تعریف شایستگی در کتابها و مقالات متفاوت است و همه نویسندگان و دانشمندان رفتار سازمانی و منابع انسانی روی آن اتفاقنظر ندارند. میان همه تعریفهای ارائهشده، این تعریف را منابع بیشتری پسندیده و به کار بردهاند:«شایستگی یعنی مشخصههایی که فرد از آن بهرهمند است و با تکیه پیوسته به آنها به سطح عملکرد مطلوب دست پیدا میکند. این مشخصهها میتوانند شامل دانش، مهارت، صفتهای شخصیتی، انگیزههای اجتماعی، الگوهای فکری، مدل ذهنی، شیوه اندیشیدن، احساسکردن و عملکردن باشند».
برخی از این شایستگیها به شایستگی توسعه فردی مربوط هستند و بخش دیگر به مدیریت کارکنان و بخش مهم آن به شایستگیهای رهبری سازمانی مربوط میشود. من مدیریت را بیش از یک دانش شایستگی میدانم و معتقدم، مدیر بیش از دانش و اطلاعات مدیریتی باید شایستگی شخصیتی مدیریت را داشته باشد. شایستگی را مجموعه قابلیتهای بالقوهای میدانم که با تجربه، تمرین و البته دانش به فعلیت میرسند. نگارنده دانش و متعلقات آن را علت ناقصه و از الزامات مدیریت میدانم؛ علتی که فرصت و امکان مضاعف را برای توفیق در تمشیت خوب مجموعه فراهم میکند. اما شایستگی را یک اصل و علت تامه مدیریت میدانم و بر این باورم که مدیر بیش از دانش، هنر و مهارتهای جانبی باید شایستگیهای لازم را در خود بجوید و بیابد. پیداست که این دانش و مهارتها میتوانند شایستگی را تقویت و موفقیتها را افزون کنند. در این نوشته به برخی تجربههایی اشاره میکنم که به ارتقا و تقویت شایستگیهای فردی، سازمانی، اجتماعی، ارتباطی و تعاملی مدیر منجر میشوند.
شایستگیهای فردی
مدیر قبل از هر شایستگی باید ظرفیت و توان، دانش، مهارت و قابلیتهای شخصی خود را ارتقا دهد. وقتی در تعالیم اخلاقی از خودسازی و تقوای شخصی سخن میرود، روی سخن با ارتقای کمالات و ملکات نفسانی شخص است.
مدیر و هر کسی که قرار است خود را بهعنوان یک نخبه تحولی در بستر مدیریت عرضه کند، باید تفاوتهایی با گذشته فردی خود و نیز در مقایسه با همگنان خود داشته باشد. در این بخش، از نگاه تجربه زیسته، به بخشی از تفاوتهای فردی که لازمه توسعه فردی مدیر است، اشاره میشود.
در مسیر خودسازی
انسان بهخاطر داشتن زمینه و استعداد، در مسیر پختگی، شدن و کمال است. بنابراین، راز بودن و زندگی انسان در دنیا، در مسیر کمال قرارگرفتن و حرکت به سمتوسوی کاملشدن است. پیداست، کمال انسان به لحاظ ماهیت مثل خیلی از واقعیتها با دیگر پدیدهها و موجودات متفاوت است. بنابراین، انسان در هر درجه از کمال هم باشد، باز هم در مسیر کمال والاتر است! و اگر کسی تصور کند کامل زاده شده است یا به حرکت و تکاپو در مسیر خوشبختی نیازی ندارد، راه را به خطا رفته است، تصور عبثی داشته و اندیشهای نامعقول پیدا کرده است! آیات قرآن، احادیث و بهخصوص مفاد و مفهوم دعاهای منسوب به ائمه(ع) گویای این واقعیت هستند که: کاروان انسان در مسیر شدن، کمال و خوشبختی است. شاید بتوان گفت: انسان به اندازه ظرف وجودی و کمال نسبی خود در حرکت کمالیه، خوشبختی مزید و تقرب افزون است! با این نگاه شاید بتوان به عمق برخی فرازهای دعاها رسید و آنها را توجیه و تحلیل کرد. حضرت امام سجاد(ع) در فرازی از خداوند درخواست میکند: در مسیر حق حرکت و کمک کند هر آنچه را مایه ماندگی و تباهی است، از خود دور و خود را از ناهنجاریها اصلاح سازد: «وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِک مَا فَسَدَ مِنِّی». مفهوم این سخن آن است که انسان در مسیر شدن حد توقف و ایستگاه پایانی ندارد. این مفهوم حاکی از این واقعیت است که: هیچکسی نمیتواند خود را ساخته و مستغنی از جد و جهاد در مسیر شدن و خوشبختی بداند. در این میان، آنچه مهمتر مینماید، رسالت مدیران است. دور نباشد