شما چگونه فردی هستید؟!
با همکارانم درباره دانشآموزان و اتفاقات کلاسی صحبت میکنم.
در ساعت تفریح غالباً درباره وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه با همکاران بحث میکنم.
در مدرسه درباره موضوعات و اتفاقات زندگی شخصی با همکارانم صحبت میکنم.
در جلسات گفتوگوی تخصصی با همکاران، مانند درسکاوی، شرکت میکنم.
پاسخ شما به هر یک از سؤالات یادشده، نماینده بخشی از واکنشها و رفتارهای شما در ارتباط با همکاران است. این گزارهها در نوشتار حاضر بیشتر بررسی میشوند. در هر زمینه، ابتدا پاسخ و رفتار خود را مورد نظر قرار دهید و سپس با نگاه نقادانه مطالب را مطالعه کنید.
صمیمیت کاری!
تعیین فاصله و رعایت تعادل در ارتباط با دیگران همیشه کار سختی بوده است و همه موفق به رعایت آن نمیشوند. اینکه بتوانید با همکاران صمیمی باشید اما در عین حال، موضوعات کاری و همکاری را از دوستی و صمیمیت جدا کنید، بسیار اهمیت دارد. ممکن است برخی ملاحظات برای حفظ دوستی منجر شود که از نقش معلمی و همکاری فاصله گرفته شود. برای مثال، هنگامی که همکار شما وظیفه دارد اموری را بر عهده بگیرد و به انجام برساند اما به دلیل اینکه به لحاظ دوستی با شما یا دیگری دچار مشکل شده است، از وظایف خود سرباز میزند، این نشان میدهد که نهتنها موضوع دوستی و صمیمیت بهصورت نادرستی با کار درگیر شده است، بلکه سوءاستفاده و خسارت حرفهای را نیز فراهم آورده است و چنین چیزی از قاعده شایستگیهای حرفهای معلمان هم خارج است.
تجربه کلاسی
تازه به جمع همکاران این مدرسه اضافه شده بودم. دلیل این جابهجایی، تغییر محل سکونت بود و از این بابت خوشحال نبودم، زیرا در مدرسه قبلی سالها خدمت کرده بودم و همکاران با هم مانند اعضای خانواده ارتباط داشتند. شرایط خوب مدرسه قبل باعث شده بود به لبخند و نوع استقبال همکاران جدید حساسیت بیشتری نشان دهم. همکار همپایه من از جمله معلمان تازهوارد به مدرسه بود و به نظرم آمد که این موجب خوششانسی من است که هر دو تجربه یکسان و مشابهی داریم. از همان ابتدا ارتباط خوبی بین ما شکل گرفت و احساس دوستی زیادی با او داشتم. با تکیه بر همین دوستی، بسیاری از امور مشترک را که او از من درخواست میکرد، خودم انجام میدادم. یکی از دفعات که قرار شد نمونه سؤالات ماهانه را به مدرسه ارائه بدهیم، همکار همپایه من بخشی از کار را به عهده گرفت و من هم پذیرفتم که بهصورت جداگانه هر کدام روی بخشی از کتاب کار کنیم و در نهایت سؤالات را به یکدیگر تحویل بدهیم. تقریباً کار من تمام شده بود که همکارم گفت چون تولد فرزندش نزدیک است، نتوانسته است بخش مربوط به خودش را تمام کند. من هم پذیرفتم که در زمان اندک باقیمانده این کار را انجام دهم. بعد از تمامشدن طراحی، سؤالات را که در زمان کم و با عجله تنظیم کرده بودم، در اختیار او گذاشتم و طبق روالی که قبلاً تجربه کرده بودم، از او خواستم موارد را بررسی کند و اگر اشتباهی رخ داده است، یا به من اطلاع دهد یا خودش آن را برطرف کند. بعد از یک روز، با یادآوری من، اعلام کرد مشکلی نیست و نمونه سؤالها را برای آمادهسازی تکثیر به مدرسه ارائه دادیم. نمونهها تکثیر شدند و به دست دانشآموزان رسیدند تا در پایان هفته در خانه بهصورت غیرحضوری به آنها پاسخ دهند و هفته بعد جوابها را همراه خود بیاورند.
