جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

مقالات

پادتن خستگی!

پادتن خستگی!
تا بوده و هست، حرف از خستگی و افسردگی دانش‌آموزان و راه‌های کاهش آن در میان بوده است. در این خصوص، نشست‌ها و نوشته‌های زیادی به وجود آمده‌اند و می‌آیند. اما تعداد کتاب‌های موجود درباره افسردگی و خستگی معلمان به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد. گویا خستگی معلمان یکی از الزامات شغلی آن‌هاست. این تفکر ریشه در ذهنیت تاریخی ما دارد که به معلمی، نه به‌عنوان یک حرفه‌وفن، بلکه به‌عنوان نوعی شوق و عشق نگاه شده است. معلم بسان پروانه‌ای است که باید بسوزد و بسازد و روشنی بخشد. البته خستگی در همه مشاغل هست و هرچه مسئولیت و تأثیر یک شغل نظیر حرفه معلمی، بیشتر باشد، خستگی آن‌هم بیشتر است (مقدم، ۱۳۷۴: ۱۳۲).

معلمی، به معنای عمومی، مثل هیچ‌یک از حرفه‌های دیگر نیست. در اینجا ذهن‌ها و روح‌ها در قالب جسم‌های گوناگون با هم روبه‌رو می‌شوند. در واقع، معلم یک‌تنه با چندین نماینده برآمده از خانواده‌ها و فرهنگ‌های مختلف کشتی می‌گیرد. کار معلم با سایر مشاغل تفاوت‌هایی دارد. معلمی فعالیت در جبهه روابط انسانی است؛ فضایی که در آن به‌آسانی سوءتفاهم پیش می‌آید. افراد خیلی سریع ناراحت می‌شوند یا او را ناراحت می‌‌کنند. و اما آموزگاری به معنی خاص و تا آنجا که به موضوع این نوشتار مربوط است، حساسیت و اهمیت مضاعفی دارد. آموزگار ضمن اداره کلاس باید فراگیرندگان را به‌طور شفاهی و کتبی ارزشیابی کند، سروصدای بچه‌ها را تحمل کند، پشت سرهم آن‌ها را به سکوت دعوت کند و به همه مهر بورزد. در همان حال که با یکی می‌خندد، نسبت به دیگری اخم کند، به پرسش‌های بی‌موقع بچه‌ها پاسخ گوید، از یادگیری تک‌تک آن‌ها اطمینان حاصل کند، در دعوای بچه‌ها فوراً حضور پیدا کند، آن‌ها را آشتی دهد، تنبیه کند، تشویق کند، اندرز دهد و البته در همه این احوال مواظب رفتار، گفتار و ظاهر خود باشد.

 

چرا آموزگاران احساس خستگی دارند؟

خسته‌شدن در هر کاری طبیعی است، اما احساس خستگی مداوم، زنگ خطری برای بروز ناراحتی است. آموزگاران هم مثل سایر صاحبان مشاغل خسته می‌شوند، اما قاعدتاً نباید ابراز و حتی احساس خستگی کنند. از طرف دیگر، باید بتوانند چنان از کار خویش لذت ببرند که به احساس خستگی نرسند. از سوی دیگر، مسئولان، مقررات و محیط نیز باید طوری با آن‌ها همراهی کنند که اجازه ندهند احساس خستگی کنند. اما متأسفانه در مواجهه با اغلب آموزگاران چنین استنباط می‌شود که آنان افسرده و مضطرب‌اند. طوری که ندیده و نشناخته می‌توان حدس زد که طرف معلم است! این وضعیت در میان معلمان زن شدیدتر است. گاهی فشارخونشان پایین می‌آید. احساس بی‌تفاوتی، ترس و عصبانیت نسبت به امور پیش رو دارند. کم‌وبیش به پزشک مراجعه می‌کنند و از سردرد و ضعف عمومی می‌نالند. اندازه خواب و غذا و وزنشان تغییر چشمگیر می‌یابد. از حضور در جمع گریزان‌اند و در تنهایی دوست دارند گریه کنند. گاهی تقاضای اشتغال در پست‌های اداری و اجرایی دارند. منتظر بازنشستگی‌اند. فشارهای ناشی از مدرسه را به خانه و برعکس انتقال می‌دهند. از حضور ناگهانی مسئولان اداره در مدرسه هراس دارند و اعتماد لازم و کافی را نسبت به مدیر و همکاران خود ندارند.

