شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

جادوی زبان عزت‌بخش

  فایلهای مرتبط
جادوی زبان عزت‌بخش
ارتباط و آموزش مؤثر نیازمند همکاری است و بهترین راه برای جلب همکاری دانش‌آموزان این است که آن‌ها را به تصمیم‌گیری تشویق کنید. وقتی دانش‌آموزان به تصمیم‌گیری دعوت می‌شوند، احساس می‌کنند دیدگاه‌ها و ‌نظرهایشان اهمیت دارد و در فرایند یادگیری مشارکت دارند. این باعث می‌شود احترام آن‌ها به خودشان و به معلمشان افزایش یابد. همچنین، مشارکت برای آن‌ها فرصت فراهم می‌کند که مسئولیت خود را در یادگیری به عهده بگیرند. این شرایط هم انگیزه، همکاری و تعهد به یادگیری ایجاد می‌کند و از خودسری کاسته می‌شود. این یادداشت با الهام از کتاب «روابط معلم و دانش‌آموز»، نوشته‌هایم گینات تدوین شده و تقدیم معلمان ارجمند می‌شود.

احترام به خودمختاری کودکان؛ نقطه‌آغاز همکاری مثبت

کودکان، همچون بزرگ‌سالان، دوست ندارند کسی به آن‌ها دستور دهد، چیزی را به آن‌ها دیکته کند یا آن‌ها را زیر فشار قرار دهد. بهتر است معلمان در رفتار با شاگردان، احترام به خودمختاری ایشان را نشان دهند و از جمله‌های امری اجتناب کنند. توصیه می‌شود، معلمان به جای دستوردادن، به شکل توصیفی و تشریحی بیان کنند که چه باید انجام شود. به این نمونه‌ها توجه کنید:

معلم الف: «این صدا آزاردهنده است.»

معلم ب: «بس کن این صدا را!»

معلم الف: «تمرین‌های حساب در صفحه‌شصت قرار دارد.»

معلم ب: «کتاب‌های حسابتان را بیرون بیاورید و صفحه‌شصت را باز کنید.»

معلم الف: «کتاب روی زمین افتاده (و جمله‌بعدی، اگر لازم بود: جای این کتاب روی میز است.).»

معلم ب: «کتابت را بردار.»

معلم الف، در باز است (و جمله‌بعدی اگر لازم بود: باید بسته شود.).»

معلم ب: «در را ببند!»

معلم ب به دانش‌آموزان می‌گوید چه کار بکنند، اما معلم الف از دستوردادن اجتناب می‌ورزد. معلم الف فقط موقعیت را تشریح می‌کند. اینکه چه کاری باید انجام شود، از گفته‌معلم آشکار می‌شود و  آنچه باید انجام شود نتیجه‌گیری خود دانش‌آموز است، نه دستور معلم.

بعضی از معلم‌ها به واسطه‌بخش‌بخش‌کردن تقاضاهایشان و افزودن بر تعداد آن‌ها، مقاومت و بدرفتاری ایجاد می‌کنند. در اینجا، مثالی از عملکرد یک معلم ارائه می‌شود:

1. خیلی خب، از همه‌شما می‌خواهم دفترهای املا را ببندید.

2. مدادهای قرمزتان را کنار بگذارید.

3. خب، بس است. دفترهای املایتان را ببندید.

4. دفترهای املا را بگذارید داخل میز تحریرتان.

5. دم دستتان نباشد!

6. کتاب‌های ریاضی را باز کنید و بگذارید مقابلتان روی میز.

7. حالا خوب شد. فقط کتاب‌های ریاضی‌تان روی میز باشد.

8. خوب است که صاف بنشینید. آدم‌های تنبل به درد کار ما نمی‌خورند، مگر نه؟

9. حالا بهتر شد. خب مدادهای سیاهتان را در بیاورید.

10. صفحه‌شانزده کتاب را باز کنید.

