شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

روح هستی

  فایلهای مرتبط
روح هستی

 

برخیز عزیزم! برخاستی؟ بسیار خوب! حالا به چشمهایت بال و پر بده تا به همه سو پرواز کنند. چه میبینی؟

همه چیز در حرکت و تکاپوست. برخی حرکتها را میبینیم و برخی ناپیدایند. اما خونِ حرکت در رگ همه پدیدهها جاری است.

آبی اندک، در آوندهای درخت به زحمت خود را بالا میکشد تا به برگها و ساقهها برسـد.

زنبوری کوچک با بالهای ظریف، گاه کیلومترها راه میپیماید تا شهد گلی را در کندو عسل کند.

مورچهای چالاک، نفسنفسزنان دانهای را به لانه میرساند.

حالا سر را بالا کن، زمین را رها کن و اندکی آسمانگردی کن.

آنجا شگفتانگیزتر است. میلیاردها ستاره و سیاره، بیدرنگ و شتابان میچرخند و میچرخند. حرکت، روح هستی است. تکاپو جان جهان است.

هیچ چیز نمیایستد، مگر اینکه «مرگ» را تن بسپارد. «هستی هر چیز در حرکت اوست و نیستی او در سکون و بیتحرکی و تنبلی!»

اقبال خوب گفته است:

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

موج ز خود رفتهای تیز خرامید و گفت

هستم اگر میروم، گر نروم نیستم

همه تنبلها بهانهجو هستند: هوا سرد است، هوا گرم است، الان خستهام، ممکن است ...

تنبلها اهل خواب و خمیازهاند؛ قهرمانان تباهکردن وقت و فرصت و موقعیت!

تنبلی برادر ناکامی است؛ پدر شکست، مادر ناامیدی و خواهر خواری!

نقطه مقابل تنبلی نشاط و سرزندگی است.

بانشاطها هر لحظه در پی کاری تازهاند.

چالاک و فعال و پرشورند.

روی صفحه سپیدِ هر لحظه مینویسند: «تو نباید بیهوده بگذری!»

هر جا و در هر جمعی قدم بگذارند، حضورشان محسوس است. ناگهان، در جمع گرما و حرارت میآفرینند. بانشاطها بهزودی با آنها میجوشند و تنبلها از آنها میگریزند و میپرهیزند.

حق با مولاناست:

کبوتـر با کبوتر، باز با باز

کند همجنس با همجنس پرواز

 

در افسانههای ایرانی آمده اسـت، پسرک تنبلی بـود که از فرط تنبلی زیر درخت دراز میکشید تا شاید کلاغی نوکی بر شاخهای بنوازد و میوهای جدا شـود و احیاناً در دهانش بیفتد!

تنبل منتظر شانس و اقبال، و تصادف و احتمال است و زرنگ و بانشاط بر این باور که اقبال و خوشبختی در دستهای ماسـت؛ در حرکت و تکاپوی ماسـت. از تو حرکت، از خدا برکت.

درخت و گیاه اگر تکاپو نکنند و ریشـه در خاک ندوانند، نه سیراب میشوند، نه در مقابـل تندبادها تاب میآورند.

تا یادم نرفته است بگویم و بخواهم: واژهها را بد معنا نکنیم، بد به کار نبریم. گفتیم زرنگ. گاه زرنگی را کلکزدن و نیرنگبازی معنا میکنند. در ایـن موقعیت، تنبل زرنگ اسـت! چون بسیاری تنبلها برای آنکه کاری نکننـد، کلک میزنند، نیرنگ به کار میبرند و دیگران میگویند: «زرنگ بازی درمیآورند!»

تنبلها کار نمیکنند و تنها کاری که میکنند، سر کار گذاشتن است! کلکزدن است. برخی تنبلها دچار تنبلی مغزند! توانایی فکری و مغزی خود را به کار نمیگیرند.

میگویند انیشتین فقط از 13 درصد توان مغزی خود استفاده کرد و انیشتین شـد. میگویند ظرفیت مغز انسان آنقدر است که میتواند 17 میلیون جلد کتاب 500 صفحهای را در خود نگهداری کند.

راسـتی ما با این همه توان چه میکنیم؟ چقدر از آن استفاده میکنیم؟

در بهترین شب سال، شب قدر، یکی از زمزمههای ما در دعای ابوحمزه این است: «اللهم انی اعوذ بک من الکسل و الفشل»: خدایا از تنبلی و بینشاطی به تو پناه میبرم.

و شگفتتر آنکه در اول هر سـال از خدا «حال» میخواهیم: «یـا مـحـول الحول و الاحـوال، حـول حالنا الى احسـن الحال.»

حال، مال تنبلمنشان نیست. حال خوب هدیه خداست به همه آنان که حرکتهای بزرگ و روحهای آسمانی دارند.

بزرگی گفته است: دو چیز در سرشت انسـانی هست که او  را بیچاره کردهاند: یکی حرص و آزمندی که انسان را از بهشت بیرون کرد، و دومی تنبلی که مانع شد انسان به بهشت برگردد! تنبلی ما را از رسیدن به بهشت باز میدارد.

نظر شما چیست؟ همین حالا میتوان نخستین قدم را به سمت بهشت برداشت.

پس به قول گویندهای ناشناس که در مجلس ابوسعید ابیالخیر گفت: «خدایش رحمت کند که برخیزد و یک گام فراپیش نهد»، ما نیز میگوییم: «خدایش رحمت کند که یک قدم به پیش بردارد.»

اولین قدم، مهمترین قدم اسـت. تنبلها همین را نمیدانند و نمیتوانند.

پس برخیز عزیزم!

تا بهشت یک قدم فاصله است!

۳۸۱
کلیدواژه (keyword): رشد جوان، سفر زندگی، روح هستی، محمدرضا سنگری
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.