شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

کلیدهای موفقیت در ارتباط با دانش‌آموزان

  فایلهای مرتبط
کلیدهای موفقیت در ارتباط با دانش‌آموزان
برای اینکه بتوانیم به ذهن دانش‌آموز راه پیدا کنیم، نخست باید به دل او نفوذ کنیم. دانش‌آموزان تنها زمانی می‌توانند به‌درستی فکر کنند که به‌درستی احساس کنند. این ارتباط بالغ-کودک1‌، پیوندی اساسی با نوع اظهارنظرها و کلمه‌های بزرگ‌ترها دارد. کلمه‌های ناسالم والدین و معلمان می‌توانند به کودکان پیام‌های مخربی برسانند و باعث شک و تردید آنان درباره خودشان شوند. پیام‌های مناسب و سالم می‌توانند به سلامت روان کودکان کمک و آن‌ها را به اعتماد به واقعیت‌های درونی خودشان هدایت کنند.

معلمی که با موقعیت سخن می‌گوید، نه با شخصیت!

اصل «درباره موقعیت2 صحبت کنید، نه درباره شخصیت3 و منش دانش‌آموز»، اصل اساسی ارتباط است. این اصل در تمام برخوردهای معلم و دانش‌آموز معنا پیدا می‌کند. جوهر ارتباط مؤثر در این است که معلم بتواند در شرایط گوناگون از این اصل به‌درستی استفاده کند. اگر این اصل در رویه‌های کلاسی به کار گرفته شود، نحوه برخورد معلم با دانش‌آموز را به‌طور اساسی تغییر خواهد داد، نحوه ابراز خشم و تفهیم دستوراتش را، نحوه انتقاد یا تمجیدش را، نحوه ارزیابی و گروه‌بندی نمراتش را، نحوه تسلی‌دادن و اطمینان بخشیدنش را، نحوه معمول امتحان‌گرفتن و نحوه صحبت‌کردنش را.

در ادامه، برخورد دو سنخ (تیپ) معلم با دانش‌آموزان بررسی می‌شود: معلمی که به موقعیت دانش‌آموز توجه می‌کند، و معلمی که منش و شخصیت دانش‌آموز را قضاوت می‌کند. تفاوت میان ارتباط مؤثر و نامؤثر4  در این موارد مشهود است:

- دانش‌آموز به‌طور ناخودآگاه فراموش کرده بود باید کتاب امانتی را به کتابخانه برگرداند. معلم سنخ اول، با تأکید بر موقعیت، توجهی به این موضوع نشان می‌دهد و می‌گوید: «کتابت باید به کتابخانه برگردانده شود، موعدش تمام شده.» اما معلم سنخ دوم، بر منش دانش‌آموز تأکید می‌کند و می‌گوید: «تو خیلی بی‌مسئولیتی! همیشه تأخیر داری و فراموش می‌کنی! چرا کتاب را به کتابخانه برنگرداندی؟»

- دانش‌آموز، به‌طور ناخودآگاه، رنگ را بر زمین ریخته است. معلم سنخ اول، با توجه به موقعیت، می‌گوید: « وای! می‌بینم که رنگ ریخته شده است. کمی آب و یک کهنه لازم داریم.» اما معلم سنخ دوم، با تأکید بر منش دانش‌آموز می‌گوید: «تو خیلی دست‌وپا چلفتی هستی! آخر چرا این‌قدر بی‌دقتی؟»

- نوجوان با سر و وضعی نامنظم، موهای ژولیده و لباس‌های چین و چروک‌دار به مدرسه می‌آید. معلم سنخ اول می‌گوید: «قطعاً لازم است وضع لباس‌هایت اصلاح شود.» اما معلم سنخ دوم می‌گوید: «تو همه چیزت بی‌نظم و کثیف است. لباس‌هایت نامرتب هستند و موهای سرت به هم‌ریخته‌اند. ذهنت هم عیب کرده است. برای تو چه اتفاقی افتاده؟ اگر سر و وضعت را درست نکنی، از کلاس اخراج می‌شوی!»