آموزگار از یک‌سو مشکلاتی شخصی و مشغله‌هایی ذهنی دارد و از سوی دیگر مشکلاتی در تأمین وسایل آموزشی و تغییرات کتاب درسی و نظایر آن‌ها هم هست که البته گویا فقط مشکل معلم است و به دیگران ارتباطی ندارد. در این مقابله، هر بار بخشی از قوای جسمی و روحی او تحلیل می‌رود؛ از بس که باید نقش‌های مختلفی را برای بچه‌ها بازی کند. به خاطر دورشدنشان از خانه باید جای خالی والدینشان را برایشان پر کند. عمو یا خاله آن‌ها بشود. خود را دوست هرکدام از آن‌ها نشان دهد. ناظم کلاس باشد. منشی ثبت و ضبط دفتر کلاس باشد و مهم‌تر از همه این‌ها، همچنان باید آموزگاری به‌روز باشد و مدام در جریان تغییرات مربوط به کتاب و تدریس و امور کمک‌آموزشی باشد. آن‌ها به‌ویژه وقتی مجبورند در روش کار خود تجدیدنظر کنند، با احساس فشار روانی روبه‌رو می‌شوند. وقتی تغییری روی می‌دهد، نه تنها برای روبه‌روشدن با آن باید تلاش کنند، بلکه همیشه این امکان وجود دارد که عملکردشان از موفقیت لازم بی‌بهره باشد (کریاکو، 1381: 46).

 

منابع خستگی‌آور آموزگاران

بخشی از عوامل احساس خستگی آموزگار به خودش مربوط است. از همه مهم‌تر اینکه از داشتن شغل معلمی ناراضی است و به‌واسطه حجم و تراکم فعالیت‌های برزمین‌مانده، در مواجهه با بخشنامه‌های جدیدی که اجرایی هم هستند، به‌کلی کلافه می‌شود. همچنین، برای هر جلسه، طرح درس تازه‌ای ندارد. شیوه تدریسش سنتی است و دانش‌آموزان را به‌خوبی درگیر موضوع درس نمی‌کند. خودش را محور تدریس قرار داده و ناچار است به‌نوعی بر کلاس حکومت کند. تصور می‌کند در طول کار دیگران قدرش را نمی‌دانند و فقط نتیجه کارش برایشان مهم است. ناهماهنگی همکاران و کارکنان مدرسه در تنبیه و تشویق دانش‌آموزان و نیز حساسیت بیش‌ازحد نشان‌دادن به جنب‌وجوش دانش‌آموزان کلاس هم زودتر او را خسته می‌کند. اضافه بر این‌ها، یک مجموعه مشکلات بیرون از مدرسه، نظیر نگهداری از بچه کوچک، بیماری مزمن، اجاره‌نشینی، بدهی و امثال آن دارد که در کیفیت تدریس او بی‌تأثیر نیستند.

بخشی از عوامل خستگی آموزگار هم به دانش‌آموز و کلاس مربوط است: بچه‌ها نسبت به کلاس و تدریس او حواس‌پرت و بی‌انگیزه‌اند. برخی مزاحم بقیه‌اند و مزه‌پرانی می‌کنند. برخی میزان یادگیری‌شان پایین است یا تکالیفشان را انجام نمی‌دهند. برخی مشکلات خانوادگی دارند. برخی از آن‌ها اولیایی بی‌تفاوت دارند. گاهی تعداد دانش‌آموزان کلاس زیاد است. در و دیوار کلاس بی‌رنگ و روح است. نور آفتاب، سرما، سروصدای بیرون، آلودگی هوای کلاس، بیماری‌های واگیردار بچه‌ها، گردوخاک در کلاس و نظایر آن، معلم را اذیت و زود خسته می‌کند.

باقی‌مانده عوامل خستگی آموزگار به همکاران، مدرسه، اولیا و اداره مربوط است: فضای مدرسه، جذاب و بانشاط نیست. کارگاه، آزمایشگاه و کتابخانه مجهز ندارد. مشاور ماهری برای ارجاع‌دادن بچه‌های مشکل‌دار وجود ندارد. خانواده‌ها با مدرسه ارتباط فعالی ندارند و گاهی برخی والدین ازخودراضی و با توقع بالا، مدام به مدرسه سر می‌زنند و آرامش آموزگار را به هم می‌ریزند. یک سری سوءتفاهم نهانی همچنان میان مدیر با همکاران وجود دارد. مدیر در مواجهه با آموزگار، احساس رقابت و حسادت یا محافظه‌کاری و سختگیری بیش‌ازحد دارد و برای همین، زحمات او را نمی‌بیند و قدر نمی‌شناسد. گفت‌وشنودهای همکاران در زنگ استراحت، تکراری و کسل‌کننده است. برخی همکاران یا ضدحال می‌زنند یا سوءظن دارند یا به‌کلی بی‌ذوق و ناامید هستند. ارزشیابی‌های معمول مدیر مدرسه نیز یکنواخت، کلیشه‌ای و بر پایه مستندسازی است. در این میان، تفاوت‌ها و مهارت‌های واقعی بین او که فقط وظایف صوری ضمن مهارت در مستندسازی را انجام می‌دهد، با آموزگاری که بی‌ریا ایثار می‌کند، به‌خوبی دیده نمی‌شوند و با وجود بازدیدهای مکرر بازرسان، حتی گاهی در سطح اداره نیز کسی نیست که بتواند منصفانه قضاوت و داوری کند.

