اجازه دهید صحبت را با تعریف مفهوم «تربیت اقتصادی» از نگاه شما آغاز کنیم
برای توضیح این مفهوم ابتدا لازم است چند عبارت را معنی کنیم که عبارتاند از «دارایی، سرمایه و ثروت». گاهی این واژهها را به جای همدیگر استفاده میکنند، اما تفاوت عمدهای با یکدیگر دارند. دارایی یعنی هر آنچیزی که تحت تملک فرد است، اما برای او ارزش خاصی ایجاد نمیکند. بهطور مثال، وقتی شما خانهای کلنگی دارید، حتی اگر از آن استفاده هم نکنید، دارایی به حساب میآید. اما ثروت یعنی استفادهکردن از دارایی. مثلاً اینکه بتوانید آن خانه کلنگی را بازسازی کنید و بفروشید. حال اگر بتوانید از طریق ثروت ارزشافزوده ایجاد کنید، به آن سرمایه گفته میشود. یعنی اگر همان خانه کلنگی را اجاره دهیم یا به مغازه تبدیل کنیم تا درآمد داشته باشیم، آن را به سرمایه و عاملی برای ایجاد ارزش تبدیل کردهایم.
از طرف دیگر، در دنیای امروز، انسانها را از منظر اقتصادی به سه دسته تقسیم میکنند: نیروهای انسانی، منابع انسانی و سرمایههای انسانی. اگر شما افرادی در اختیار داشته باشید که بهصورت بالقوه توانایی کسب مهارت یا دانشی را داشته باشند، به آنها «نیروهای انسانی» گفته میشود. اگر بتوانید مجموعهای از مهارتها و دانش را به این نیروها آموزش دهید، به «منابع انسانی» تبدیل خواهند شد. حال اگر این منابع قادر باشند در سطح خانواده، سازمان یا کشور ارزشافزوده ایجاد کنند، به «سرمایههای انسانی» تبدیل خواهند شد. نکته مهم این است که ایجاد مهارتِ منتهی به سرمایه انسانی، در سه سطح بینش، منش و کنش، در بزرگسالی دشوار و گاهی ناممکن است و یادگیری آنها با شرایط سنی قرابت زیادی دارد. برای کسب بهترین نتیجه باید تربیت اقتصادی و آموزشهای مربوط به تولید ثروت را از دوره پیشدبستان شروع کرد. خلاصه اینکه، تربیت اقتصادی یعنی ایجاد قابلیتِ تولید ثروت در مخاطب و تبدیل او به مولد اقتصادی.
تربیت اقتصادی و سواد مالی از چه سنی باید آموزش داده شود؟
اگر فردی بتواند داراییهایش را بهخوبی اداره و مدیریت کند و تصمیمهای مالی مؤثر بگیرد، از سواد و هوش مالی مناسبی برخوردار است. کودک از زمانی که بتواند مسائل مالی را درک کند، باید آموزش داده شود. البته نه با رویکردهای سنتی، بلکه با روشهای نوین آموزشی. مثلاً از طریق بازیوارسازی میتوان مسائل مالی را خیلی خوب به بچهها آموخت. میتوانیم آنها را در موقعیتهایی قرار دهیم تا مدیریت و تصمیمهای مالی را تجربه کنند. سواد مالی یکی از الزامات زندگی امروز است و میتواند به حل مشکلات مالی فرد و جامعه کمک کند و به سرمایهگذارهای پرسود یا پساندازهای منطقی برای شهروندان منجر شود. هدف کلیدی سواد مالی این است که ما به امنیت مالی برسیم. نتیجه امنیت مالی هم آسایش و رفاه است.
در سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در خصوص تربیت اقتصادی چه رویکردی وجود دارد؟
همانطور که میدانیم، در این سند به شش ساحت تربیتی توجه و تأکید شده است. خیلی از مدرسهها هم روی بعضی از این ساحتها کار میکنند. طبق این سند، آموزشوپرورش مسئول تربیت اقتصادی دانشآموزان است. از طرف دیگر، واقعیت موجود در مدرسه نشاندهنده این است که نظام تعلیم و تربیت ما هنوز نتوانسته است در این زمینه نقش مطلوبی ایفا کند و دانشآموزانی تربیت کند که مسائل مالی را در چارچوب معیارهای اسلامی بهخوبی درک کنند یا مقولههایی مانند اخلاق کسبوکار و رعایت عدالت و وجدان را در عمل به کار ببندند. گاهی حتی در پایان تحصیلات متوسطه در مسائل مالی دانش و مهارت کافی ندارند. این در حالی است که حتی یک کودک پیشدبستانی به درک این مفهوم نیاز دارد که کارکردن باارزش، لذتبخش و مقدس است. باید یاد بگیرد برای کسب درآمد لازم است کار کند. کار فیزیکی یا فکری، فرقی نمیکند. باید متناسب با سن بچهها به آنها موضوعاتی همچون چیستیِ تولید، مفهوم کار، اینکه شغل مولد چه فرقی با شغل کاذب دارد، مصرف چیست و پول در اقتصاد چه نقشی بازی میکند. باید به آنها یاد داد، وقتی با پول و محصول و کار سر و کار دارند، بهترین عملکرد را داشته باشند.
پیشنهاد عملی شما برای این کار چیست؟
یکی از راههای تربیت اقتصادی این است که بچهها در معرض این موقعیتهای مالی قرار بگیرند. مثلاً در برنامه آموزشی مدرسه بازدیدهای میدانی پیشبینی شود تا هر هفته با دو یا سه شغل آشنا شوند و انواع محیطهای کار را از نزدیک ببینند و تجربه کنند. کودک زمانی مفهوم و ارزش دارایی را بهخوبی درک میکند که فرایند ایجاد آن را خوب بفهمد. بدون چنین فهمی، بهراحتی ممکن است قربانی کلاهبرداری و سایر سوءاستفادههای مالی شود. به هر حال، تربیت اقتصادی در چارچوب نظام تعلیم و تربیت به تأمل و کار بیشتری نیاز دارد تا افراد در آینده کمتر با بحرانهای مالی روبهرو شوند. بسیاری از محتواهای برنامه درسی روح وابستگی را در کالبد بچهها میدمند. هنوز دیدگاه «بابا آب داد» یا «بابا نان داد» در محتوای درسی وجود دارد و آموزههای مروج استقلال و اعتماد بهنفس در آنها کمرنگ است. بازنگری باید با تأمل در همین مطالب بهظاهر ساده شروع شود.
در مدرسه چگونه میتوان سواد مالی را با بچهها تمرین کرد؟
همانطور که گفته شد، بهترین کار، قراردادن آنها در موقعیتهای کسبوکار عملی است. مدرسه میتواند بازدیدها و اردوهای کوتاهمدتی در بیرون از مدرسه ترتیب دهد. معلمان برای این کار طرحِ درس آماده کنند و با نوع سؤالهایی که پیش از بازدید مطرح میکنند، بچهها را با موضوع درگیر کنند؛ سؤالهایی را که در موقعیت برای بچهها ایجاد میشود، پاسخ دهند و در جلساتی، پس از بازدید، با دانشآموزان بحث و تبادلنظر کنند. حتی میتوان با استفاده از امکانات فناورانه بازدیدهایی مجازی نیز ترتیب داد.
از آنجا که شناخت بچهها از موقعیتهای شغلی محدود است، بیشتر به شغلهایی مثل پزشکی و مهندسی و خلبانی فکر میکنند. افراد بدون اینکه از استعداد و علاقههای خود ارزیابی دقیقی داشته باشند، با خیال کسب درآمد بیشتر یا کسب جایگاه ممتاز اجتماعی در مسیرهایی میافتند که بعدها متوجه میشوند با شخصیت آنها انطباق ندارد. پس، ضعف در هدایت تحصیلی و شغلی بچهها از حلقههای مفقوده تربیت اقتصادی است. خیلی از مدرسهها بیشتر به دنبال نمانام (برند)سازی برای خودشان هستند تا هدایت تحصیلی و شغلی بچهها. با مشوقهای کاذب بچهها را به طرف چیزهایی که مدنظر خودشان است، سوق میدهند و سعی میکنند به دانشآموز القا کنند مثلاً با ورود به دنیای پزشکی، به بلندترین قله زندگیاش صعود کردهاند!
