همین چند خطی را که میخوانید کلی برایش خون دل خوردم. چند بار نوشتم و خط زدم مچاله و پاره کردم، هی میگویند: «تبریک ندارد»
مثلاً اول مهر است و باید سخن سردبیر مثل راهروی مدرسه که بوی نوبی میدهد، نونوار باشد.
صبح کله سحر بیدار شویم. شال و کلاه کنیم، و صبحانه خورده و نخورده راه بیفتیم برویم مدرسه! آن هم نه یک روز، نه دو روز، هشت ماااه. تبریک گفتن دارد؟!
یاد آقا امیرمهدی میافتم. همان روز اول مدرسه که خبرنگار خوشحال سراغش رفت و پرسید: «چه حسی داری از اینکه آمدی به مدرسه؟»
او هم بی معطلی گفت: «احساس خاصی ندارم. باید هر روز صبح ساعت شش بیدار شوم و بروم به مدرسه، چه احساس خوش حالی باید داشته باشم؟»
تازه قسمت جذابتر ماجرای امیرمهدی اینجاست که الان دانشجو هم هست؛ حتی بدون خوش حالی روز اول مهر!
آن روی شیطان «رشد جوانیام» میگوید همین طور کل کل کنم تا حرفمان به کرسی بنشیند،
اما آن روی متین و با وقارم میگوید: «خب یک تبریک بگو و خیال خود را راحت کن و این همه دردسر نکش!» اما خب الان متانتم نمیآید.
اصلاً چرا اولین ماه پاییز را گفتند: «مهر؟» مثلاً خرداد میگذاشتند. آن وقت میگفتند اول خردادتان مبارک!
چه اول مهر را تبریک بگویید و چه نگویید، خوش حال باشیم یا نباشیم مهر که تغییر نمیکند. اول و آخرش یکی است. هر روز یک کار تکراری. هی برو مدرسه هی بیا، هی درس بخوان و هی ... تکرار
تکرار و تکرار و به این فکر میکنم که: «تکرار مثل بالارفتن از پلهها، مثل شستن دستها قبل از غذا، مثل مسواک زدن، مثل خوابیدن و بیدار شدن، مثل غذا خوردن و سیر شدن، مثل هر روز تماس گرفتن با ...»
تکراریهایی که عادتمان شدهاند و حتی گاهی عادتهایی که عاشقشان هستیم و «مهری» که خرج آن عشق میکنیم.
بعضیها عشقشان غذاست و بعضیها لباسهایشان و بعضی درس و بعضی هم... آن وقت عشقت به هرچه باشد
خب حتماً «اول مهرش» تبریک دارد جشن هم دارد ... مثل همان ذوقی که در ورودی کافی شاپ داری؛ البته برای آنهایی که عشقشان خوراکی است و مهرشان خرج همان است.
انگار آدمها اندازه دارند و حد و حدودی که خودشان آن را تعیین میکنند که عادتشان چه باشد و عشقشان به کجا ختم شود؛ شاید چون درس از جنس قلم است و قلم آغاز راه آدمیت و مهری که خدا دوستدارش است.
آن روی فیلسوف «رشد جوانیام» به تکاپو افتاده است که تبریک بگوید «اول مهر» را به خاطر همین این همه آسمان و ریسمان میبافد.
خیلی هم خوب، چشم قربان. با فلاسفه که در نمیافتند، فقط هنوز روشن نشدم که مهرم کجاست که به اول و آخرش برسم! اما در موردش فکر میکنم قول می دهم آن روی «متفکر جوانیام» را فعال کنم.
فعلاً این را داشته باش تا بعد: «اول مهرت مبارک جوانم!»