شما هم داخل کارگاهها چشمتان افتاده است به چیزهایی که هیچ وقت استفاده نمیشوند؟ همینطور که وارد کارگاه میشوی و چندقدم جلو میروی، بعضی وسایل انگار نو و دستنخورده و تر و تمیز هستند؛ همانها که مدرسه میگوید دست نزنید ممکن است خراب شوند! به کارگاه مکانیک خودرو که بروید، آن گوشهموشهها چند موتور هستند که برق میزنند و هیچکس نباید نزدیکشان شود. مورد هم داشتیم که آن موتورها را حتی در یک اتاق دیگر نگهداری میکردند و همیشه در اتاق را هم قفل میزدند که کسی داخل نشود. تمیز و براق هستند، اما بیخاصیتاند! گران هستند، اما برای هیچکس فایدهای ندارند. حتماً کلی برای آنها هزینه شده، کلی زحمت کشیده شده است تا به هنرستان برسند.
قربان همان موتورهای دربوداغون و روغنی که دمدست هستند تا بچهها با آنها کشتی بگیرند و چیز یاد بگیرند و بعدها از یادگرفتههایشان برای مردم استفاده کنند؛ علم و مهارتی هم که شما برای بهدستآوردنشان کلی وقت، انرژی و هزینه صرف میکنید، میتوانند مثل آن موتورهایی باشند که مفیدند، یا مثل آن یکیها باشند که از دماغ فیل افتادهاند و به درد نمیخورند! چقدر از دیدن آن وسایل نونوار داخل کارگاه حرص میخورید و از آنها بدتان میآید! علم و مهارت بهدردنخور هم همین است.
پس از همین اول، تکلیف مهارتی را که دارید میآموزید معلوم کنید. قرار است بهدردبخور باشد؟ مشکل مردم را با آن حل کنید؟ به درد کشورتان بخورد؟ به درد دنیا بخورد؟ مثلاً چقدر خوب میشود اگر بتوانید با آن مهارت به مظلومان و ستمدیدگان کمک کنید.
یا دمار از روزگار ظالمان و زورگوهای عالم در بیاورید! مثل دانشمندان و فنورزهایی که موشک و پهپاد ساختند و بر سر رژیم صهیونیستی آوار کردند تا دیگر خانههای مردم مظلوم فلسطین و لبنان را به آوار تبدیل نکنند.
تکلیفتان را که از الان روشن کنید،در آینده همین کارهای کوچک داخل کارگاه به کارهای بزرگ تبدیل میشوند.