شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

فیل کوچولو چطور مرتّب و منظّم شد؟

  فایلهای مرتبط
فیل کوچولو چطور مرتّب و منظّم شد؟

فیل‌کوچولو بعد از بازی‌ با دوستانش به خانه برگشت. او دید مادرش برعکس همیشه، ریخت و پاش اتاق او را جمع نکرده است. تعجّب کرد و تعجّبش وقتی بیشتر شد که از مادرش پرسید ناهارش را کجا گذاشته و مادرش جواب داد: «نمی‌دانم! در آشپزخانه گذاشته‌ام. اگر خوب بگردی، حتماً پیدایش می‌کنی.» فیل‌کوچولو که عادت داشت هر روز ناهارش مرتّب و منظّم روی میز چیده شده باشد، حسابی گیج شده بود. او بعد از کلّی جست‌وجو، ناهارش را که با شلختگی درون یکی از کابینت‌های آشپزخانه گذاشته شده بود، پیدا کرد. فیل‌کوچولو آن روز فهمید بی‌نظمی او به مادرش هم سرایت کرده، تا حدّی که مجبور شد کلّی لباس و ملحفه و پارچه را کنار بزند تا بتواند جلوی تلویزیون بنشیند! او امیدوار بود پدرش که به خانه آمد، راه‌حلّی برای این مشکل تازه، یعنی بی‌نظمی مادرش پیدا کند. پدر فیل‌کوچولو که به خانه آمد، طوری لباس‌ها و جوراب‌هایش را در خانه پخش و پلا کرد که فیل‌کوچولو اعصابش به هم ریخت. او تازه متوجّه شده بود که همیشه وقتی از مدرسـه به خـانه می‌آمد و وسایـل و لباس‌هایش را در خانه پخش و پلا می‌کرد، پدر و مـادرش چه حالی پیدا می‌کردند! موقع شام که شد، خیلی طول کشید تا بتواند تکه‌ای نان پیدا کند و بخورد. دلش برای روزهایی تنگ شده بود که تنها جای به‌هم‌ریخته، بی‌نظم و شلخته‌ی خانه، اتاق خودش بود. وقتی فیل‌کوچولو شامش را خورد، کلّی گشت تا توانست لیوانی تمیز پیدا کند که آب بخورد. دوباره یاد روزهایی افتاد که مادر و پدرش با دیدن اتاق به‌هم‌ریخته، لباس‌های در هم مچاله‌شده و اسباب‌بازی‌های پخش و پلای او حرص می‌خوردند و چندین‌بار درباره‌ی فایده‌ی داشتن نظم و ترتیب در زندگی به او می‌گفتند؛ امّا آن موقع‌ها فیل‌کوچولو اصلاً به حرف‌های مادر و پدرش توجّه نمی‌کرد و دوست داشت پدر و مادرش هرچه زودتر دست از سرش بردارند تا او بتواند به بازی‌کردنش ادامه دهد. او حالا خیلی دلش می‌خواست کمی از حرف‌های آن‌ها را به خودشان یادآوری کند! امّا خب، فیل‌کوچولو که خودش سال‌ها بی‌نظم و شلخته بود، نمی‌توانست پدر و مادرش را به خاطر بی‌نظمی‌شان نصیحت کند. تنها کاری که توانست انجام دهد این بود که به اتاقش برود و با هر سختی و دشواری که بود، آنجا را مرتّب کند. مرتّب‌کردن اتاق که تمام شد، فیل‌کوچولو هم حسابی خسته شد. امّا از دیدن اتاقی که همه‌ی وسایل، اسباب‌بازی‌ها، کتاب‌ها و دفترهایش در آن مرتّب و منظّم چیده شده بودند، حسّ و حال خوبی پیدا کرد. تازه پی برد که حق با مادر و پدرش بوده است و وجود نظم و ترتیب حال همه را خوب می‌کند. فیل‌کوچولوی خسته، با زحمت و بعد از کلّی جست‌وجو، متکّا و پتویش را از میان وسایل به‌هم‌ریخته‌ی بیرون اتاقش پیدا کرد و در اتاق خود، که حالا برعکسِ صبح همان روز، تنها جای مرتّب و منظّم خانه بود، به خواب رفت! وقتی پدر و مادر فیل‌کوچولو مطمئن شدند او خوابش برده، با هم شروع به صحبت کردند. پدر فیل‌کوچولو گفت: «مثل اینکه راهکار جغد دانا، مؤثّر بود و کوچولوی ما هم نظم و ترتیب را یاد گرفت.» مادر فیل‌کوچولو در حالی که با نگرانی به آشپزخانه و اتاق‌های به‌هم‌ریخته نگاه می‌کرد، گفت: «ولی چند روز طول می‌کشد ریخت و پاش امروز را جمع کنیم.» پدر فیل‌کوچولو، به بچّه‌اش که خواب بود، نگاه کرد و گفت: «در عوض، برای همیشه از جمع‌کردن ریخت و پاش‌ او راحت شدیم و حالا ما هم یک بچّه‌ی مرتّب و منظّم داریم!»

 


۵۴۶
کلیدواژه (keyword): رشد نوآموز، تو می توانی، فیل کوچولو چطور مرتب و منظم شد، علی زراندوز
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.