هفته بعد سیلی از پیامها از والدین و برخی دانشآموزان به مدرسه رسید، مبنی بر اینکه برخی سؤالات اشتباهاتی داشتهاند. اتفاق بسیار نادری در سالهای کاری من بود و موجب اندوه زیادی شده بود. اما غمانگیزتر این بود که وقتی در دفـتر مدیر مدرسه دور هم جمع شده بودیم، همکارم اعلام کرد اصلاً در جریان این سؤالات نبوده و چون خودش آنها را طراحی نکرده است، حرفی هم برای گفتن ندارد! یک دوستی ناکام و یک تجربه سنگین برای من ایجاد شد. حس کردم چقدر داشتن رابطه کاری باید مهمتر و مؤثرتر از رابطه دوستی میبود.
بحث غیرحرفهای!
زمانی که در مدرسه حضور دارید محدود است. از سوی دیگر، برخی زمینههای مشترک میان معلمان موجب میشود گفتوگو و ارتباطات مرتبط با مسائل حرفهای شکل گیرند. به همین دلیل لازم و ضروری است از فرصتهای پیشآمده برای گفتوگوهایی که صرفاً به نتیجهای برای حل مسائل آموزشی و پرورشی منجر میشوند استفاده کنید. گفتوگوهای غیرحرفهای معمولاً در زمان محدود فراغت در مدرسه قابلحل نیستند و در نهایت به انتقال صرف اطلاعات بدون تفسیر و بررسی عمیق میانجامند. در عین حال، ممکن است برخی گفتوگوها به ایجاد هیجاناتی بینجامند که در نهایت معلم را با دنیایی از احساس و افکاری به دور از موضوع تعلیم و تربیت، و دانشآموزان و فرایند یاددهییادگیری به کلاس درس بفرستند. بنابراین، در زمان حضور در مدرسه، بهویژه در ساعات تفریح که ذهن معلم نیازمند تازهشدن و کسب آمادگی برای ورود به کلاس دیگر است، رفتار حرفهای این است که بحثهای غیرمرتبط با فضای آموزش صورت نگیرند.
درد دل یا بیراهه
یکی از زمینههای گفتوگوی میان همکاران در مدرسه، طرح مشکلات و مسائل پیرامونی است. تا زمانی که قالب این گفتوگو در نظامهای حلمسئله مانند درسکاوی و درسپژوهی یا اقدامپژوهی و موارد دیگری از این دست صورت نگیرد، این قبیل گفتوگوها به نتیجه مناسبی نمیرسد و گاهی ممکن است در حد درد دل و اشتراک موضوع با دیگری باقی بماند. در دیدگاه ارتباطات اجتماعی، درد دل کردن بهنوعی انتشار درد است و کمکی به ایجاد حال خوب در گوینده نمیکند. در عین حال، ایجاد یا افزایش حال بد در شنونده را هم به همراه دارد. این در حالی است که اگر مسائل بهعنوان موضوعی برای حلشدن و در قالب گفتوگوی حرفهای طرح شوند، در این صورت میتوانند اثربخش باشند.
