پایهی
اول و دوم که بود وقتی به او میگفتم:
«...=۳+5» زود جواب میداد:
«۸» یا وقتی شکل بالا را به او میدادم،
زود مربعها را میشمرد
و جواب را مینوشت: «50». اما اگر
میگفتم: «فلانی 20 تومان پول
دارد و از دوستش 25 تومان دیگر قرض میکند،
حالا او در مجموع چقدر پول دارد؟» دیگر زود جواب نمیداد
و باید بیشتر فکر میکرد.
وقتی رفت پایهی
سوم و چهارم، اگر در برگه میدید:
«... =4*3» زود جواب مینوشت:
«12» یا اگر این شکل را بین سؤالها
میدید، زود جواب آن را مینوشت؛
ولی اگر سؤالی بود که میگفت:
«یک جعبهی 36 تایی شیرینی را
بین 9 نفر پخش میکنیم، به هر کدام چه
تعداد شیرینی میرسد؟» دیگر زود جواب
نمیداد یا حتی مجبور میشد
سؤال را دوباره بخواند تا بتواند جواب درست را بنویسد.
بزرگتر
شد و رفت پایهی پنجم و ششم، آن
موقع هم سؤالات عددی و تصویری را زودتر و راحتتر
حل میکرد؛ اما وقتی نوبت به سؤالهای
جملهدار، ماجرادار، داستاندار
یا بهطور کلی به مسئله میرسید،
دیگر حلکردنش مثل قبلیها
برایش ساده نبود. با اینکه شاید جملات مسئلهای
را چند بار میخواند و دستهبندی
میکرد یا حتی اطلاعات مسئله
را خُردخُرد یادداشت
میکرد؛ اما باز هم حلکردن
مسئله برایش ساده نبود.
خود من هم گاهی برای درک
بعضی مسائل به مشکل بر میخورم؛
مثلاً برای درک مفهوم عدالت دوبهشک
شده بودم که آیا امکانات باید بهطور
مساوی بین اقشار جامعه توزیع شود تا عدالت برقرار شود یا اینکه هر که بامش بیش
برفش بیشتر، معنی واقعی عدالت است. پیش خودم میگفتم
شاید اگر مدرسههای غیردولتیِ
پرامکانات که در شهرهای
بزرگ هست، در نقاط متعدد کشور هم باشد، لااقل یکی از مصادیق عدالت آموزشی رعایت
شده است، یا اینکه معتقد بودم برای تحقق عدالت آموزشی حتماً باید کتابها
و تجهیزات کمکآموزشیای
که در بعضی از شهرها هست، در دسترس همه قرار گیرد. بهطور
کلی همیشه اینگونه
به مسئله نگاه میکردم که «ترینها»
را کجاها دارند، همان را بین همه توزیع کنیم؛ اما زمانی که تصویر زیر را دیدم،
تازه فهمیدم که اتفاقاً مساوی تقسیمکردن
امکانات گاهی حتی مصداقی از بیعدالتی
است.
واقعاً این تصویر در درک
مفهوم عدالت و مساوات به من کمک بسیاری کرد و من از طریق این عکس بود که با اصل
مطلب آشنا شدم. اینجاست که میفهمیم
تصورکردن برای انسان سختتر
از تصویردیدن است و افراد
تصویر را راحتتر از تصور میتوانند
بپذیرند و بفهمند. تازه یاد مشکل بچهها
در حل مسئله افتادم. دریافتم که بچهها
مشکلی در مورد راهحلهای
یک مسئله ندارند. آنها
فقط نمیتوانند مطلب اصلیِ
مسئله را از آن استخراج کنند. حلقهی
گمشدهی
بین اطلاعات مسئله و حل مسئله «درک مسئله» است. اینکه بچهها
بفهمند «الان مشکل کجاست؟» پاشنه آشیل آنهاست.
مشکل زرافهای
نام مجموعهکتابهایی
است که از طریق تصویر کمک میکند
بچهها مسئله را بهتر درک کنند.
