میثم، دانشجوی مهندسی برق یکی از معتبرترین دانشگاههای دولتی، برای مشاوره آمده بود. وضعیت روحی بدی داشت. دو سه ساعت حرف زد. از اولین تصمیمهایش، از آرزوهایش، از خوشیهای زودگذر، و... حالا شاید آخر قصهاش رسیده است.
من ماندم و اویی که سرش را روی میز گذاشته بود و بلند گریه میکرد. هیچ کاری از دستم برایش برنمیآمد. فقط توانستم به حرفهایش گوش دهم. چه میگفتم به آدمی که اولش برای تفریح سیگار را امتحان کرده بود و بعد مواد و بعد هیجان گوشیدزدی و بعد سقوط تا ناکجاآباد...
آن روی سرتق و شاد رشد جوانیام دیگر لبخندش نمیآمد. بازیگوشیهایش هم بساطشان را جمع کرده بودند!
خاطرهای از روزهای دور یادم آمد. مادربزرگم شش کاسه مسی بزرگ داشت. مادرش آن قدیمها بهعنوان جهیزیه، آنها را به او داده بود. کاردست بودند و خیلیخیلی قدیمی. برای خودشان عتیقه به حساب میآمدند.
بچه که بودم یک روز میخواستم غذا گرم کنم. غذا را ریختم داخل یکی از آن کاسهها. حواسم پرت بازی شد. وقتی رسیدم سروقتش خیلی دیر شده بود. دود کل آشپزخانه را گرفته بود. از غذا فقط جزغاله مانده بود و کاسه سفید مسی هم تبدیل شده بود به کاسه تفلون.
میدانستم که روی این شش کاسه تعصب دارند و اگر میدیدند که چه بلایی سر یکی از آنها آوردهام، قطعاً سرزنشهای مداوم نصیبم میشد. فقط یک راه به ذهنم رسید. کاسه را زیر شیر آب گرفتم که سرد شود. بعد آن را در کیسه مشکی زباله انداختم و قاطی زبالهها به آشغالی سپردم. صورت مسئله کلاً پاک شد.
یک هفته همه بسیج شدند کاسه ششم را پیدا کنند، اما هیچ وقت پیدا نشد.
سالها از آن روز میگذرد و کاسههای مادر، دیگر پنجتایی شدند. هیچکس نفهمید که چطور یکی از کاسهها غیب شد. گاهی با خودم فکر میکنم ارزشش را داشت؟
حالا که برای مادر و مادربزرگم تعریف میکنم من چه کردهام، آنها با شوخی سربهسرم میگذارند که حتماً اگر بچهدار هم بشوی، با یک بار خرابکاری بچه، او را هم داخل کیسه زباله میگذاری و بعد هم سرکوچه! و من اول میخندم و بعد فکر میکنم چند بار تا حالا از این تصمیمها گرفتهام؟
تصمیم کودکانهام غلط بود و من در عالم بچگی هر بار به کارم فکر میکردم، هزار راه نرفته به ذهنم میرسید که اگر به آن روز برمیگشتم، حتماً یکی از آنها را میرفتم، اما من بدترین تصمیم را گرفتم.
گاهی همه چیز ختم نمیشود به یک کاسه مسی... یک تصمیم غلط ممکن است کاسه کل زندگیمان را در کیسهای بپیچد و به زبالهدان تاریخ بیندازد و همیشه حسرتش بر دل بماند.
مثل کاسه زندگی میثم!
امام علی (علیهالسلام):
«لا خَیرَ فی عَزمٍ بلا حَزمٍ»
(غررالحکم، حدیث 10۶82).
برداشتی از روایت:
اگر به عاقبت کار فکر نکنی، آخرش خودت هستی که رنج میکشی.