شنیدن کی بود مانند دیدن
۱۴۰۳/۰۱/۱۰
از قدیم گفتهاند و شنیدهایم که «شنیدن کی بود مانند دیدن؟»، اما واضح است که دبیر تاریخ نمیتواند همه وقایع تاریخی را برای دانشآموزان به تصویر بکشد و درباره همه وقایع و حتی وقایع مشهور هم فیلم سینمایی وجود ندارد و اگر هم باشد لزوماً منطبق بر تاریخ یا فهم دبیر از تاریخ یا متن کتاب درسی نیست. با وجود این، اگر دبیر بتواند واقعهای تاریخی را هرچه تصویریتر برای دانشآموزان عرضه کند، موفقتر است. اما چگونه؟ یک راهش استفاده از اطلس و نقشه است که محل واقعه را نشان بدهد. برای مثال درباره غزوه خیبر، با استفاده از کتاب اطلس غزوات رسول خدا(ص) محل دقیق خیبر را نشان بدهد یا نقشهای را از نرمافزارهای نور، مانند دانشنامه نبوی یا جغرافیای جهان اسلام انتخاب کند یا نقشهای معتبر از اینترنت بیابد. در گام بعدی باید تصویرهایی از خرابههای قلعه خیبر نشان دهد که در همان کتاب اطلس غزوات و سایر منابع فوق یافت میشوند. فرض کنید دبیر تاریخ قرار است درباره واقعه سقیفه بنیساعده تدریس کند. برای این کار با رجوع به کتاب مدینهشناسی اثر مرحوم استاد سید محمدباقر نجفی میتواند محل دقیق سقیفه را شناسایی و روی نقشه مدینه به دانشآموزان نشان دهد، سپس با جستوجویی در اینترنت، تصویرهایی از وضعیت فعلی سقیفه بیابد و آنها را هم در برابر دیدگان دانشآموزان قرار دهد. دبیر هنگام نشاندادن نقشه و تصویرها باید بهخوبی مکان مورد بحث را توصیف کند. برای نمونه درباره سقیفه بگوید: «سقیفه از ریشه سقف است بهمعنای سایبان و به بنای سقفداری گفته میشود که ایوان هم داشته باشد. برخی از طوایف عرب یا شاید همه آنها چنین جایی برای تصمیمگیری و مشورت در کارهای عمومی داشتند. دارالنَدوه در مکه همین کارکرد را برای قبیله قریش داشت. سقیفه بنیساعده ایوان سقفداری بود که در مدینه متعلق به طایفه بنیساعده، یکی از شاخههای خزرج بود و ظاهراً در حدود سیصد نفر گنجایش داشت. این سقیفه در حدود سیصدمتری مسجدالنبی و در سمت شمال غربی آن قرار داشت و سعد بن عُباده خزرجی که نامزد انصار برای خلافت بود، در نزدیکی آن زندگی میکرد و در این محل برای مشورت با بزرگان در امور مهم انصار حضور مییافت.»
در گام بعدی، دبیر باید کاری کند که دانشآموز بتواند واقعه را از ابتدا تا انتها در ذهن خود تصور کند. بنابراین برای همین مثال سقیفه باید منبعی داشته باشد که فارغ از نقد و تحلیل و رد و اثبات، خود واقعه را روایت کرده باشد که در اینباره میتوان به قسمتی از کتاب تشیع در مسیر تاریخ نوشته مرحوم استاد سیدحسین محمدجعفری مراجعه کرد که واقعه سقیفه را از ابتدا تا انتها مشابه یک فیلمنامه با ذکر گفتوگوهای اشخاص مهم و تأثیرگذار در این واقعه نوشته است. البته این هنر دبیر است که برای تدریس قسمتهای مهم از درس خود چنین منابعی را بشناسد یا شناسایی کند.