این ده دستور، ضروری و مفید نبودند و سبب پدیدآمدن انزجار و کندشدن جریان یادگیری می‌شوند. یک اعلام مختصر، «حالا وقت ریاضیات است؛ تمرین‌های صفحه‌شانزده»، خودمختاری بیشتری به دانش‌آموزان می‌داد و حس همکاری قوی‌تری ایجاد می‌کرد. وقتی از دانش‌آموز خواسته می‌شود کاری را انجام دهد، اگر پیام آمرانه و انتقادی نباشد، نتیجه، همکاری خواهد بود؛ در غیر این صورت ممکن است مقاومت پدید آید.

 
خَلق خیالی و کار گروهی: رویکردی جذاب برای دادن اعتمادبه‌نفس به دانش‌آموزان

به دانش‌آموزان بگویید آنچه را در واقعیت نمی‌توانید به آن‌ها آموزش دهید، در خیال خودشان بسازند. برای مثال، خانم معلم پایه‌چهارم، داستانی با عنوان «پنج برادر دینی» برای بچه‌ها ‌خواند. هر دانش‌آموز ‌باید تصویر آنچه را از این پنج برادر شنیده بود رسم می‌کرد و سپس به‌صورت مسابقه می‌دوید و نقاشی‌ را بالای سر خود نگه می‌داشت. به این ترتیب، هر کس بلندتر از دیگری داد می‌زد تا شاید در رقابت با دیگران پیروز شود و توجه خانم معلم را به خود جلب کند.

اولین برخورد ناگهانی خانم معلم این بود که با فریاد بگوید: «اگر از جایتان بلند شوید، وای به حالتان! کسی هم مرا صدا نکند!» و حرف‌های دیگری از این قبیل. اما خانم معلم این بار از این حرف‌ها نزد. در عوض به آن‌ها گفت: «دلم می‌خواست همه‌نقاشی‌هایتان را با هم ببینم. شاید شما بتوانید به همدیگر کمک کنید. هر کس با بغل‌دستی خودش تبادل‌نظر کند، من هم سر می‌زنم و نظرم را می‌گویم.»

بچه‌ها آرام شدند. تنها صدایی که به گوش می‌رسید، زمزمه‌ها و پچ‌پچ‌های هیجان‌زده‌شان بود. کار گروهی موفقی از آب درآمد.

خانم معلم با رفتار مهربان و ملایم خود، میان دانش‌آموزان حس همکاری پدید آورد. او از امر و نهی خودداری کرد و دستور نداد. چیزی را که نمی‌توانست به‌طور عملی به آن‌ها بدهد، با شیوه‌ای نمادین داد و از این طریق باعث شد کار گروهی به وجود آید و دانش‌آموزان بتوانند اعتمادبه‌نفس پیدا کنند.

در پایان این بخش، مشاهده‌ فیلم کوتاهی از نویسنده در ارتباط با این مطالب را توصیه می‌کنم.

 
راهکارهای جذاب برای ایجاد ارتباط مؤثر در ادبیات کلامی معلم

ادبیات کلامی معلم در ارتباط معلم و دانش‌آموز مؤثر است. برای ایجاد تأثیر مناسب به این ملاحظات توجه کنید.

۱. پیشینه‌دانش‌آموز را در نظر نگیرید: وقتی با دانش‌آموز روبه‌رو هستید، برای رسیدن به هدف خود، بهتر است پیشینه‌دانش‌آموز و خانواده‌اش را در نظر نگیرید و در این‌باره از وسوسه‌کاوش بپرهیزید. به جای آن، روی نیازهای دانش‌آموزان متمرکز شوید. در تربیت، هیچ جایی برای جمله‌های متداول و بی‌شماری که در آن‌ها بیماری تشخیص داده می‌شود و آینده‌آن هم پیش‌بینی می‌شود، وجود ندارد:

ـ تو خیلی بی‌مسئولیتی. غیرقابل‌اعتمادی. آدم‌بشو نیستی.

ـ عاقبتتان گدایی است. زندان است. اداره‌آگاهی است.

ـ تو ننگ مدرسه‌ای. ننگ خانواده‌ای. ننگ کشوری.