- دانش‌آموز در امتحان انگلیسی نمره قبولی نمی‌گیرد. معلم سنخ اول درباره خود این وضعیت صحبت می‌کند و می‌گوید: «من نگران درس انگلیسی تو هستم. باید انگلیسی‌ات بهتر شود. می‌توانم کمکی بکنم؟» معلم سنخ دوم درباره شخصیت دانش‌آموز صحبت می‌کند و می‌گوید: «تو پسری زرنگ و با هوش هستی، چطور شد که نمره نیاوردی؟ بهتر است که به جای کارهای دیگر به درست بچسبی.»

در تمام موقعیت‌های گفته‌شده، معلم سنخ اول توجه و مراقبت خود را نشان می‌دهد و معلم سنخ دوم اضطراب و انزجارش را. یکی تلاش می‌کند مشکل را حل کند و دیگری مشکلی ایجاد می‌کند.

 

مدیریت خشم در کلاس: راهنمای عملی معلمان

هنگام سخنرانی در جمع دانشجومعلمان، متوجه شدم هیچ‌یک از آنان آموخته‌ای نداشتند که در حال عصبانیت، با دانش‌آموزی که سبب خشم و آزار معلم شده است، چگونه رفتار کنند. یکی از آن‌ها اظهار کرد: نبود احساس خشم در معلمان ارزشمند است. آن‌ها فکر می‌کردند معلم خوب هیچ‌گاه عصبانی نمی‌شود. واقعیت‌هایی وجود دارد که جلوگیری از خشم را غیرممکن می‌سازند، مانند کلاس‌های پرهیاهو، سؤال‌های بی‌پایان و بحران‌های ناگهانی. معلم کارآمد نه به خود آسیب می‌رساند و نه نقش قدیس یا فرشته را بازی می‌کند. او از احساسات بشری‌اش آگاه است. ممکن است همیشه صبور و بردبار نباشد، اما همیشه درست و قابل‌اعتماد است. او از خشم خود هراسی ندارد، زیرا آموخته است که خشمش را چگونه بیان کند و در عین حال به کسی آسیب نرساند. حتی زمانی که عصبانی است، بدون اهانت با دانش‌آموزان برخورد می‌کند و به شخصیتش آسیب نمی‌زند. شعار معلم این است: «جدیت، آری! بی‌احترامی هرگز!». او به شاگرد نمی‌گوید به چه کسی شبیه است و چه خواهد شد. معلم آگاه، وقتی عصبانی می‌شود، واقع‌بین باقی می‌ماند. او آنچه را احساس می‌کند، آنچه را می‌بیند و آنچه را انتظار دارد، شرح می‌دهد. او به مشکل حمله می‌کند، نه به شخص. اگر بگوید: «من ناراحت هستم»، «من دیگر میل به انجام کاری ندارم» و «من سخت عصبانی هستم»، خطر کمتری دارد تا اینکه بگوید: «تو موذی هستی»، «ببین تو چه دسته‌گلی به آب داده‌ای» و «تو خیلی نفهمی» یا «تو فکر می‌کنی کی هستی؟»

 

- محمد، کودک پنج‌ساله، سنگی برداشت و به طرف یکی از دوستانش پرت کرد. خانم فرزان، مربی پیش‌دبستانی، او را دید و با صدای بلند گفت: «من این کار تو را دیدم. این کار تو اوقات خانم فرزان را تلخ می‌کند. سنگ‌ها برای این نیستند که تو آن‌ها را به طرف کسی پرت کنی. آدم‌ها برای صدمه‌زدن نیستند.»

خانم فرزان جمله‌های توهین‌آمیز و شرم‌آوری نظیر این جمله‌ها را به‌عمد به کار نبرد:

«تو مگر دیوانه‌ای؟»

«ممکن بود دوستت را زخمی کنی.»

«ممکن بود ناقصش کنی. این چیزی است که می‌خواهی؟»

«تو بچه وحشی و بی‌رحمی هستی.»

- در حین تمیزکردن مهدکودک، خانم مربی بچه‌ها را کمک می‌کرد تا بلوک‌های آموزشی را جمع کنند. دُرسا دست به بلوک‌هایش نزد و از کمک به دیگران سرباز زد.

خانم مربی گفت: «دُرسا، هنوز چند تا بلوک دیگر باقی‌مانده که باید جمع شوند.»

دُرسا جواب داد: «دلم نمی‌خواهد این کار را بکنم. این کار را هم نخواهم کرد.»

