از نیکل تا نفت
۱۴۰۱/۱۲/۰۱
از انتهای کلاس صدای پچپچ میآمد. معلم با ته ماژیک چند بار روی میز زد تا بچهها ساکت شوند. پرسید چه خبر است آخر کلاس؟! همه بچهها ساکت شدند. معلم حضوروغیاب را انجام داد. باز هم صدای صحبتکردن بچهها بلند شده بود، تا اینکه معلم از جایش بلند شد. دیگر همه خودشان را جمعوجور کردند. این یعنی میخواست درس را شروع کند.
کتابها را باز کردیم. معلم توضیح میداد که بعضی از لولهها را با فلز نیکل آبکاری میکنند. پرسید، چرا خود لوله یا شیر را از نیکل نمیسازند؟
محسن: «به خاطر نرمبودن آن است؟»
معلم: «نه.»
محمدرضا: «آقا به خاطر اینکه گران است؟»
معلم بهسرعت: «چرا گران است؟»
- نمیدانیم آقا.
- چون کمیاب است. صدای «آهانآهان» بود که از گوشه گوشه کلاس بلند شد. انگار همه نوک زبانشان بوده جان خودشان!
بالاخره یک نفر این حس بلدبودن الکی را شکست و پرسید: «آقا یعنی چی؟!»
آرمین بود. معلم توضیح داد: «فلز نیکل به خاطر خواصی که دارد، در صنعت خیلی استفاده میشود. هم دما و هم فشار خوبی را تحمل میکند و زیباست. اما مشکل این است که معادن نیکل در دنیا کم هستند. البته در چند کشور آفریقایی بیشتر پیدا میشود. از طرف دیگر، چون در صنعت محبوب هم هست و استفاده زیادی دارد، قیمت بالایی دارد و رقابت زیادی برای در اختیارداشتن آن وجود دارد».
امیرسالار گفت: «آقا رقابت یعنی چطور مثلاً؟ مگر خریدوفروش نمیشود؟»
- منطقیاش این است که خریدوفروش شود، اما خب بعضی کشورها هستند که به حق خودشان قانع نیستند و به زور این منابع را غارت میکنند و صاحبشان میشوند! خیلی از این کشورهای اروپایی در قدیم و حتی همین الان کشورهای ثروتمند آسیا و آفریقا را غارت میکردند، یا به آنها حمله و آنها را مستعمره خودشان میکردند. یا اینکه با بیکفایتی حاکمان همانجا، شیک و مجلسی منابع را غارت میکردند. بعضی وقتها هم دیگر حمله نظامی نمیکنند، غارتشان را در یک بستهبندی شیکتر انجام میدهند. اما در اصل موضوع فرقی نمیکند و هدفشان غارت منابع و نیروی انسانی کشورهای ثروتمند است؛ بهخصوص کشورهای آفریقایی و آسیایی که منابع زیرزمینی و معدنی زیادی دارند.
سبحان گفت: «آقا غیر از این فلز نیکل، دیگر چه چیزهایی را غارت میکنند؟»
- هر چیز ارزشمندی مثل طلا، الماس، فلزات، نفت و منابع طبیعی مثل چوب. بعضی وقتها هم از بازارهای آن کشور سوءاستفاده میکنند تا بتوانند محصولات خودشان را بیشتر بفروشند. گاهی اوقات از نیروی انسانی آنها هم سوءاستفاده میکنند.
- آقا ایران هم آمدهاند؟!
- بله که آمدند. مگر میشود ایران به این ثروتمندی را به حال خودش رها کنند! زمان حکومت پهلوی نفت ایران دست انگلیسیها بود! فکر کنید، میآمدند نفت ما را میبردند و غارت میکردند. با قراردادی که کلاهبرداری محض بود و شاه جرئت نمیکرد به آنها حرفی بزند.
مردم با جلوداری علمایی مثل آیتالله کاشانی آنقدر اعتراض کردند و از نمایندگان مجلس مثل دکتر محمد مصدق که در مجلس دنبال ملیکردن صنعت نفت بودند، حمایت کردند تا بالاخره شاه مجبور شد قرارداد غارت نفت ایران از طرف انگلیسیها را باطل کند.
البته بعدها که آمریکاییها علیه دکتر مصدق کودتا کردند و او از نخستوزیری برکنار شد، دوباره قرارداد دیگری بستند که صاحب اکثر نفت ایران باز همانها شدند! فقط بعد از انقلاب اسلامی بود که دستشان کوتاه شد.
آرتین برادر دوقلوی آرمین بود. پرسید: «آقا چرا اینجوری شده بود؟ یعنی ممکن است دوباره همین کار را بکنند؟»
- ایران کشور خیلی ثروتمندی است. انقلاب اسلامی که پیروز شد، دستشان از غارت این کشور کوتاه شد. آنها دست برنمیدارند و لقمه چرب و نرمی مثل ایران را به حال خودش نمیگذارند. در واقع، انقلاب اسلامی که آمد، ایران مستقل شد و از دست زورگوییها و دزدی و غارتهای آنها خلاص شد. کاری که مردم ایران با انقلاب اسلامی کردند، باعث شد مردم دنیا هم درس بگیرند و تلاش کنند حال زورگوها را بگیرند. برای همین آن کشورهای زورگو در برابر ایران جریتر هم شدند. این استقلال نعمت بزرگی است که ما در ایران داریم. بچهها باجدادن و توسری خوردن خیلی حس بدی است. فکر کنید یک زورگویی در محله شما باشد و مدام شما را اذیت کند و کاری هم نتوانید با او بکنید! هر چه هم او بگوید مجبور باشید انجام بدهید!
گفتم: «آقا خیلی حس سمیای است!»
ادامه داد که: «بله. حالا فکر کنید یک ملت را یک کشور زورگو غارت کند و آن مردم کاری از دستشان بر نیاید. خیلی به آدم برمیخورد. انگار حس غرور آدم را زیر پا له میکنند. این استقلال و غرور و عزت ملی که ما داریم، نعمت بزرگی است. همین الان به اوضاعواحوال بعضی کشورها نگاه کنید که زیر بار زور و غارت کشورهای اروپایی و آمریکا هستند. حال مردمشان مثل قبل از انقلاب اسلامی ماست. خلاصه باید شکرگذار بود و با تمام توان این استقلال را حفظ کرد. همه باید تلاش کنند مستقلبودن و عزت کشور و مردم حفظ شود. همه جای دنیا یک چیزی دارند به اسم غرور ملی که نمیگذارند کسی یا کشوری آن را زیر پا بگذارد. کشورهایی هم که الان استقلال ندارند، در آرزوی چنین روزی هستند.
- خب، داشتیم میگفتیم... بعضی وقتها شیرها را با طلا آبکاری میکنند...
گفتم: «آقا طلا هم کمیاب است؟»
- ای بابا! آقا که گفت، چند بار میپرسی!
۲۵۴
کلیدواژه (keyword):
رشد هنرجو، داستان، از نیکل تا نفت، حسین ربیعی