در حکمت 289 از گفتار نورانی امام علی علیهالسلام، سخن از برادری است که دارای یازده صفت برجسته از فضایل مهم انسانی است؛ فضائلی که در قرآن مجید و روایتهای اسلامی با اهمیت فراوان ذکر شدهاند. امام علیهالسلام برای اینکه الگو و اسوهای برای شناخت انسانهای بافضیلت و والامقام ارائه دهد، شخصی را فرض کرده که واجد این صفات عالی است. انسانی بافضیلت و واقعی در این کلام ترسیم شده است تا طالبان فضیلت و پویندگان راه قربِ پروردگار از او سرمشق بگیرند. میفرماید: «در گذشته برادری الهی و دینی داشتم (که وصفش چنین بود)». آنگاه امام علیهالسلام یازده صفت بسیار ممتاز درباره این برادر دینی الهی بیان میکند:
الف) آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه میداد، کوچکی دنیا در نظر او بود؛ این مسئلهای مهم است که دنیا در نظر انسان کوچک باشد و خداوند، بزرگ. این کوچکی سبب میشود برای رسیدن به مال و مقام و ثروت و شهوت به سراغ گناه نرود و برای رسیدن به آن زیاد دست و پا نزند. حرص و طمع و حسادت و صفاتی از این قبیل را که زاییده حب دنیاست، از خود دور سازد.
در حکمت 129 باز همین معنا به تعبیر دیگری آمده است. میفرماید: بزرگی خالق نزد تو، مخلوق را در چشمت کوچک میکند.» تا انسان به این مقام نرسد، دین و ایمان او پیوسته در خطر است.
ب) او از تحت حکومت شکم خارج بود. از این رو آنچه نمییافت، اشتهایش را نداشت و به دنبال آن نمیرفت و آنچه را مییافت، زیاد مصرف نمیکرد. در حدیثی که در کتاب شریف کافی از رسول خدا صلیالله علیه و آله نقل شده است، میخوانیم: سه چیز است که بعد از خودم بر امتم از آن بیمناکم: گمراهی بعد از معرفت و آزمایشهای گمراهکننده، شهوت شکم و شهوت جنسی». در حدیث دیگری نیز در همان باب از امام باقر علیهالسلام آمده است که فرمود: «هیچ عبادتی برتر از خویشتنداری در مورد شکم و شهوت جنسی نیست.»
ج) بیشتر اوقات زندگانیاش ساکت بود و (در عین حال) اگر سخنی میگفت، بر گویندگان چیره میشد و عطش سؤالکنندگان را فرو مینشاند. اشاره به اینکه هر گاه سخن میگفت گزیده و حسابشده میگفت، بهگونهای که از همه پیشی میگرفت و مستمعان را بهرهمند میکرد و عطش آنها را فرو مینشاند.
د) به دلیل نهایت تواضع، بر حسب ظاهر، انسان ضعیفی بود. مردم نیز او را ضعیف میشمردند، ولی هر گاه کاری مهم و جدی به میان میآمد، همچون شیر بیشه میخروشید و مانند مار بیابان به حرکت در میآمد.
ه) پیش از حضور در مجلس داوری، دلیلی اقامه نمیکرد. اشاره به اینکه اگر میخواست حقی را از دیگری بگیرد، جار و جنجال به راه نمیانداخت و زمین و آسمان را از فریاد خود پر نمیساخت. فقط بعد از حضور در محضر قاضی، دلیل خود را ارائه میکرد. به تعبیر دیگر، او پیوسته تابع قانون شرع بود و چیزی ماورای قانون خدا از کسی نمیطلبید. اضافه بر این، این کار باعث آبرومندی اوست، زیرا چهبسا قبل از رفتن به محکمه قاضی جار و جنجال زیادی راه بیندازد که حق من پایمال شده است. ولی هنگامی که قاضی به قضاوت مینشیند، حکم به بیحقی او میکند و این باعث سرافکندگی اوست.
و) هیچکس را نسبت به کاری که انجام داده، در آنجا که امکان داشت عذری داشته باشد، ملامت نمیکرد تا عذر او را بشنود. به یقین شتابکردن در ملامت افراد کار عاقلانهای نیست. چهبسا برای کار خلافی که انجام دادهاند عذری داشتهاند که اگر انسان آن عذر را بشنود، آنها را معذور میدارد و از ملامتی که قبلاً کرده است، پشیمان میشود و ناچار از عذرخواهی میگردد. بنابراین چرا عجله کند و پیش از شنیدن عذر طرف، زبان به ملامت و سرزنش او بگشاید. بهخصوص اگر اینگونه مسائل در مورد افراد عالم و عاقل و فهمیده باشد، احتیاطکردن بسیار سزاوارتر است.
