شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

خانه معلم

  فایلهای مرتبط
خانه معلم

همیشـه دلم می‌خـواست بدانم خانه‌ی خانم معلّم چه‌ شکلی است.

بعضی‌وقت‌ها تصوّر می‌کردم خانه‌ی او کتابخانه‌ی بز‌‌رگی پر از کتاب دارد و یک میز مطالعه هم در آن هست که روی آن یک‌عالمه مداد و خودکار و کاغذ است.

یک روز زنگ نقّاشی اتّفاق جالبی افتاد.

خانم معلّم یک موضوع نقّاشی برایمان مشخّص کرد.

او روی تخته نوشت : خانه‌ی یک معلّم را نقّاشی کنید.

برق از سرم پرید. از تعجّب دهانم باز مانده بود. همان موقع تمام تصوّراتم در مورد خانه‌ی خانم معلّم مثل یک فیلم سینمایی از جلوی چشمانم رد شد.

چطور ممکن بود؟ خنده‌ی ریزی کردم و دست به کار شدم.

اوّل یک آپارتمان شبیه یک مداد کشیدم. بعد، از طبقه‌ی سوّم آن یک فِلِش کشیدم و داخل خانه را آن‌گونه که در ذهنم آمده بود، نقّاشی کردم ؛ یک خانه‌ با کتابخانه‌ای بزرگ.

خانم معـلّم بالای سرم ایستـاد. دستـش را بر شانه‌ام گذاشت و با خنده گفت: «ای‌کاش من هم این‌همه کتاب داشتم. اصلاً ای‌کاش نویسنده‌ی تمام این کتاب‌ها من بودم، آن‌وقت از قلب پاک و مهربان شما دانش‌آموزان در آن‌ها می‌نوشتم.))

هر دو خندیدیم... .

 


۱۵۹
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، قصه، خانه معلم، سمانه امینی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.