با توجه به آنچه گفته شد، معلوم می‌شود آموزگار خوب‌بودن، اگرچه شیرین و لذت‌بخش است، اما آسان نیست. برای نشستن در این جایگاه، ویژگی‌هایی لازم است که مجهز شدن به بیشتر یا همه آن‌ها می‌تواند به احساس خستگی منجر شود: علاقه به تدریس، ثبات روحی، تداوم خودآموزی، مهربانی با بچه‌ها، روحیه همکاری با دیگران، شکیبایی، رعایت انصاف، آشنایی با روان‌شناسی، قدرت بیان، آراستگی ظاهر و ارزیابی کار خود، از جمله خصوصیات آموزگار خوب به شمار می‌روند (مقدم، 1374: 217). گفتنی است که جمع‌شدن همه این موارد در کار یک آموزگار، ممکن است او را دمی یا ساعتی تن‌خسته کند، اما شکی نیست که در درازمدت او را به کار خویش دل‌بسته می‌سازد.

 

راهکارهایی برای کمتر خسته‌شدن آموزگاران

- تجلیل از مفهوم انتزاعی معلم و نشان‌دادن بعد ارزشی و آرمانی کار معلم و در مقابل غفلت یا بی‌اعتنایی به مصداق‌های عینی این مفهوم، در عمل بیهوده و بی‌فایده است. چه اینکه نگاه‌ها نیازمند تغییرند و نیازهای عصر حاضر با حواس گذشته قابل‌درک نیستند. اکنون دیگر روزگار حرف‌های رمانتیک درباره معلم به سرآمده است. دیگر معلمی شور و عشق نیست، بلکه یکی از هزاران حرفه اجتماعی است که به‌شدت فنی و مهارتی است. بنابراین، همان نگاه و عنایتی که به سایر مشاغل هست، باید به حال‌وروز معلمان هم وجود داشته باشد. صنف معلمان باید مثل سایر مشاغل واقعاً قدر بینند و بر صدر نشینند. حمایت از معلم نباید به‌وسیله شعر و شعار و آن‌هم در زمان‌هایی خاص انجام پذیرد. این عنایت و مواظبت را شخص معلم باید به‌طور واقعی درک کند. سطح دستمزدها و همگونی درآمد با مخارج زندگی باید چنان باشد که شخص از معلم‌بودن خویش به تنگ نیاید و برای سیرکردن شکم خود و خانواده‌اش به شغل دوم روی نیاورد. در صورت برقراری عدالت در پرداخت حقوق کارکنان دولت است که معلم احساس می‌کند در حق او تبعیض یا اجحافی صورت نگرفته است و به‌این‌ترتیب دغدغه تزلزل و منزلت اجتماعی‌اش را نخواهد داشت. البته مدیران باید مواظب معلمان باشند! اگر آموزگاران احساس کنند موردحمایت قرار دارند و مدیران مدرسه از آن‌ها حمایت می‌کنند، از شدت فشار روانی‌شان کاسته می‌شود (کریاکو، 1381: 133). اضافه بر این، برخی راهکارهای عملی هم هستند که آموزگار می‌تواند با استفاده از آن‌ها به خودش کمک کند تا کمتر در کارش خسته شود. از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد:

- با بچه‌ها دوستانه برخورد کنید، اما دوست نشوید! به‌خصوص تا وقتی جایگاه اجتماعی شما در مدرسه تثبیت نشده است، فاصله شغلی خود را حفظ کنید. به این ترتیب، نفوذ و تأثیر حضور و گفتار شما، به‌واسطه خودمانی‌نشدن، حفظ می‌شود (تابر، 1383: 65)؛

- روحیات بچه‌ها را زود بشناسید تا راحت‌تر با آن‌ها کنار بیایید! آن‌ها در اوایل سال معمولاً شما را سبک‌سنگین می‌کنند. یا سعی در جلب‌توجه دارند، یا زورگویی را تمرین می‌کنند. یا لجبازند یا وانمود به ناتوانی می‌نمایند؛

- تکبر نکنید! آموزگاری و مغروری با هم منافات دارند. یادتان باشد، غیر از خواندن، نوشتن، حساب‌کردن و یک مجموعه معلومات علمی، آنچه به بچه‌ها یاد می‌دهیم، در واقع چیزهایی هستند که بیش از هرکس خود نیازمند فراگیری و کاربست آن‌ها هستیم (استیفلمان، 1395: 11)؛