اگر بگوییم، ایشان به دلیل مأموریت اجتماعی، بیش از همه نیازمند این مبارزه و تلاش مستمر برای خودسازی هستند. شکی نیست، مدیری که در عرصه خدمت به خود برسد و با تدبیر و ترغیب جان و روح خود را تهذیب و بهبود ببخشد، بهتر میتواند در مأموریتهای اجتماعی موفق شود. باید گفت، مدیر موفق فرصت مدیریت را موقعیت مناسب برای اصلاح و بهسازی خود میداند و میکوشد خود را در تراز یک مدیر مهذب، جهادی و اجتماعی رشد دهد و به اصلاح و سامان امور همت گمارد و این حرکت (اصلاح و تهذیب) لاینقطع ادامه دارد و تعطیل نخواهد شد. شایسته است مدیر در مسیر کمال روحی و توفیقات اجتماعی، هر شب فرصتی را برای بازکاوی روح و روان خود و بازجویی رفتار و فعالیت یکروزه خویش فراهم آورد و به دور از غوغا، جو و جریانات حبابی جامعه، به آسیبشناسی خود و فعالیتهایش بپردازد و از جنبههای فردی و اجتماعی به بهبود و توسعه فردی و اجتماعی خود بپردازد. نیز بهتر باشد، یکی از دوستان محرم خود را آینه خود سازد و از منظر ایشان شخصیت روحی و روانی خود را تحلیل و ارزیابی کند. ناگفته پیداست، مدیری که خود را از تهذیب و بیخیال از این دست خودکاویها مستغنی بداند، در ساحتهای فردی و اجتماعی به شکست محکوم میشود: «إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی، أَن رَآهُ اسْتَغْنَی.» (علق/ 7-6). مدیر موفق باید از محاسن و معایب خود آگاه شود و طی برنامهای کوتاه و بلند، در مقام توسعه حسنات روحی و روانی، به ریشهکنی زشتی و پلشتیهای رفتار خود برآید. پیداست این مراقبت رفتهرفته درجههای روحی و جایگاه معنوی مدیر را ارتقا و آثار محسوس خودسازی را در شئون شخصی و مدیریتی نشان خواهد داد.
نیت خوب!
یکی از شاخصهای موفقیت مدیر نیت خوب است. مدیر برخوردار از حسن نیت، همه اقدامات، تدابیر، برنامهها و فعالیتهایش رنگی از پاکی و صداقت میگیرند. چنین کسی بیهیچ ملال و معاملهای برای پیشبرد اهداف تلاش میکند و از هیچ اتفاقی هراس و اندوه به دل راه نمیدهد. اندیشه پاک، برنامه و فعالیت پاک و خدمات پاک، حاصل نیت پاک و نیک و تلاش صادقانه برای خدمت به خلقالله است. وقتی چنین عزمی ذهن و دل انسان را در خود بگیرد، دیگر مجالی برای وسوسههای خناسان نمیگذارد و کسی را یارای انحراف در اندیشه و برنامههای ایشان نخواهد بود. در ادبیات مدیری که الفبای مدیریتش را نیکاندیشی شکل داده است، عنوانها برایش نه رنگی دارند و نه اعتباری. چنین کسی فرصتهای طلاییبودن را غنیمت میشمارد تا کار کند و غمی را بزداید، حزنی را مرتفع کند و گرهی را باز کند. چنین مدیری که از عظمت روحی برخوردار و به خواست خدا عزتمند شده است، هرچند بودن در جایگاه خدمت را قدر میداند، اما خود را برای ماندن در جایگاه به زحمت نمیاندازد؛ چون شأن و شخصیت خود را فراتر از میز و صندلی میداند! چنین مدیری، برخلاف معمول، نه اهل ستم به زیردستان است و نه معامله و لابی برای خودش! او روا نمیدارد برای پیشرفت کارش به کسی ستم کند یا دل کسی را بلرزاند. در ادبیات او، همه همکاران، خوب و از قرب و عزت و احترام برخوردارند. مدیری که خواهان رسیدن به موفقیت در خدمت به خلق و خوشفرجامی، برکت عمر و فرصتهای مدیریت موفق است، باید تلاش کند پذیرش مسئولیت، طراحی، برنامهریزی و فعالیتش با حسن نیت و قرب الیالله توأم باشد. باید بکوشد این حسن نیت را پیوسته حفظ کند و با دعا و صیانت از آن مراقبت کند. تمرین برای توحیدیکردن نیت یکی از راههای صیانت از حسن نیت است. برای برخورداری از حسن نیت همیشه باید دعا کنیم به تعبیر حضرت امام سجاد (ع) نیت ما در کار و تلاش بهترین و نیکوترین نیتها شود: «وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ.» (صحیفه سجادیه، دعای بیستم).