خانم مربی با لحن راسخی گفت: «قانون این است که آخر کار همه‌چیز را جمع کنیم و بگذاریم سر جای اولشان.»

دُرسا جواب داد: «شما جمعشان کنید. من جمعشان نمی‌کنم.»

معلم با لحن تندی گفت: «پاک عصبانی‌ام. بهتر است این گفت‌وگو را تمام کنیم.»

دُرسا گریه‌کنان گفت: «خواهش می‌کنم خانم مربی! تمامش نکنید. من بلوک‌ها را برمی‌دارم.»

دُرسا رفت و کار را انجام داد. خانم مربی جواب داد: «بابت این کارت ممنونم.»

این مربی رفتاری قاطع و مؤثر داشت، بدون آنکه دچار تردید بشود. خواسته‌اش را بیان کرد و بدون توهین اصرار ورزید تا خواسته‌اش به انجام برسد. او خود را درگیر توضیح و تفصیل طولانی نکرد، در عوض احساساتش را بیان کرد و توقعاتش را آشکار بر زبان آورد.

 

دانش‌آموزان پیچیده و راهکار کاهش خصومت

معلم آگاه، دانش‌آموز را دوستان ساده و معمولی خود به حساب نمی‌آورد. او دانش‌آموزان را انسان‌هایی پیچیده می‌داند که می‌توانند از چیزی نفرت داشته باشند، چیزی را دوست داشته باشند و دمدمی‌مزاج5 باشند. وابستگی دانش‌آموزان به معلمانشان به خصومت یا نفرت منجر می‌شود. برای کاهش خصومت یا نفرت، معلمان باید فرصت‌ها و موقعیت‌هایی را فراهم کنند که دانش‌آموزان بتوانند استقلال و انتخاب را تجربه کنند. هر چه دانش‌آموز خودمختاری و اعتمادبه‌نفس6 بیشتری داشته باشد، دشمنی و انزجار کمتری خواهد داشت. دانش‌آموزان خوششان نمی‌آید کسی به خودمختاری آنان تجاوز کند. بر این اساس، در مواردی که به زندگی دانش‌آموز در مدرسه مربوط می‌شود، معلم می‌تواند به او حق انتخاب و حق اظهارنظر بدهد. معلمی در تأیید این نکته می‌گفت: «وقتی اصل محترم‌شمردن خودمختاری دانش‌آموز را پذیرفتم، راه‌های زیادی برای به‌کارگیری آن در کلاس پیدا کردم.» برای مثال:

- برف شروع به باریدن کرد. بچه‌ها جیغ و ویغ‌کنان خودشان را به پنجره کلاس رساندند و با شور و شعفی کودکانه محو تماشا شدند. قشقرقی به پا کرده بودند که من پیشنهادی به آن‌ها کردم و خواستم خودشان انتخاب کنند. به آن‌ها گفتم: «می‌توانید ساکت بمانید و برف را تماشا کنید، یا می‌توانید برگردید سر درستان. خودتان انتخاب کنید.» بلافاصله سر و صداها خوابید. بچه‌ها با آرامشی سرشار از شور و شادی، بارش برف را تماشا می‌کردند.

- برای تکلیف خانه، دو مجموعه مسئله ریاضی به بچه‌ها دادم تا خودشان انتخاب کنند. مجموعه اول شامل ده مسئله بود و مجموعه دوم پانزده مسئله داشت. علی، دانش‌آموز ده‌ساله، هاج و واج ماند و گفت: «من اصلاً نمی‌توانم کار اضافی انجام بدهم.» در پاسخ به او گفتم: «هر کدام از این دوتا را که فکر می‌کنی برایت بهتر است انجام بده.» علی در جوابم گفت: «به گمانم حل مجموعه پانزده‌تایی برای من ضرر و زیانی نخواهد داشت.»

در پایان، مشاهده فیلم کوتاه نویسنده را که به مطالب ذکر شده مربوط است، پیشنهاد می‌کنم.

 

 

پی‌نوشت‌ها

1. adult-child communication

2. situation

3. personality

4. ineffective communication

5. ambivalent

6. self-dependence

 


۲۵۵
کلیدواژه (keyword): رشد معلم، شایستگی های معلمی، کلیدهای موفقیت در ارتباط با دانش آموزان، دکتر محمد نیرو
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.