والدین و مربّیان عزیز،
قبل از اینکه قصّههای مجلّه را برای کودکمان بخوانیم:
- در مورد تصویر قصّه با او گفتوگو کنیم.
- از او بخواهیم اسم و ماجرای قصّه را حدس بزند و اگر میتواند از روی تصویر یک قصّه بگوید.
هر قصّهای کودک بگوید، ارزشمند است.
جیکو و بالی آبجی و داداش گنجشکی بودند. جیکو آبجیِ بزرگتر و بالی هم داداشِ کوچکتر بود.
نور خورشیدخانم رسید به چشمهای بالی. چشمهای بالی قلقلک شدند و خندیدند. او بلندبلند جیکجیک کرد.
جیکو از خواب پرید. ابروهایش را به هم نزدیک کرد. سرش را جلو آورد و گفت «چرا هر روز صبح اینقدر سر و صدا میکنی بالی؟ دلم میخواهد بیشتر بخوابم.»
بالی جیکجیک خندید. رفت سراغِ کرمهایی که مامان آورده بود. تندتند نوک زد و سهم خودش را خورد.
جیکو بالهایش را باز کرد و خمیازه کشید. خواست کرمهایش را بخورد که بالی گردنش را دراز کرد و با نوکش از کرمهای جیکو برداشت.
جیکو یک فریاد گنجشکی کشید. چند نوک هم به سرِ بالی زد. صدای گریهی گنجشکیِ بالی بلند شد: «جیقهق جیقهق... .»
مامان و بابا امروز رفته بودند کمک مامانبزرگ و بابابزرگ تا یک لانهی جدید درست کنند.
جیکو خواست از دیوارهی لانه بالا برود، ولی پاهایش لیز خورد و افتاد وسط لانه.
بلند شد و دوباره تلاش کرد. پاهایش را تندتند حرکت داد. بالهای کوچکِ بدون پَرَش را تندتند باز و بسته کرد. به زور خودش را رساند لبهی لانه.
لانهی آنها روی یک درخت بود. توی حیاط خانهی بابا علی و مامان زهرا.
جیکو نشست همانجا و با خودش گفت: «برادرها اذیّت میکنند. هیچ خواهری، برادرش را دوست ندارد!»
زینب و حسین توی حیاط بودند؛ کنار سفرهی صبحانه. زینب به داداش نان داد. با مهربانی به او نگاه کرد و گفت: «هر چیزی لازم داری، به من بگو داداشی.»
حسین لبخند زد.
آنها منتظر ماندند تا داداش حسن هم آمد. سهتایی با هم صبحانه خوردند.
هنوز صدای گریهی بالی میآمد. سر جیکو کج شد. اشکی از گوشهی چشمش افتاد روی پایش.
صدای بازی و خندهی زینب، حسین و حسن توی حیاط پیچید.
جیکو با بالش، چشمش را مالید. سرش را چرخاند و به بالی نگاه کرد.
پرید توی لانه. با نوکش چیزی برداشت. به سمت بالی رفت. چند تا کرم جلوی بالی گذاشت. لبخند زد و با نوکش یک بوسهی گنجشکی زد به سرِ بالی.
صدای خندهی بالی و جیکو بین شاخهها پیچید: «جیرهر، جیرهر...»
از آن روز، جیکو هر وقت از دست بالی ناراحت میشد، میرفت لبهی لانه. او مهربانیهای حضرت زینب(س) با داداشهایش را تماشا میکرد.