در گام بعدی میتواند روایتهایی جذاب و کمترشنیدهشده از واقعه مورد بحث را ارائه کند که اولاً تصویر کاملتری در ذهن دانشآموز شکل بگیرد و ثانیاً این تصویر در ذهن او ماندگار شود و حتی میتواند با انتخاب درست و دقیق گزارشها ذهن دانشآموز را درگیر تحلیل تاریخ و فهم چراییها کند. امروزه با انواع و اقسام نرمافزارها و وبگاهها و امکان جستوجو، یافتن چنین روایتهایی چندان دشوار نیست. برای مثال درباره همین سقیفه میتوان با کمک نرمافزارهای نور، مانند تاریخ ایران اسلامی و جغرافیای جهان اسلام، مطالبی جذاب به فارسی یافت و برای دانشآموزان ارائه داد. یک نمونه جالب، کتابی از رضاقلیخان هدایت با عنوان سفارتنامه خوارزم است. محمد امینخان، والی خیوه که خود را خوارزمشاه میخواند، در سال ۱۲6۸ق آقانیاز مَحرم را با چند نفر و با بعضی هدایا به دربار قاجار فرستاد و ناصرالدین شاه به صلاحدید امیرکبیر، رضاقلیخان هدایت (درگذشته 1288ق) را مأمور ساخت تا عازم خیوه شود و با خان خیوه درباره اسیران ایرانی و اوضاع سیاسی خوارزم مذاکره کند؛ علاوه بر آن، هدایت بهطور سرّی نیز مأموریت داشت تا قدرت نظامی و نحوه کشورداری خان خیوه را هم بررسی کند. هدایت شرح سفر خود را در این کتاب نوشته است. گفتوگوی هدایت و خان خیوه به مسائل مذهبی در آن ایام هم کشیده است. هدایت که در این گفتوگو خود را به تقیه از شافعیان ایران معرفی کرده است، از زبان شیعیان امامیمذهب در ایران، انتقادی به منطق سقیفه بنیساعده کرده که ظاهراً خان خیوه پاسخی برای آن نداشته است. دبیر میتواند این گفتوگو را بخواند و خلاصه آن را برای دانشآموزان به زبان ساده شرح دهد تا دانشآموز به آن فکر کند و ذهنش وارد تحلیل یک واقعه تاریخی بسیار مهم مانند سقیفه شود.
بخشی از گفتوگوی هدایت و خان خیوه را در اینجا میآورم تا روشن شود که چگونه نقل یک واقعه تاریخیِ رخداده در دوره قاجار میتواند موجب جذابیت بیشتر تاریخ صدر اسلام و فهم بهتر آن شود و نیز به دانشآموز نشان دهد، همانطور که در دوره قاجار بعد از گذشت چندین سده هنوز از مسائل صدر اسلام گفتوگو میشده، امروز هم این نیاز هست. هدایت به خان خیوه میگوید:
«من بنده در فارس نشوونما یافتهام و به سواحل و بنادر آنجا مکرر شتافتهام، قریب سیهزار نفر شافعیمذهب در آن نواحی هستند و همچنین در لارستان و سایر بلوکات فارس اهل سنت و جماعت بسیارند و کمال فراغت و آرام دارند، من نیز در میان آنها زیستهام و بر آن عقیدهام و غرضی در مطالب مذاهب ندارم؛ اما طایفهای در ایران هستند که آنها را امامیه گویند و در بعضی امورات حق با ایشان است و هر وقت که با علمای اهل سنت و جماعت مباحثه نمایند غالب شوند. از جمله گویند که: در مرض موت، حضرت رسولالله (ص) قلمدان و قرطاس بخواستند که وثیقه و وصیتنامه نگارند که امت گمراه نشوند. عمربن خطاب صریحاً منع نمود و این خود مشهور است. دیگر گویند که: اگر ایشان را به حضرت رسولالله (ص) ارادت و اخلاصی بود، چرا آن حضرت را بعد از رحلت بر زمین گذاشتند، به سقیفه بنیساعده تاختند و مردم را به خلافت خود مجبور و مأمور ساختند؟ از آن گذشته، اگر خلافت به وصیت است، حضرت رسول(ص) در غدیرخم علی(ع) را نصب فرموده بود، چرا تمکین نکردند؟ و اگر به اجماع عامه است، چرا ابوبکر به اجماع وانگذاشته، در خلافت عمر تصریح و حکم کرد؟ و اگر وصیت صحیح است، چرا عمر امر را بعد از خود به شورا واگذاشت؟ نه وصیت و نه اجماع را حجت دانست. مثلی در ایران مشهور است که یک بام و دو هوا نخواهد بود. از این قرار یک بام به چندین هوا اتفاق افتاده است و این طایفه امامیه حب رسول و آل او را مایه نجات دانند و به دوازده امام قائلاند و بر وفق آیات و اخبار عمل نمایند. و در این قوم زهاد و عباد و علما و فضلا بسیارند. خان خوارزم چون این سخنان را شنید لختی تعقل و تفکر نموده، گفت: عجب ارادتی به علی بن ابیطالب دارند.»
واضح است این پرسشهایی که هدایت به آنها اشاره کرده، چنانکه خان خیوه را به فکر فروبرده، فکر دانشآموزان را نیز به خود مشغول خواهد کرد و آنان بعد از مرور ماجرای سقیفه در ذهنشان و مشاهده تصویر ذهنی آن، وارد فهم و تحلیل این واقعه خواهند شد (البته با راهنمایی دبیر). غرض اینکه بسندهکردن به متن کتاب درسی و توضیح اجمالی آن، بعید است به یادگیری دانشآموزان بینجامد و چنانکه آمد، دبیر باید متن کتاب درسی را تصویری کند، چون از قدیم گفتهاند: «شنیدن کی بود مانند دیدن؟»
۲۸۸
کلیدواژه (keyword):
رشد آموزش تاریخ، یادداشت سردبیر، شنیدن کی بود مانند دیدن، سعید طاووسی مسرور