 

۲. اصل «برچسب‌زدن ممنوع» را رعایت کنید. اگر معلمان این اصل را به‌خوبی درک کنند و به کار ببندند، می‌توانند حتی در لحظات پردردسری که دانش‌آموزان با مشکلات مواجه می‌شوند، مفیدتر باشند. برای مثال، وقتی امیر، دانش‌آموز ده‌ساله، از بی‌دقتی روی تخته‌سیار کلاس افتاد و آن را انداخت، وحشت‌زده شد. آقا معلم در چنین موقعیت‌هایی معمولاً به او می‌گفت: «تو چته پسر؟ خیلی دست و پا چلفتی هستی. چرا این‌قدر بی‌دقتی؟ حالا چرا مثل آدم منگ ایستادی؟ منتظر چی هستی؟...»

اما این بار به جای برچسب‌زدن و تذکردادن، درباره‌موقعیت پیش‌آمده صحبت کرد و پاسخی متفاوت از همیشه خلق کرد. او گفت: «این تخته‌های سیار هم عجب دردسری دارند. بهشان که دست می‌زنی، می‌افتند.»

امیر از این پاسخ غیرمنتظره‌معلم تعجب کرد. معلم تخته را از زمین بلند کرد، ماژیک را برداشت و آنجا را که به‌هم‌ریخته بود، جمع کرد. چشمان امیر گواهی می‌داد که چقدر از یاری معلمش سپاسگزار است.

 

۳. با دانش‌آموزتان همچون مهمان خود صحبت کنید. معلم فهمیده، با دانش‌آموزانش همان‌طور صحبت می‌کند که در خانه با مهمانانش. اگر مهمانش، خانم احمدی، موقع رفتن چترش را جا بگذارد، خانم معلم به دنبالش نمی‌دود و داد نمی‌زند که: آدم گیج! هر بار که به خانه‌من می‌آیی، چیزی یادت می‌رود. هر دفعه باید چیزی را جا بگذاری! حتماً اگر آن سرت به تنت بند نبود، آن را هم فراموش می‌کردی. دلم می‌خواهد زنده باشم و روزی را ببینم که مسئولیت حفظ وسایلت را فراموش نمی‌کنی. من که برده‌سرکار نیستم تا دنبالت راه بیفتم و وسایلت را جمع کنم!»، بلکه احتمالاً می‌گفت: «خانم احمدی، چترتان لطفاً.»

با این حال، همان معلم، معمولاً احساس می‌کند ناچار است وقتی دانش‌آموز کتاب، غذا و عینکش را فراموش می‌کند، از او انتقاد کند.

 

۴. عاقبت دانش‌آموز را پیش‌بینی نکنید. اگر به کودک گفته شود عاقبتش چه خواهد، شاید این مقصد به سرنوشت او تبدیل شود و این اثرات منفی روی او خواهد داشت. یادتان باشد، ما نمی‌توانیم آینده را پیش‌بینی کنیم. بنابراین، نباید کودکان را به این‌گونه فکرکردن تشویق کنیم که آینده‌ای قطعی وجود دارد.

دانش‌آموزی که می‌خواست باستان‌شناس شود، این راز را به معلم خود گفت. معلم با لحنی که آشکارا تحقیرآمیز بود، گفت: «تو باستان‌شناس بشوی؟ تو چپ و راستت را از هم تشخیص نمی‌دهی، آن‌وقت می‌خواهی بروی در دشت و بیابان، کوزه‌های شکسته‌عهد باستان را پیدا کنی؟»

 

۵. مراقب برخی سؤال‌ها و پیام‌ها باشید. برخی سؤال‌ها و پیام‌ها ممکن است باعث شوند کودکان تصور کنند نادان یا مقصر هستند، یا احساس خشم و کینه در دلشان پدید آید. سؤال معلم از نظر دانش‌آموز چیزی موهوم و بی‌معنی نیست، بلکه می‌تواند عواقبی ملموس در زندگی دانش‌آموز داشته باشد. سؤالات خصومت‌آمیز بر دانش‌آموز فشار می‌آورند و او تصور می‌کند در شکنجه‌گاهی قرار گرفته است تا استنطاقش کنند. در ادامه، چند مورد از «چرا»های مخرب را که یک معلم پایه‌پنجم در طول جلسه‌تدریس پرسیده است، آورده‌ام:

