تلویزیون روشن بود و شعرا، شعر میخواندند.
میخواستم آخرین یادداشت سردبیر امسال را بنویسم. همین که خودکار به دست گرفتم، شنیدم آقای محمد رسولی شعر میخواند. هرچه را میخواستم بنویسم او گفت:
به نام او که از آیات او بسیار باید گفت
خدا زندهست، این را اولِ اخبار باید گفت
خدا از عمر نوح آیینهای همقد ایمان ساخت
همان نوحی که کشتی را به امرش در بیابان ساخت
و ابراهیم در هر امتحان بر او توکل کرد
خدا در آتش نمرود بین شعلهها گل کرد
خداوندی که از نیل خروشان جاده میسازد
و اعجاز از عصایی پیش پا افتاده میسازد
عزیز مصر، روزی یوسفِ در چاه افتادهست
خدای ما خدای لحظههای خارقالعادهست
به خاک ذلت افتادهست، پیش او تکبرها
خدای بدر؛ آن پیروزی دور از تصورها
به صدها جلوه ما آن روح را در کالبُد دیدیم
خدای بدر را در عبرت تلخ احد دیدیم
خدا در خط به خط وعدههای راستین پیداست
خدا در ضربِ شمشیر امیرالمؤمنین پیداست
حسین بن علی(ع) در قتلگاه او را تماشا کرد
جهان راه خودش را از همان گودال پیدا کرد
فراتر از همه تحلیلها، آری خدایی هست
خدا بود آنکه در تشییع سیّد خودنمایی کرد
فقط او مرگ را اینگونه در انظار زیبا کرد
خدا در لحظههای آخر سنوار غوغا کرد
خدای حاج قاسم آن بزرگِ روستازاده
همان مردی که با اخلاص، دنیا را تکان داده
در آن باران و مه، تنها خدا تسکین مردم شد
شبی که تکّهای از قلب ما در ورزقان گم شد
خدا حالا رییسی را به یک حجّت بدل کردهست
چه زیبا پیکرش را پرچم ایران بغل کردهست
خدا این اشکها را عصر عاشورا سیاسی کرد
یکایک سوگواریهای ما را هم حماسی کرد
خدا با ماست، او اینجاست، هم مقصود هم راه است
همیشه نصرتش در باور ان تنصرالله است
نماند ظلم پا برجا، نماند سرخوشیهایش
مگر فرعون خیری دیده از کودککشیهایش
مبادا دست روی دست بگذاریم و بنشینیم
اگر حرکت کنیم آن قله را نزدیک میبینیم
در این اوضاع وانفسا، مباش از بیتفاوتها
تبر بر دوش باید بود در پیکارِ با بتها
اگرچه سفرهها زخمی شد و این زخم کم هم نیست
یقین داریم اما خارج از این مرز مرهم نیست
نجابت، پایمردی، یکدلی، ایمان، امید اینجاست
به هر سو رو کنی، جامی جوان، سروی رشید اینجاست
ز خاطر بردن این سروها، رسم فتوت نیست
و ما را جز شهیدان با کسی عقد اخوت نیست
نیندازیم کشور را به دام حزببازیها
در این جنگ روایتها، در این بنبستسازیها
بدا بر حال آن چشمی که در این روزها خواب است
به هر نحوی تماشا میکنم، این جنگِ احزاب است
به اسم صلح در دستان شیطاننامۂ جنگ است
هراسی نیست در دلها اگر هنگامۂ جنگ است
هراسی نیست از شیطان، ز های و هوی و طغیانش
اگر او میکند آغاز، دست ماست پایانش
نترسیم و نترسانیم، ترس آهنگ ابلیس است
بدان که ناامیدی آخرین نیرنگ ابلیس است
تمام زخمهای ما برای حفظ این خانهست
کسی با گرگ اگر فکر توافق کرد، دیوانهست
بگو از دیرباز این مرز وقت رزم چالاک است
از این قلدرترش امروز در خروارها خاک است
بسوز ای سعی باطل! پرچم ایران نمیسوزد
نمیدانی مگر در شعلهها ایمان نمیسوزد
گمان بردی که این بار این حکایت فرق خواهد کرد؟
خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد
هر آنچه داشتی رو کردهای این آخرین برگ است
سرِ جان شرط میبندم، قمار آخرت مرگ است
ولی ما وعده حقّیم و از باطل نمیترسیم
شهادت آرزوی ماست، از قاتل نمیترسیم
به کف پیراهنی خونین، کسی از راه میآید
خدا زندهست ای مردم، ولیالله میآید
به استقبال او فریاد شو: إنّا علی العهدی
کسی که هست عیسی از حواریونِ او مهدی
این گزیده ای از شعر آقای محمد رسولی است.
قال علی(ع):
اَوَّلُ الدّینِ معرِفتهُ وَ کمالُ معرِفَته التَّصْدیقُ بِهِ، وَ کمالُ التَّصْدیقِ بِهِ تَوْحیدُهُ وَ کمالُ تَوْحیدِهِ الاِْخْلاصُ لَهُ.
آغاز دین، شناخت خداست و کمال معرفت تصدیق به ذات او، و کمال تصدیق، شهادت به یگانگى خداست، و کمال توحید اخلاص در عقیده و عمل است.