معنویت
مگر میشود مدیر یک مجموعه آدم خشک و بدعنقی باشد؟ آیا مدیریت با سردی مزاج و تنگی خلق شدنی است؟ مگر میشود مجموعههای اداری و بهخصوص علمی و آموزشی را سربازخانهای فرض و مدیر را سرهنگ آن تصور کرد؟! یا کارمندان را همانند عناصری بیاراده و اختیار دانست که هر چه را گفته شود، بیچونوچرا عمل کنند؟
در این تردیدی نیست که مدیریت بیمدد خُلق رحمانی، گذشت و مهربانی راه بهجایی نمیبرد. حتی پیامبران که از ناحیه خداوند مأمور ابلاغ رسالت بودند، مکلف بودند اهل قول لین، خفض جناح، رحمت و... باشند. مدیر مجموعه باید اهل معنویت، عشق و معرفت باشد. اگر روحیه مدیر از معنویت، نرمخویی و مهربانی سرشار نباشد، هم خودش را به تحلیل میبرد و هم مجموعه را عاصی و خسته میکند. مدیر باید اهل دعا، ذکر، شعر و عرفان باشد. اگر مدیر با دل خود میانهای نداشته باشد و خلوت و خلسه نکند، از لذت مدیریت طرفی نمیبندد! معنویت به مدیر خیلی چیزها میدهد که شاید کمترین آنها شرح صدر، حوصلهمندی و تابآوری است! مدیران میدانند که مدیر عجول، ناشکیب و کمظرفیت چه بر سرخود و مجموعه میآورد! و چقدر هزینه و خسارت تولید میکند، که جبران مافات آن هیهات است! مدیر باید با دعا، مناجات و تهجد مأنوس و با قرآن و نیز با مولانا و حافظ میانه خوبی داشته باشد. قرآن باید برای مدیر نقشه راهی باشد که راه رستگاری بیمدد آن رفتنی و یافتنی نخواهد بود! من معنویت را بخش مهم و مؤلفه ارزشمند در مدیریت موفق میدانم و معتقدم با وجود اینکه برخی از مدیران ما در نظام اسلامی قبول مسئولیت میکنند و خود را مرهون و مدیون شهدا میدانند، حظی از معنویتی که نظام انتظار دارد و شهدا از آن برخوردار بودهاند، ندارند. همین خود دریافت و برداشتها را واژگونه و غریب میسازد! اگر من بخواهم برای مدیریت چند ضلع فرض کنم، یکی از ضلعهای مهم آن را که به دانش، تخصص، مهارت و تجربه تنه میزند، معنویت میدانم و در خلال زیستههای تجربی خواهم گفت، معنویت با آنچه در اذهان داریم و انسانهای دور و اطراف را بر اساس آن ارزشگذاری میکنیم، تفاوت معناداری دارد.
سخن آخر
به دنبال هر جایگاه شغلی که باشید، یک یا چند مورد از این شایستگیهای شغلی را از شما میطلبند. اگر بتوانید نشان دهید شایستگیهای شغلی لازم برای تصدی یک جایگاه را دارید، برای رسیدن به آن از فرصت بالایی برخوردار خواهید بود.