- با همکاران کنار بیایید و آن‌ها را همان‌طور که هستند، بپذیرید. هم‌نوایی جمعی و آن‌هم در محدوده کوچک مدرسه، بدون درنظرگرفتن سلیقه‌ها، اعتقادات و وابستگی‌های فکری، از بخشی از فشارهای روانی شما می‌کاهد؛

- به کارها و برنامه‌هـای خود نظـم بدهید. همه امور کلاس را خودتان انجام ندهید و بخشی از آن را از بچه‌ها بخواهید. فراموش نکنید، بابت تمام فعالیت‌هایتان، اگر منظم باشید، مطمئن خواهید شد؛

- کتاب‌های روان‌شناسی بخوانید. با افزایش اطلاعات مربوط به شخصیت‌های متفاوت و روحیات افراد، می‌توان در جلسات نوع برخوردهای آن‌ها را حدس زد و برای تعامل با آن‌ها آمادگی لازم را پیدا کرد؛

- اندکی بی‌خیال باشید. اوضاع را نباید خیلی جدی گرفت و برای چیزهای بی‌ارزش نباید حرص خورد. سختی‌ها و ناراحتی‌ها برای عبرت‌آموزی‌اند و نیامده‌اند که بمانند. همگی گذرا هستند. در هر شرایطی هستیم، یادمان باشد که بدتر از آن‌هم ممکن بود روی دهد و همین جای بسی شکر و سپاس دارد؛

- نیایش و ورزش را فراموش نکنید. تنی سالم و سرحال با انجام نرمش‌های ساده، به شادابی انسان کمک می‌کند و در کنار آن، راز و نیاز با معبود یگانه، ضامن آرامش روان است؛ چراکه با یاد خدا دل آرام می‌گیرد.

 

حرف آخر

دردسرهای آموزگاری به چهاردیواری کلاس درس محدود نمی‌شود. دل‌شوره کار در شرایط خاص مدرسه، وقتی با ارزیابی‌شدن از سوی مسئولان اداره، مدیر مدرسه و اولیا همراه شود، فرسودگی شغلی را عارض می‌شود. این پدیده تمام ابعاد جسمی، ذهنی و عاطفی را در بر می‌گیرد و به ترتیب عوارضی نظیر ناتوانی، بدبینی و ناامیدی بر جای می‌گذارد. تداوم این وضعیت، در برخورد و ایفای نقش اجتماعی اثر می‌گذارد و در نهایت منزلت اجتماعی را ضعیف می‌کند. از جمله عوامل مؤثر در این وضع، یکی هم به خاطر این است که امروزه چشم امید خانواده‌ها و نظام آموزشی به آموزش‌وپرورش دوره ابتدایی دوخته‌شده است. به بیان دیگر، اگر در دوره‌های دیگر تحصیلی، بنا به جهت رشد بچه‌ها و تأثیرپذیری آن‌ها از رسانه‌های غیررسمی و کاهش نفوذ خانه و مدرسه، فرایند آموزش‌وپرورش به‌اندازه کافی جاری و ساری نیست، اما در دوره ابتدایی، ضمن شوق و علاقه دانش‌آموز و سعی و تلاش آموزگار و همکاری خانه و مدرسه، آموزش‌وپرورش به معنای واقعی جریان دارد.

با این همه، در ازدحام این همه هول و هراسی که اکنون فرا روی جمع دلشده معلمان قرار گرفته است، باز هم می‌توان معلم بود. معلمان موفق آن‌هایی هستند که بکوشند از خود و نتیجه کار خود احساس رضایت و شادی کنند و با وجود تمام مشکلات، باز به بچه‌ها مهر بورزند، که گفته‌اند: عشق، اندوه را شیرین کند. قطعاً کسب لذت به خاطر کاری که انجام شده است، بهترین مزدی است که عاید یک نفر خواهد شد. برای همین است که گفته‌اند: «انجام‌دادن یک کار خوب برای دیگران، تنها به خاطر انجام وظیفه نیست. بلکه به خاطر لذتی است که شخص از انجام آن می‌برد.»

 

منابع

1. استیفلمان، سوزان (139٥). تربیت بدون مبارزه قدرت. مهرویسا. تهران.

2. تابر، روبرت تی (1383). الفبای مدیریت کلاس درس. ترجمه محمدرضا سرکارآرانی. انتشارات مدرسه. تهران.

3. کریاکو، کریس (1381). آموزگار و فشارهای روانی. ترجمه مهدی قراچه داغی. پیک بهار. تهران.

٤. مقدم، بدری (137٤). کاربرد روان‌شناسی در آموزشگاه. سروش. تهران.

 

۱۲۳۶
کلیدواژه (keyword): رشد مدیریت مدرسه، گزارش، پادتن خستگی، علی افشار سمیرمی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.