شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

کارآگاه ویژه خشم وارد می‌شود

  فایلهای مرتبط
کارآگاه ویژه خشم وارد می‌شود

با اینکه فیل‌کوچولو قول داده بود دیگر موقع بازی‌کردن عصبانی نشود، نتوانست سر قولش بماند. او وقتی برای سوّمین بار قایم‌باشک را باخت، آن‌قدر عصبانی شد که با خرطومش، بوته‌ای را که پشت آن قایم شده بود، از جا در‌آورد؛ طوری که نزدیک بود چوب‌های بوتـه به صـورت میمون‌کوچولو بخورد. البتّه چون میمون‌کوچولو خیلی سریع و چابک بود، جا‌خالی داد و از ترس، بالای درختی در همان نزدیکی رفت. لاک‌پشت‌کوچولو هم از ترس آب دهانش را به سختی قورت داد و در لاک خود فرو رفت. سنجاب‌کوچولو هم که برای قایم‌باشک‌بازی، در سوراخ درختی پنهان شده بود، دید بهتر است دوباره به داخل سوراخ برگردد!

امّا بشنوید از مامان فیل‌کوچولو که از پشت پنجره‌ی خانه‌، بازی بچّه‌اش را زیر نظر داشت. او وقتی دید فیل‌کوچولو باز هم عصبانی شده، کلاهی را که برای چنین روزی کنار گذاشته بود، به همراه مداد و کاغذی برداشت و خودش را به محلّ بازی بچّه‌ها رساند. لاک‌پشت‌کوچولو با صدایی لرزان گفت: «فیل‌کوچولو باز هم عصبانی شد!» مامان فیل‌کوچولو گفت: «خودم دیدم لاک‌پشت‌کوچولو؛ ولی من که مامان فیل‌کوچولو نیستم!» همه یک‌صدا پرسیدند: «پس شما کی هستید؟» مامان فیل‌کوچولو کلاهش را به سر گذاشت، قلم و کاغذش را بیرون آورد و گفت: «من کارآگاه ویژه‌ی خشم هستم. کارم این است که دلیل عصبانیت‌های زیاد فیل‌کوچولو را کشف کنم.» فیل‌کوچولو که خوش‌حال بود یک کارآگاه ویژه، با آن کلاه مخصوص کارآگاهی، پیگیر دلیل عصبانیت او شده، گفت: «مامان...، یعنی کارآگاه ویژه... ببخشید! من برای این عصبانی‌ شدم که امروز از موقع شروع بازی، اصلاً برنده نشده‌ام؛ چون جثّه‌ام از بقیه‌ی دوستانم بزرگ‌تر است، هرجا قایم می‌شوم، خیلی زود پیدایم می‌کنند.» کارآگاه ویژه کمی فکر کرد و بعد از نگاه‌کردن به یادداشت‌هایی که از حرف‌های فیل‌کوچولو برداشته بود، از دوستان فیل‌کوچولو پرسید: «شما برای حلّ مشکل دوستتان چه پیشنهادی دارید؟» لاک‌پشت‌کوچولو از داخل لاکش گفت: «من می‌توانم موقع بازی لاک بابابزرگم را به فیل‌کوچولو قرض بدهم تا در آن قایم شود!» میمون‌کوچولو از بالای درخت داد زد: «این امکان ندارد، چون حتّی یکی از پاهای فیل‌کوچولو هم داخل آن، جا نمی‌شود!» کارآگاه ویژه‌ی خشم گفت: «حق با میـمون‌کوچولو است؛ این چاره‌ی خـوبی نیست و ممکن است فیل‌کوچولو باز هم عصبانی شود و کاری کند که دوستانش بترسند، یا از آن بدتر، کمی هم آسیب ببینند!» فیل‌کوچولو که دیگر عصبانی نبود، تازه فهمید چه کار بدی درحالت عصبانیت انجام داده است. به خاطر همین، حسابی شرمنده‌ی دوستانش شد و لپ‌هایش از شرمندگی گل انداختند. فیل‌کوچولو به خاطر اینکه بی‌خودی از دست دوستانش عصبانی شده بود، از آن‌ها عذرخواهی کرد. سنجاب‌کوچولو با شنیدن عذرخواهی فیل‌کوچولو، دل و جرئت پیدا کرد و از سوراخ درخت بیرون آمد و گفت: «من فکر بهتری دارم. به نظر من، روزهایی که می‌خواهیم قایم‌باشک‌ بازی کنیم، به جاهایی از جنگل برویم که درخت‌ها و گیاهان کهن‌سال‌تر و بزرگ‌تری دارند و فیل‌کوچولو می‌تواند پشت آن‌ها پنهان شود. تازه، می‌توانیم وقتی برای قایم‌باشک چشم می‌گذاریم، به فیل‌کوچولو وقت بیشتری بدهیم تا بتواند جای مناسبی برای قایم‌شدن پیدا کند.» کارآگاه ویژه‌ی خشم با خوش‌حالی گفت: «بفرمایید؛ هم دلیل عصبانیت فیل‌کوچولو پیدا شد و هم راه‌ برطرف‌کردن آن!» بعد هم سنجاب‌کوچولو را صدا زد و کلاه، مداد و کاغذ مخصوص کارآگاه ویژه‌ی خشم را به او داد تا اگر باز هم فیل‌کوچولو یا یکی دیگر از دوستانشان، از چیزی عصبانی شد، یک نفر در نقش کارآگاه ویژه‌ی خشم وارد صحنه شود و دلیل خشم و عصبانیت او و راه برطرف‌کردن آن را با هم‌فکری بقیه پیدا کند!

 


۲۲۶
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، تو می توانی، کارآگاه ویژه خشم وارد می شود، علی زراندوز
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.