در حال حاضر کیفیت تربیت اقتصادی را چگونه میبینید؟
نکته آزاردهنده این است که در شرایط اقتصادی نامطلوب کنونی و غلبه فرهنگ «بابا نان داد»، تربیت اقتصادی به حاشیه رفته است. خیلی از معلمان ما برای تربیت اقتصادی مهارت کافی ندارند، چون ساختار ذهنی آنها با این حوزه متناسب نیست. ایضاً بسیاری از مدیران مدرسه ما نیز همین وضعیت را دارند؛ چون خود آنها در خصوص تربیت اقتصادی بضاعت قابل قبول ندارند و آموزشهای لازم را ندیدهاند. وقتی مدرسه را نهادی صرفاً فرهنگی تلقی کنیم، خودبهخود نسبت به موضوع اقتصاد بیاعتنا میشود. باید بپذیریم که مدرسه یک مؤسسه فرهنگیاقتصادی است که باید وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد و به همان نسبت نیازهای اقتصادی دستاندرکاران آن بهخوبی تأمین شود. اگر بخواهیم در آینده نسلی بپروریم که فقط بر محفوظات خود متکی نباشند و فهیم و عملگرا بار بیاید، لازم است برنامه تربیت اقتصادی را از دوره پیشدبستان دنبال کنیم. اگرچه در سند تحول بر تربیت اقتصادی تأکید شده، اما با معلمانی که احاطه کافی به موضوع ندارند، نمیتوان کار چندانی انجام داد. الان در هر مدرسه، به فراخور ذوق و حوصله اولیای آن، فعالیتهایی در حد ایجاد بازارچه یا تولید و فروش محصولات دانشآموزی انجام میشوند، اما تربیت اقتصادی موضوعی پیچیده و فراتر از اینهاست. ایجاد فضای نشاط و خودباوری و پویایی و امید که زمینهساز تربیت اقتصادی است، از وظایف اصلی مدرسه است که باید به بهترین نحو تحقق یابد.
کلید تربیت اقتصادی از نظر شما چیست؟
کلید تربیت اقتصادی و ایجاد سرمایه انسانی، توسعه فردی است. توسعه فردی نوعی سرمایهگذاری است که با کاهش خطاهای افراد در تصمیمگیریها و اقدامات، بر ثروت میافزاید. یکی از بهترین رویکردها برای توسعه فردی، آموختن «حل مسئله» است. بهترین راه رسیدن دانشآموز به خودباوری این است که بتواند مسائل را بهخوبی حل کند. گاهی وقتی حرف نشاط به میان میآید، ذهنها میرود به سمت تفریح و تفنن در فضای مدرسه. در حالی که منظور از نشاط، احساس شکوفایی و ابتهاج درونی است که در نهایت به رفتار هوشمندانه در زندگی منجر شود. در خصوص رفتار هوشمندانه، اجازه دهید روایتی را مثال بزنم:
فردی به یکی از بانکهای آمریکا مراجعه میکند و وامی هزاردلاری طلب میکند. رئیس بانک میگوید مانعی ندارد، ولی باید وثیقهای برای دریافت این وام ارائه دهد. طرف اشاره میکند به اتومبیل صدهزار دلاری خود که جلوی بانک پارک کرده است. در نهایت، وام تصویب و قرار میشود بعد از یک ماه به مبلغ هزار و پنجاه دلار بازپرداخت شود. طرف وام را میگیرد و میرود. ماشین را هم در توقفگاه (پارکینگ) بانک نگه میدارند. صاحب ماشین بعد از یک ماه هزار و پنجاه دلار را برمیگرداند. رئیس بانک تحقیق میکند و متوجه میشود او فرد ثروتمندی است و به وام هزاردلاری نیازی نداشته است. موقع خداحافظی، رئیس بانک علت تقاضای وام را از او سؤال میکند. وی با لبخند توضیح میدهد، در کل این ایالت توقفگاهی نیافتم که در ازای یک ماه نگهداری از ماشینم، فقط پنجاه دلار بگیرد!