ز) هرگز از درد خود جز هنگام بهبودی شکایت نمیکرد. روشن است، اگر انسان هنگام ابتلا به درد شکایت کند، چنانچه برای دوستان باشد، سبب آزردگی خاطر آنها میشود و اگر برای دشمنان باشد، سبب شادی و شماتت آنها میگردد. اما اگر به هنگام بهبودی باشد، توأم با نوعی شکرگزاری است و به بیان دیگر حکایت است نه شکایت.
ح) همواره سخنی میگفت که خود انجام میداد و چیزی را که انجام نمیداد نمیگفت. از امام علیهالسلام در جای دیگر نقل شده و فرموده است: ای مردم، به خدا سوگند من شما را دعوت به اطاعتی (نسبت به اوامر الهی) نمیکنم، جز اینکه خودم پیش از شما آن را انجام میدهم و شما را از معصیتی نهی نمیکنم، جز اینکه خودم قبلاً آن را ترک میگویم. قرآن مجید نیز شاهد این مدعاست. ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا سخنی میگویید که به آن عمل نمیکنید؟! این کار مایه خشم عظیم خداوند است که سخنی بگویید و عمل ننمایید!
«چند روز پیش با یکی از روانشناسان مشهور کشور که بیش از 40 سال کارهای درمانی و بالینی انجام میدهند و کلام نافذی، بهخصوص در حوزه مشاوره خانواده دارند گفتوگوی مفصلی داشتم. از ایشان علت تأثیر کلامش در حل مشکلات خانوادهها را پرسیدم، تأکید کردند که من کار خاص و خارق العادهای نمیکنم بلکه تا به اعتقاد و گفته خود عمل نکرده باشم آن را به کسی توصیه نمیکنم. گفتند که به معلمان عزیز و اولیاء دانشآموزان یادآوری کنید که آنچه را که میگویند و درخواست میکنند، ابتدا حتماً به آن عمل کنند. در نتیجه بهزودی آثار پایدار آن را در مراجع و یا دانشآموزان مشاهده میکنند.»
ط) اگر در سخنگفتن مغلوب میشد، هرگز در سکوت کسی بر او غلبه نمییافت. اشاره به اینکه او کمتر سخن میگفت و بیشتر سکوت میکرد، بهگونهای که دیگران در سخنگفتن بر او پیشی میگرفتند. ولی هیچکس در سکوت بر او پیشی نمیگرفت و این در واقع نکوهش و مذمتی است از پرگویی و مدح و ستایشی است درباره سکوت، زیرا میدانیم سخنگفتن خطرات زیادی دارد. البته روشن است سخنان سنجیده و حسابشده در باب تعلیم و تعلم، امربهمعروف و نهی از منکر و امثال آن مستثنی است.
ی) در دهمین وصف او که در واقع تأییدی بر وصف گذشته است، میفرماید: «او بر شنیدن حریصتر بود تا گفتن». روشن است که بسیاری از علوم و دانشهایی که عاید انسان میشوند، از طریق شنوایی است.
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو
ک) چنان بود که هرگاه دو کار برایش پیش میآمد، اندیشه میکرد که کدام به هوا و هوس نزدیکتر است، با آن مخالفت میورزید و آن را که خلاف هوای نفس بود، مقدم میشمرد. بسیار میشود که انسان در زندگی خود بر سر دو راهیای قرار میگیرد که کاری را انجام دهد یا نه، و گاه به تردید میافتد که کدامیک از فعل و ترک یا کدامیک از دو کار متضاد، به رضای خدا نزدیکتر است. امام علیهالسلام در بیان این وصف برادر الهی معیاری بیان فرموده و آن اینکه بنگرد کدام طرف موافق هوای نفس است، آن را رها سازد و به سراغ طرفی برود که بر خلاف هوای نفس اوست و این معیاری است برای شناخت حق از باطل در موارد شک و تردید و قرارگرفتن بر سر دو راهیهای زندگی.
در پایان، امام علیهالسلام در مقام نتیجهگیری کلی از مجموع این صفتهای برجسته انسانى که این برادر الهى واجد همه آنها بود، میفرماید: «اگر میخواهید راه سعادت و نجات را پیدا کنید، بر شما باد که این صفات را تحصیل کنید. پیوسته با آن باشید و از یکدیگر در داشتن آنها سبقت بگیرید و اگر نمیتوانید همه آنها را انجام دهید، به مقدار توان انجام دهید و بدانید انجام مقدار کم بهتر از ترک بسیار است.