شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

شایدهای خوب

  فایلهای مرتبط
شایدهای خوب

مریم سرش را روی پای مادرش گذاشت. گفت: «مامان، امروز نرگس موقع خوردن خوراکی پیش من نیامد. کنار سحر نشست و خوراکی‌هایش را با او خورد.»

مادر گفت: «خُب»

مریم گفت: «فکر کنم نرگس با سحر بیشتر از من دوست شده است!»

مادر گفت: «تو این‌طوری فکر می‌کنی. بیا چشم‌هایمان را ببندیم و «شاید بازی» کنیم.

مثلاً، شاید امروز سحر صبحانه نخورده بود!»

مریم هرچقدر فکر کرد، هیچ شایدی به ذهنش نرسید. مادر ادامه داد: «شاید سحر یادش رفته بوده با خودش خوراکی بیاورد! شاید...»

شب مریم با کمک مادر یک پرتقال را پرپر کرد و در ظرف خوراکی‌اش گذاشت. صبح روز بعد نرگس و مریم مشغول حرف‌زدن بودند که سحر آمد. ظرف خوراکی‌اش را به نرگس نشان داد و گفت: «امروز حواسم را جمع کردم که ظرف تغذیه‌ام را بیاورم.» نرگس خندید. مریم یاد «شاید بازی، دیشب افتاد. مادر درست حدس زده بود. با خودش فکر کرد: چقدر شاید بازی خوب است! باید تمرین کنم شایدهای خوبی برای رفتارهای دوستانم پیدا کنم.

 

حضرت علی(ع) می‌فرمایند:

«رفتار برادرت را به بهترین شکل توجیه و تعبیر کن، (به رفتار دوستت خوش‌بین باش).

 



۴۱۷
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، دوست من، شایدهای خوب، نفیسه نجفی قدسی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.