این نوعی هوش تجاری است و نشان میدهد، آن فرد تحلیل دقیقی از مسائل و رویدادهای اقتصادی پیرامون خود داشته است. با مرور چنین روایتهایی، یا سپردن برخی مسئولیتها و ترغیب بچهها به ساخت و تولیدِ وسیلههایی در حد توانشان، میتوانیم زمینه رشد شم اقتصادی را در آنها فراهم کنیم. البته ترغیب بچهها به ساخت با هدف درآمدزایی، باید از دوره دوم ابتدایی شروع شود.
لطفاً به دلایل رفتارهای مالی نادرست و ریشه خطاهای سرمایهگذاری هم اشاره کنید.
اغلب موارد سوء رفتار مالی و خطاهای سرمایهگذاری از خطاهای شناختی ناشی میشوند. مصونسازی افراد در برابر خطاهای شناختی هم چیزی است که در همان چارچوب تربیت اقتصادی باید به بچهها آموزش داده شود. خیلی از افرادی که در مؤسسههای دانشبنیان فعالیت میکنند، افراد نخبهای هستند. اما به دلیل تربیت اقتصادی ناکافی، گاهی وارد سرمایهگذاریهای ناموفق میشوند و شکست میخورند. با آموزش سواد مالی میتوان این نوع خطاها را به حداقل رساند. یکی از خطاهای عمده در سرمایهگذاری، «تعصب» به روش خاصی از کار و فعالیت اقتصادی است. یعنی فرد سعی کند دانستههای محدود خودش را در حوزههای گوناگون تعمیم دهد. اگر ما از پیش با این خطاهای رایج آشنا باشیم، خیلی وقتها میتوانیم از وقوع آنها پیشگیری کنیم.
منظورتان از خطاهای شناختی در حوزه کسبوکار چیست؟
معمولاً سوءرفتارهای مالی از سه خطا یا سوگیری ناشی میشوند که عبارتاند از:
1. سوگیری برخورداری و دلبستن به داشتههای موجود. این خطا کمی عجیب است و اغلب آدمها به آن دچار میشوند. بهطور مثال، به آزمایشی اشاره میکنم که طی آن، قبل از شروع کلاسها، به هر دانشآموز یک فنجان قهوه یا مقداری شکلات داده بودند. بعد از بچهها خواسته بودند اگر شکلات دارند، با قهوه عوض کنند و برعکس. نتیجه آزمایش این بود که اکثر بچهها به تعویض قهوه یا شکلات خود حاضر نبودند. یعنی خیلی وقتها با اینکه میدانیم کنارگذاشتن یک انتخاب به نفع ماست، باز هم از انجام آن اجتناب میکنیم. بهترین راهحل برای این معضل، رسیدن به خودآگاهی است که از مهمترین مهارتهای زندگی است. با رشد خودآگاهی، فرد میتواند خود را برای درک بهتر گزینهها آماده کند.
۲. سوگیری زیانگریزانه. یا همان غریزه اجتناب از زیان است که گاهی وقتها نتیجه عکس میدهد. مثلاً فردی متوجه زیاندهی سهام بهابازار خود میشود، اما در پایینترین حد از زیان، حاضر به فروش سهام خود نمیشود و به امید اینکه بالاخره اوضاع به وضعیت سابق برگردد، روزبهروز زیان بیشتری متحمل میشود و نمیتواند بهموقع تصمیم بگیرد. آنقدر صبر میکند تا ورشکسته شود! در اینجا باید به مخاطب یاد داد کجا و چه موقع باید از ایستادگی بیهوده دست بردارد.