- چرا هیچ‌وقت عوض نمی‌شوی؟

- چرا این‌قدر خودخواهی؟

- چرا مجبوری با هر کسی که از راه می‌رسد گلاویز بشوی؟

- چرا نمی‌توانی مثل بقیه‌بچه‌ها باشی؟

- چرا باید وسط حرف همه بدوی؟

- چرا نمی‌توانی یک بار هم که شده است دهنت را ببندی؟

- چرا این‌قدر کندی؟

- چرا همیشه هولی؟

- چرا باید این‌جور موذی باشی؟

- چرا این‌قدر درهم و برهمی؟

- چرا این‌قدر فضولی؟

- چرا هر چه به تو می‌گویم فراموشت می‌شود؟

- چرا این‌قدر احمقی؟

روزگاری، «چرا» واژه‌ای برای سؤال‌کردن بود. حالا دیگر مدت‌هاست این مفهوم رنگ‌ باخته است. «چرا» را به‌عنوان عامل انتقاد و سرزنش، بد به کار برده و خراب کرده‌اند. از نظر کودکان، «چرا» یعنی ‌تأیید‌نکردن، ناامیدی و ناخشنودی. این واژه باعث می‌شود سرزنش‌های قبلی دوباره در خاطر کودک زنده شوند. در چنین شرایطی، معلم بهتر است با آگاهی از اثرات مضر این پیام‌ها، آن‌ها را از گفتار خود حذف کند.

دانش‌آموزی گفت: «اجازه آقا، من برای امتحان آماده نیستم.» معلم وسوسه شد بپرسد چرا، اما خودداری کرد. او می‌دانست این نوع سؤال صرفاً باعث خواهد شد دانش‌آموز بهانه بیاورد و درست و نادرست را با هم اشتباه کند و حقایق را ناقص تحویل دهد و حتی دروغ بگوید تا از خودش دفاع کند. آقا معلم پرسید: «مشکلی داریم، راه‌حل چیست؟ می‌خواهی چه کار کنی؟»

این پاسخ هیجانی ایجاد نمی‌کند، اما تأثیری ماندگار دارد. حس احترام برمی‌انگیزد و خودمختاری دانش‌آموز را محترم می‌شمارد و مسئولیت زندگی دانش‌آموز را به عهده‌خود او می‌گذارد.

 

6. به عزت‌نفس دانش‌آموز احترام بگذارید. در ارتباط بین معلم و دانش‌آموز جایی برای اظهارنظر مخرب نیست. معلم حرفه‌ای از اظهارنظرهایی که ممکن است عزت‌نفس دانش‌آموزان را ویران کند، اجتناب می‌کند. معلمی که خُلقش خوش نیست و بدزبان است، مسئولیت سنگینی بر عهده دارد.

دانش‌آموزی به معملش گفت: «دیشب سردرد داشتم و نتوانستم برای امتحان آماده شوم. می‌بخشید، می‌توانم فردا امتحان بدهم؟»

آقا معلم: «اشکال ندارد جانم. فقط روی ورقه‌امتحانت بنویس «مشکل روانی» و یک صفر گنده هم بگذار پای ورقه‌ات.»

وظیفه‌معلم این است که درمان کند، نه اینکه آسیب بزند. به عبارت دیگر، به جای تأکید بر مشکلات، باید به دنبال راه‌حل‌هایی برای حل آن‌ها باشیم. در این مسیر، برقراری ارتباط صمیمی و دوستانه با دانش‌آموزان به‌عنوان بهترین راهکار مطرح می‌شود.

در پایان دعوت می‌کنم خلاصه‌مطالب گفته‌شده در بخش دوم را با استفاده ازرمزینه‌مقابل مشاهده کنید.

 

 

منبع

هایم جی گینات (1395). روابط معلم ودانش‌آموز، ترجمه‌ سیاوش سرتیپی،  علم، تهران.

 



۲۱۸
کلیدواژه (keyword): رشد معلم، شایستگی های معلم، جادوی زبان عزت بخش، دکتر محمد نیرو
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.