تجربه مدرسهای
ده سال پیش با مدرسهای بهعنوان معلم همکاری میکردم که مدیریت عجیبی داشت. تیم مدیریت مدرسه کارشکنیهای زیادی داشتند و گاهی برای امور سادهای مثل گزارش غیبت و تأخیر دانشآموزان مجبور میشدیم ساعتها معطل شویم یا در انتظار بمانیم. در آن مدرسه آشفته، همکاری داشتم که بهطور مداوم از وضعیت شکایت میکرد و البته شکایتهای او کاملاً درست اما بیفایده بود. هر روز شاهد رنج او بودم که مثلاً آزمون کلاسیاش به خاطر بینظمی عوامل اداری مدرسه به تأخیر افتاده یا برنامهاش تغییریافته، چون مدرسه هماهنگی درستی در این باره نداشته است. من خیلی تلاش میکردم اگر میتوانم برای او کاری انجام دهم. آن سال من از آن مدرسه رفتم و اتفاقاً مدیر هم تغییر پیدا کرد. امسال بهطور اتفاقی با همان همکار در یک مدرسه مشترک هستیم. من چند سالی است در این مدرسه فعالیت میکنم و آن را یکی از منظمترین، متعهدترین و با برنامهترین مدرسههایی میدانم که تاکنون تجربه کردهام. همکار جدیدمان از همان ابتدای ورود لب به شکایت باز کرد. هر روز موضوع تازهای دارد که اعتراض و گلایه کند. اوایل سال مانند گذشته تلاش میکردم با توضیحدادن شرایط، ذهن او را آگاه کنم. تصور میکردم چون نمیداند اینگونه شکایت میکند. کمکم متوجه شدم او برای موضوعاتی که نسبت به آنها گلایه دارد، هیچ تلاشی نمیکند و در عین حال بخش بیشتری از صحبتهایش ناروا و نادرست هستند. در نهایت به این نتیجه رسیدم که او به این کار عادت دارد و اصلاً برایش مهم نیست تا چه اندازه سخنش به حق است، یا اهمیتی ندارد مسئله حل شود، زیرا کوچکترین حرکتی برای رفع موضوع نمیکند.
محدوده زندگی شخصی و زندگی حرفهای
معلم هم زندگی شخصی خودش را دارد؛ با تمام فرازوفرودهایی که هرکسی ممکن است در زندگی داشته باشد. او خانواده دارد و ممکن است در خانواده اختلافنظرهایی هم پیش بیاید؛ مسائل و بالا و پایینهای اقتصادی، بیماری خود یا اعضای خانواده، جابهجایی منزل و بسیاری موارد دیگر که چندان دور از ذهن و عجیب نیستند. با این همه، معلم مجاز نیست اتفاقات و رخدادهای شخصی و خانوادگی خود را با دانشآموزان در میان بگذارد یا اطلاعات شخصی سایرین را به دیگر همکاران منتقل کند. ممکن است دانشآموزان یا برخی همکاران به آشنایی بیشتری علاقهمند باشند، یا به دلیل نسبت فامیلی یا همسایگی در بیرون از مدرسه مراودههایی باشند. اما در مدرسه شایسته است محدودههای زندگی شخصی محفوظ بمانند و وارد زندگی حرفهای معلم نشوند. درست همانند زمانی که معلم در کلاسی تدریس میکند که فرزندش در همان کلاس دانشآموز است. او ناگزیر است و توصیه میشود برای فرزندش در کلاس، همانند دیگر دانشآموزان، تنها معلم باشد و نقش والدگری را به بیرون از مدرسه منتقل کند.
تجربه مدرسهای
همکاری دارم که بسیار محبوب است. کارش را بلد است و به همین دلیل در میان همکاران و نیز دانشآموزان جایگاه ویژهای دارد. برخی مواقع مورد پرسشها و درخواستهایی قرار میگیرد که مخاطبان تمایل دارند درباره او بیشتر بدانند. او که در صفحات اجتماعی چهره سرشناسی است، پاسخ جالبی دارد و میگوید، اگر نام مرا جستوجو کنید، بسیاری از آنچه را دوست دارید بدانید دریافت میکنید، اما این دلیل نمیشود من آنها را با شما در میان بگذارم یا بخواهید درباره خانواده و موضوعات شخصی با شما صحبت کنم. برای شما این حد از اطلاعات که تاکنون گفتهام کافی است؛ اینکه معلم شما هستم. این پافشاری بر رعایت حرفهمندی قابلتحسین است.