محتوای این کتابها به این صورت است
که هر بار قصهای برای بچهها
بیان میشود که در آن زرافه
به مشکلی بر خورده است. سپس، بچهها
باید بهجای شخصیتهای
داستان فکر و به زرافه کمک کنند. در ادامه نمونهای
از محتوای یکی از داستانها
را نقل میکنیم.
یکی بود، یکی نبود،
غیر از خدا، هیچکس
نبود.
جنگل کوچکی بود که در آن یک
زرافه و یک لاکپشت و یک فیل و یک
میمون و یک جغد زندگی میکردند.
در این جنگل همهی
حیوانات در کارها به هم کمک میکردند
و اگر کسی به مشکلی بر میخورد،
بقیهی حیوانات همیشه او را یاری
و مشکلش را حل میکردند. بهخصوص
زرافه که همیشه بهسبب گردن درازش
بیشتر از بقیه به مشکل میخورد؛
مثلاً اگر غذا میپرید توی گلوی لاکپشت،
فیل با پای پهن و نرمش به پشت لاکپشت
میزد و لاکپشت
هم چندتا سرفه میکرد و تکهی
غذا بیرون میپرید؛ ولی هر وقت
غذا تو گلوی زرافه میپرید،
باید اینقدر سرفه میکرد
تا غذا از دهانش خارج
شود؛ اما هر چقدر هم سرفه میکرد،
غذا هنوز کلی راه داشت تا از پایین گلویش بالا بیاید و به دهانش برسد.
یا مثلاً موقع آبخوردن
که میشد، فیل خیلی راحت با
خرطومش آب را بالا میکشید
یا میمون با دستش آب میخورد؛
اما زرافه هر کاری میکرد
گردنش به رودخانه نمیرسید،
برای همین مجبور میشد
پاهایش را از هم باز کند و دراز بکشد تا بتواند مقداری آب بخورد.
غیر از اینها،
دیدهاید کسی که سرما میخورد
وقتی آب دهانش را قورت میدهد،
گلویش درد میگیرد؟ میمون و فیل و
لاکپشت و جغد هم وقتی سرما میخوردند
و آب دهانشان را قورت میدادند،
گلویشان میسوخت؛ ولی زرافهی
بیچاره وقتی سرما میخورد
و آب دهانش را قورت میداد،
از آن بالا میسوخت تا برسد به آن
پایین! واقعاً خدا را شکر که گردن ما آنقدر
بلند نیست!
خلاصه، زرافهی
قصهی ما سرما خورده و دکتر
برایش شربت گلودرد نوشته بود؛ اما زرافه نه دست داشت که بتواند در شربت را باز کند
و نه میتوانست شربت را
برساند به دهانش که آن بالاهاست. برای همین، بقیهی
حیوانات جنگل تصمیم گرفتند که هر روز یکی از آنها
به زرافه در خوردن شربت کمک کند. اما چطوری؟
خب، از اینجا به بعد به
خلاقیت شما و ابزار در دسترس و هدفتان بستگی دارد.
بچهها
قرار است جای تکتک حیوانهای
جنگل فکر کنند و بر اساس تواناییهای
هر حیوان یک راهحل ارائه دهند؛ اما
شما معلم خلاق باید قالب ارائهی
راهحلشان را هدایت کنید؛ مثلاً
بچهها میتوانند
نقاشی دستگاه یا روشی را که هر حیوان کمک میکند،
بکشند یا اینکه با آجرهای خانهسازی
آن دستگاه یا راهحل را بسازند یا با
نمایش عروسکی آن را اجرا کنند.
خلاصه که مشکلات زرافه یک
روش بسیار تصویری برای بچههاست
که از طریق آن تمرین میکنند
تا مسئله را خوب درک کنند. بعد از مدتی که بچهها
از این سبک داستان استفاده کردند، توجهشان به جزئیات مهم مسئله بیشتر جلب میشود
و میتوانند بین اجزای یک مسئله
رابطه برقرار کنند؛ اجزایی
که برای درک یک مسئله خیلی مهم هستند.
در شمارهی
بعد میخواهم یک بازی با محوریت حل
مسئله معرفی کنم. پس تا شمارهی
بعد خدا نگهدار!