۳. سوگیری ناشی از ابهام. ما در بازار بهابازار معمولاً فقط با شرکتهایی مراوده داریم که آنها را میشناسیم. در حالی که ممکن است شرکتهای مشابه زیادی باشند که ما نمیشناسیم، ولی معامله با آنها بازدهی اقتصادی بیشتری دارد. با مثالهای ساده میتوان به بچهها یاد داد نگاه خود را به چند مورد خاص محدود نکنند. مثلاً میتوان به آنها یاد داد اگر به جایی دعوت شدهاند، سر میز شکم خود را با اولین غذایی که میبینند، پر نکنند. بلکه در خصوص مزایا و معایب خوراکیها تأمل و بهترینها را انتخاب کنند. یا ممکن است دانشآموزی به دلیل آشنایی با تعداد محدودی تولیدکننده نوشتافزار، همیشه از محصولات آن شرکتها استفاده کند. در حالی که لازم است مدام در بازار چشم بگرداند و جایگزینهای احتمالی را در نظر بگیرد. گاهی هم افراد دچار ترکیبی از این خطاها میشوند.
تأثیر هوش مصنوعی را در عرصه تربیت اقتصادی چطور ارزیابی میکنید؟
دنیای آینده بسیار تحت تأثیر هوش مصنوعی خواهد بود. به همین دلیل، اغلب کشورها تلاش میکنند اسناد و دستورالعملهایی در خصوص بهرهگیری مناسب از آن فراهم کنند. بعضی از فناوریها مسیر خود را بهسرعت باز میکنند و منتظر اجازه ما نمیشوند. مثلاً همین گوشیهای هوشمند، ما را از مراجعه به بانک یا حضور فیزیکی در برخی کلاسهای آموزشی بینیاز کردهاند. یکی از عرصههای نفوذ هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی، حوزه کسبوکار، تجارت و آموزش است. بهرهگیری حسابشده از این پدیده میتواند مزیت رقابتی زیادی برای صنایع و سازمانها ایجاد کند. مثلاً یکی از کارکردهای هوشمصنوعی در حوزه بازاریابی است. هوش مصنوعی میتواند مشتریان را بر اساس معیارهای خاصی دستهبندی کند و تبلیغات ویژهای برای اثرگذاری بر آنها پیشنهاد دهد. شاید توجه کرده باشید که امروزه برای هر کدام از ما پیامکهایی تبلیغاتی، متناسب با شرایط خودمان، ارسال میشوند. مثلاً برای مردانی که در سن بالای میانسالی قرار دارند، بیشتر تبلیغات کاشت مو ارسال میشود! میتوانیم دانشآموزان را با قابلیتهای این فناوری آشنا کنیم و کاربرد آن را در کسبوکار و فروش آموزش دهیم.
هوش مصنوعی بهبود دیدگاه و عملکرد ایجاد میکند. همچنین، در زمینه تحقیق و توسعه و نوآوری بر اساس ذائقه و نیاز مشتریان، میتوان از هوشمصنوعی بهخوبی استفاده کرد.
در زمینه فناوری اطلاعات یا مدیریت منابع انسانی هم، هوش مصنوعی میتواند تأثیر شگرفی داشته باشد. مثلاً در واگذاری مسئولیتها، میتواند به مدیران کمک کند آن مسئولیت را به مناسبترین فرد واگذار کند تا بیشترین بازدهی را برای سازمان داشته باشد. البته برای استفاده بهینه از هوشمصنوعی باید دادههای دقیق در اختیار آن گذاشته شود. در مدرسه کارآفرین میتوان روی این نکته تمرکز کرد که دانشآموزان چطور میتوانند بهترین بهرهگیری را از هوشمصنوعی داشته باشند. جریان غالب آینده جریان فناوری است. مدرسه باید بچهها را برای مواجهه با این جریان تجهیز کند و اندیشیدن مبتنی بر فناوری را به آنها یاد بدهد تا با فرصتها و چالشهای آن آشنا شوند. چون اگر نتوانیم تربیت اقتصادی و امکانات و الزامات فناورانه آن را به بچهها آموزش دهیم، ممکن است آنها در بزرگسالی آسیب ببینند. البته همواره باید تأکید کرد که هوشمصنوعی قرار نیست جای انسان را بگیرد.
ممنون از فرصتی که در اختیار مخاطبان مجله رشد مدرسه فردا گذاشتید.