احتمالاً هر کداممان خاطره یا خاطرههایی از نظم یا بینظمی خودمان و دیگران داریم و معمولاً همه ما از منظمبودن، سروقتآمدن، سروقت انجامدادن کارها و... خوشمان میآید. اما گاهی به خودمان که میرسد، فکر میکنیم که: «سخت نگیر، حالا مگر با چند دقیقه این طرف و آن طرف رسیدن چه اتفاقی میافتد؟ مگر با یکی دو ساعت جابهجاشدن برنامه کار و درس، و... چه چیزی از دست میرود؟» و از این «مگر»ها معمولاً زیاد میتوانیم برای خودمان ردیف کنیم.
معمولاً هیچ کداممان از اذیتشدن و اذیتکردن دیگران خوشمان نمیآید و دوست داریم دیگران، حتی نزدیکترین آدمها به ما، ما را اذیت نکنند و ما هم سعی میکنیم، اهل اذیتکردن و ناراحتکردن دیگران نباشیم. اما گاهی حواسمان نیست که اگر قول دادیم، دیگران روی قول ما برنامهریزی میکنند و اگر به قول و وعدهای که دادهایم وفادار نباشیم، اذیت میشوند و ممکن است دیگر به ما اعتماد نکنند؛ همانطور که وقتی دیگران با ما بدقولی کنند، ناراحت میشویم. این هم یکی دیگر از جلوههای نظم و بینظمی است.
این اتفاقها دو روی سکهاند: آدمی که به قولش عمل نکند، آدم بینظمی است و به آدم بینظم کمتر میتوان اعتماد کرد. به همین دلیل معمولاً آدمهای بزرگ و موفق، کم یا زیاد، آدمهای منظمی هستند.
یکی از این آدمهای بزرگ و موفق کسی است که همین روزها (12 اردیبهشت) سالگرد شهادتش است و روز شهادت او، به عنوان «روز معلم» نامگذاری شده است. زمانی خاطرهای خواندم از استاد دکتر مهدی محقق، استاد و پژوهشگر بزرگ درباره استاد شهید مرتضی مطهری که به همین بحث مربوط بود.
دکتر تعریف میکند: «چند روز بعد از شهادت استاد، برای بررسی یادداشتهایش درباره موضوعی خاص، به خانه و اتاق کارش رفتم. وقتی یادداشتهای شهید مطهری را بررسی کردم، دیدم همه آنها در برگههای یادداشت (فیشهای) یک اندازه و با نظم مشخصی نوشته و چیده شده بودند که جستوجو بین آنها راحت بود و کموقت میگرفت.»
استاد محقق، به قول خودش به عنوان یک آدم دانشگاهی، از این همه دقت و نظم تعجب کرده بود.
یاد شهید مطهری گرامی باد.