میلاد که امپراتور سرزمین شکلاتها
شده بود، تصمیم داشت خوردن بزرگترین
شکلات جهان را که به دستور او از بهترین موادّ اولّیه ساخته شده بود، شروع کند.
هنوز گاز اوّل را به آن شکلات غولآسا
نزده بود که صدای مادرش او را از تخت آبنباتی
امپراتوریاش انداخت وسط
رختخوابش. میلاد که هنوز گیج بود و دنبال شکلات غولپیکرش
میگشت، چشمهایش
را باز کرد. کمی اطراف را نگاه کرد.
باز هم صدای مادر میلاد از بیرون اتاق بلند شد که میگفت:
«چایی صبحانهات یخکرد.
میلاد، بلند شو!»
میلاد فهمید که ظرف چند ثانیه، جای شکلات غولپیکر
با لقمههای نان و پنیر عوض
شده است. بعد از شستن دست و صورتش، سر سفرهی
صبحانه حاضر شد. در حالیکه
لقمههای نان و پنیر را میخورد
و سعیمیکرد
خواب آن شکلات بزرگ را فراموش کند، از مادرش پرسید: «مامان، راستی چرا ما آدمها
مثل برخی جانوران خواب زمستانی نداریم؟ اینطوری
هم در زمستان دیگر مجبور نیستیم توی سرما، برف و آلودگی هوا به مدرسه برویم، هم دیگر
مامانِ آدم، درست در لحظهی
حسّاس دیدن یک خواب خوب، او را بیدار نمیکند!»
مادر میلاد خندید و گفت: «چون رفتارهای زیستی ما انسانها
در خیلی از موارد، با بقیهی
گونههای روی کرهی
زمین فرق دارد. مهـمترین
دلیـل برای خواب زمستانی حیوانات، محفوظماندن
آنها از سرما است. خواب
زمستانی، دورهی طولانی حفظ انرژی
برای جانوران است. موجـوداتی که بـه خـواب زمستانی میروند،
بدنشان آرام میشود و میزان دمای
بدن، سوختوساز و ضربان قلب آنها
کاهش پیدا میکند.»
میلاد به شوخی گفت: «البّته اگر مامانشان مرتّب آنها
را صدا نکند و بگذارد این آرامش بدنی ادامهپیداکند!»
مامان میلاد ادامه داد: «البتّه حیوانات، برعکس آقامیلاد، مامانهای
دلسوزی ندارند که حتّی در سرمای زمستان هم برایشان غذای حاضر و آماده بیاورد سر
سفره. پس، چون در فصل زمستان پیداکردن موادّ غذایی برای جانوران سختتر
است، خیلی از آنها در تابستان غذای
زیادی میخورند و در مدّتزمان
خواب زمستانی، از ذخیرهی
چربی بدنشان استفاده میکنند.»
میلاد لیوان چاییشیرینش
را سرکشید. مادر میلاد ادامه داد: «در ضمن، خواب زمستانی برخی از حیوانات تنها برای
حفظ انرژی و تلفنشدن در هوای سرد و
مُردن از گرسنگی به دلیل کمبود غذا نیست، بلکه این خواب طولانی بیشتر برای مقابله
با حیوانات شکارچی است.»
میلاد که دیگر سیر شده بود، از مادرش به خاطر صبحانه
تشکّرکرد و گفت: «ولی با همهی
این حرفها، من دلم میخواهد
هر سال زمستان به خواب زمستانی فرو بروم. اینطوری
میتوانم قبلش حسابی شکلات و شیرینی
بخورم و اگر هم شما اعتراضکردید،
بگویم که نگران نباش مامان. در خواب
زمستانی همهاش تبدیل به انرژی میشود!»
مادر میلاد در حالیکه
سفرهی صبحانه را جمعمیکرد،
گفت: «برای من هـم خیلی بهـتر بود، چون برای چند ماه از این همـه آشپزی برای چنـد
وعدهی غذایی در روز، راحت میشدم.
حالا برو حاضر شو، چون باید با ماشین برویم فرودگاه دنبال پدرت که تا چند ساعت دیگر
از مأموریت برمیگردد.»
میلاد به اتاقش رفت تا لباس بپوشد. با خودش فکرکرد این
خواب زمستانی یک عیب بزرگ هم دارد. آن هم این است که اگر شامل حال انسانها
میشد، در این مدّتزمان
طولانی که بچّهها در خواب بودند،
دلشان برای پدر و مادرشان تنگ میشد.
چون در این مدّت طولانی، دیگر از نوازش، محبّت و بوسهای
آبدار بابا و مامانها
خبری نبود.
میلاد از اتاقش دادزد: «مامان، همان بهتر که ما آدمها
خواب زمستانی نداریم!»
مادرش هم جوابداد:
«حالا زود باش حاضر شو. وگرنه به جای خواب زمستانی، مثل بعضی گونههای
پنگوئن که در برف و سرمای قطب مهاجرت میکنند،
مجبورت میکنم از این جا تا
فرودگاه را با پای پیاده بروی!»