شخصیتهای نمایش:
ندا/ صدای پرچم/ صدای سارا / صدای فرزانه /صدای دانشآموزان
ابزار نمایش:
پرچم/ میز/ صدابَر(میکروفون)
صحنه، اتاق ناظم مدرسه است. هیاهوی دانشآموزان در زنگ تفریح، از حیاط مدرسه شنیده میشود. ندا کنار پنجره ایستاده است. او صدابری(میکروفونی) را کنار دهان خود گرفته و وانمود میکند که دارد به بچّهها تذکر میدهد. پرچمی در کنار اتاق هست. دانشآموزی با فاصله از ندا، در جایی از اتاق پنهان شده است و به جای پرچم صحبت میکند.
ندا (رو به حیاط مدرسه): «آهایآهای! اینقدر وَرجهوُرجه نکنید! زنگ تفریحه، نه زنگ ورزش. با تو هستم! مریم! گوش کن! اینقدر ندو! همه گوش کنید! خانم ناظم گفت امروز نوبت منه که زنگ تفریح مواظبتون باشم و اشتباههاتون رو تذکّر بدم. خُب نوبتیه دیگه. آهای باران! آشغال نریز. باران...! باران...! اون دستمال کاغذی رو از روی زمین بردار. حیاط مدرسه رو کثیف کردی. باران! فهمیدی؟»
صدای پرچم: «وای! این چه کاریه ندا؟»
ندا: «کی بود؟ (با تعجّب به اطراف نگاه میکند.) غیر از من توی این اتاق که کسی نیست!»
ندا باز هم تذکّر میدهد: «این چه طرز آبخوردنه یاسمین؟ آرومتر! آبخوردن هم بلد نیستی؟ ممکنه خفه بشی.»
صدای پرچم: «ندا، اینطور حرفزدن و تذکّر دادن اصلاً خوب نیست.»
ندا: «عجب! کی داره با من حرف میزنه؟»
صدای پرچم: «من!»
ندا: «تو؟ تو کی هستی؟»
صدای پرچم: «پرچم.»
ندا (به سمت پرچم میرود و با تعجّب به او نگاه میکند): «پرچم؟! یه پرچم داره با من حرف میزنه؟! خیلی عجیبه!»
صدای سارا از بیرون شنیده میشود.
صدای سارا: «چرا نمیای مثل همیشه بازی کنیم ندا؟»
ندا: «سارا، من الان جانشین خانم ناظمم. چطور نمیفهمی؟»
صدای سارا: «هههه! چه خندهدار! کاش مثل خانم ناظم درست تذکّر میدادی!»
ندا: «سارا بهتره به جای خندیدن به من، ادب داشته باشی!»
صدای سارا: «تو به من گفتی بیادب. ولی ما با هم دوستیم.»
ندا: «اصلاً مهم نیست. فقط بیادب نباش.»
صدای چند دانشآموز که با هم بگوبخند میکنند، شنیده میشود.
صدای دانشآموزان: «سارای بیادب...!» (تکرار میکنند.)
صدای سارا (که بغض کرده است): «نه، من بیادب نیستم. امّا تو باعث شدی بچّهها به من بگن بیادب. دیگه نمیخوام با تو دوست باشم.»
ندا: «کجا میری؟»
صدای سارا: «میرم توی کلاس. از دست تو...! اَه...!»
ندا (با خود): «چه بد شد.»
دوباره با صدای بلند فریاد میزند: «فرزانه...! فرزانه! چرا نمیفهمی؟ نرو توی باغچه! گلها را لگد میکنی.»
صدای فرزانه: «خودکارم توی باغچه افتاده.»
صدای پرچم: «روش تذکّر دادنَت خیلی بَده.»
ندا (به پرچم): «اگه سارا دیگه نخواد دوست من باشه چی؟»
صدای پرچم: «از بس که بد تذکّر میدی! اینطوری دیگران رو میرنجونی و رفتار کسی هم اصلاح نمیشه.»
ندا: «من اینجا هستم که اشتباههای بچّهها رو تذکّر بدم.»
صدای پرچم: «امّا قرار نیست با بردن اسم بچّهها، آبروی اونها رو ببری. تو میتونی با احترام و آرامش و به صورت خصوصی تذکّر بدی.»
ندا: «چرا نباید با گفتن اسم کسی، به او تذکّر بدم؟»
پرچم: «وقتی اسم کسی رو که اشتباه کرده در جمع اعلام میکنی، آبروی اون رو میبری و این کارِ خیلی بدیه.»
ندا: «واقعاً؟ پس چطوری باید تذکر بدم؟»
صدای پرچم: «یه راهش اینه که با مهربونی تذکر بدی و اسم کسی رو نَبَری. اینطوری: دانشآموزان عزیز! ریختن زباله، حیاط مدرسه رو کثیف میکنه.»
ندا هم با مهربانی جملات پرچم را در صدابر(میکروفون) تکرار میکند.
صدای دانشآموز: «چه عجب! مؤدّب شد.»
صدای پرچم (ادامه میدهد): «اگه توی حیاط مدرسه بِدَوید، ممکنه با دانشآموزان دیگه برخورد کنید.»
ندا هم با مهربانی، جملهی او را تکرار میکند.
ندا (رو به پرچم): «آره اینجوری خیلی بهتره. وای حالا دوستیم با سارا چی میشه؟! باید برم از دلش دربیارم. امیدوارم من رو ببخشه. پرچم عزیز! میشه تو به جای من به بچّهها تذکّر بدی؟»
او صدابر را جلوی پرچم میگذارد و در حالی که از اتاق بیرون میرود، با خود میگوید: سارا، سارا جان، من دارم میام. خواهش میکنم من رو ببخش. خیلی اشتباه کردم.
پایان
امام حسن عسکری(ع) فرمودند:
هر کس دوست و برادر خود را پنهانی پند دهد، او را آراسته و اگر آشکارا پند دهد، او را بی آبرو کرده است.(بحارالانوار ، ج 75)