: «پس آن هواپیماها چطوری پرواز میکنند؟ مگر میشود هواپیما بدون خلبان باشد؟» عمو جلال لبخندی زد و گفت: «بله آرزو جان. به این هواپیماها میگویند پهپاد.»
پرسیدم: «پهپاد یعنی چی؟» عمو جلال گفت: «یعنی پرندهی هدایتپذیر از راه دور. این هواپیماها هم خلبان دارند، امّا خلبانشان سوار آنها نمیشود و آنها را از دور هدایت میکند.»
آرزو پرسید: «ولی وقتی خلبان نمیتواند جلویش را ببیند، تصادف نمیکند؟»
عمو جلال پاسخ داد: «پهپادها معمولاً دوربین دارند.»
من پرسیدم: «اصلاً پهپادها به چه دردی میخورند؟»
عمو جلال گفت: «پهپادها در هر جایی که جان خلبان در خطر باشد، یا در جاهایی که هواپیماهای بزرگ نمیتوانند پرواز کنند، کاربرد دارند. مثلاً در نبردهای نظامی، تصویربرداری هوایی از جاهایی مثل دهانهی آتشفشان یا هر جای دیگر، سمپاشی مزرعهها، و یا جابهجا کردن بستههای خرید اینترنتی. کشور عزیزمان ایران، در زمینهی ساخت پهپادهای پیشرفته، موفّقیتهای چشمگیری دارد.»
آرزو گفت: «کاش میتوانستم یک پهپاد را از نزدیک ببینم!» عمو جلال گفت: «من یک پهپاد کوچک دارم. دفعهی بعد که به روستا آمدم، آن را با خودم میآورم تا پروازش را با هم ببینیم.»