شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

گل پژمرده

گل پژمرده

 

در این درس قصّه به مفاهیم زیر از کتاب درسی اشاره شدهاست:

- نشانههای (آ، ب ، د ) در کلمات پرتکرار آب، باد، ابر، باران؛

- چرخهی آب در صفحهی 45 کتاب علوم؛

- تماشای گلها در فصل 5 کتاب علوم؛

- کار با گِلسُفال در صفحهی 65 کتاب علوم؛

 

آفتاب که در آسمان پیدا شد، همه بیدار شدند. بابا سرکار رفت. مامان بچّه‌‌ها را به مدرسـه برد. گلهای خانه به آفتاب سلام دادند. اسباببازیهای امیرمحمّـد هم مشغول بازی شدند. قطار اسباببازی دور خانه میچرخید. یکدفعه سوت کشید و ترمز کرد! خرسی جلو آمد و پرسید: «چی شد؟ چرا ایستادی؟»

قـطار گفـت: «آنجـا را ببیـن. یکی از گلهای خانـه پـژمـرده شده اسـت.» اسبـاببـازیهـا دور گـل پژمـرده جمـع شـدنـد و گفتند: «آب، آب بیاورید.»

قطار با سرعت خودش را به آبپاش رساند و آن را با خودش آورد. آبپاش گفت: «بروید کنار. بروید کنار تا گل پژمرده آب بخورد.»

گل کمی آب خورد و حالش بهتر شد.

خرسی گفت: «ما باید به امیرمحمّد بگوییم که گلش پژمرده شده است.»

مداد رنگیها گفتند: «امیرمحمّد  گلش را خیلی دوست دارد. حتماً به او کمک میکند.»

 

ظهر

وقتی امیرمحمّد به خانه آمد، اسباببازیها گفتند یک خبر خیلی مهم داریم. خرسی شروع به صحبتکردن کرد. و گفـت: «امروز گلت پژمـرده بود؛ همـان گل که خیلی دوستش داری.»

امیرمحمّد با تعجب گفت: «گلم؟ چطور؟»

امیرمحمّد سریع به سراغ کتاب علوم رفت و از او پرسید: «چرا یک گل پژمرده میشود؟»

کتاب علوم گفت: «گلها به آب نیاز دارند.»

اسباببازیها گفتند: «ما به کمک آبپاش به او آب دادیم.»

کتاب علوم گفت: «گلها هم به نور خورشید و هم به سایه نیاز دارند.»

خرسی گفت: «چرا از خود گل سؤال نکنیم؟»

همه با هم پیش گل رفتند.

امیرمحمّد پرسید: «چرا پژمرده شدی؟»

گل بهآرامی گفت: «آب، آفتاب ...»

مادر وقتی متوجّه شد اتفّاقی افتاده است، جلو آمد و پرسید: «امیرمحمّد جان چه شده؟»

امیرمحمّد  گفت: «گلم پژمرده شده. امّا نمیدانم چرا؟ باید آن را ببرم مدرسه و از خانم معلّم  بپرسم.»

مادر گفت: «به موقع به آن آب دادی؟ حواست بود آن را کجا بگذاری تا آفتاب به اندازه به آن بتابد؟»

امیرمحمّد گفت: «آب و آفتاب چطور به گلم کمک میکننـد؟ آخـر هر چه به گلم آب میدهم، آفتـاب آن را خشک میکند.»

مادر گفت: «به نظرم فردا گلت را ببریم مدرسه تا از خانم معلّم  بپرسیم.»

 

صبح فردا

امیرمحـمّد گـلش را هم با خودش به مدرسه برد و آن را روی میز خانم معلّم گذاشت. ماجرا را برای خانم معلّم تعـریف کرد. خانم معلّم گفت: «من میتوانم کمک کنم حال گلت خوب شود.»

خانم معلّم کتاب فارسی را باز کرد و تصویر ابر و باد و باران را نشان داد. از بچّهها پرسید: «به نظر شما این تصویرها چه کمکی به گلها میکنند؟»

محسن گفت: «تا ابر نباشد، باران نمیبارد.»

علی گفت: گلها به آب نیاز دارند. ما هم وقتی تشنه و گرسنه میشویم، به آب و غذا نیاز داریم.

خانم معلّم  گفت: آب و غذا نیاز داریم، امّا هر کسی باید بهاندازه آب و غذا بخورد. گلها هم به آب و هم به خورشید نیاز دارند. امّا اگر به اندازه نباشد، گلها پژمرده میشوند.

محمّدحسین گفت: «من روزی هفت بار آب میخورم.»

امیـرمحـمّد گفـت: «من هـم پنـج بار از قمقمهام آب میخورم.»

احمد گفت: «ابرها باران دارند. بادها ابرها را جابهجا میکنند تا همهجا باران ببارند. خورشید کمک میکند گلها بزرگ شوند.»

خانم معلّم گفـت: «برای نگهداری از گلها باید بدانیم گلهایمان چقدر آب میخواهند و چقدر آفتاب لازم دارند.

خانم معلّم صفحهی 35 کتاب علوم را باز کرد و در مورد گلها برایمان گفت. بعد به همراه او به حیاط رفتیم و برگهای پاییزی درختان را تماشا کردیم. بعضی از آنها برگهای بزرگی داشتند. بعضی هم برگهای کوچک.

وقتی به کلاس آمدیم، کلّی گل در کلاس بود. همه با تَعجّب به آنها نگاه میکردیم.خانـم معلّـم  که وارد کلـاس شد، گفـت: «بچّه‌‌ها برای خودتان دست بزنید.

امروز روز دانشآموز است و این گلها هدیههای شما هستند.»

با خانم معلّم گلها را تماشا کردیم. اسمهایشان را پرسیدیم و با طرز نگهـداری آنها آشنا شدیم. خانم معلـّم  گفت: «بیایید دور هم جمع شویم و برای گلهایمان با گلِ سفـال گلدان درست کنیم. بعد آنها را رنگ کنیم.»

همه دور هم نشستیم. هر کسی با گلِ، گلدان درست کرد. آنها را پشت پنجره گذاشتیم تا خشک بشوند. کلاسمان پر شده بود از گل و گلدانهای رنگارنگ. وقتی زنگ خورد، همهی بچّه‌‌ها با گلهای رنگارنگ به خانه رفتند.

به خانه که رسیدم، جای گلم را عوض کردم تا حالش بهتر شود. به آبپاش هم گفتم باید دو بار در هفته به گلم آب بدهیم. گل جدیدم را هم کنار گلهای دیگر گذاشتم. حالا میدانم چطور مراقب گلهایم باشم.

 

۲۸۷
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، درس قصه، گل پژمرده، مهدی نجفی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.